کتاب را با امضای نویسنده تهیه کرده و مطالعه کنید

 

 

آخرین یکشنبه پاییز

 

 

 

 

 

باز کردن عروق قلب

برای باز شدن عروق قلب به تناوب هر روز یکی از موارد زیر را در مقدار مطلوب مصرف(به نسبت وزن) و روزانه پانزده دقیقه تمرینات هوازی داشته باشید.

زرشک
سیر
ویتامین K2
ویتامین B3
ویتامین E و D
منیزیم و پتاسیم
عصاره پوست درخت کاج
ناتوکیناز ۱۰۸۰۰

حساسیت فصلی ۱۴ مرداد چهارصد و دو

فستوور ۱۸۰ هر شب یک عدد

اکتولوکاست ۱۰ عصرها یک عدد

فاموتیدین ۴۰ هرشب یک عدد قبل شام

اسپری بینی ویوانلا vivanella صبح یک پاف شب یک پاف

اسپری بینی آلروپات ۰.۶ درصد aleropat (olopatadine) یک پاف صبح و یک پاف شب

نحوه صحیح پاف :پاف به پره های بینی با زاویه ۹۰ درجه

حساسیت به بوی علف grass چمن علفزار موی سگ و گربه ،کپک گیاهی،بالش پر

ثابت کردن یک سطر در اکسل

برای ثبات و ثابت ماندن یک سطر در اکسل به هنگام اسکرول و بالا و پایین کردن صفحه اکسل

منوی view

منوی freeze panes

انتخاب سطر پایینی آن خطی که می‌خواهیم ثابت بماند

انتخاب freeze top row

😊

رفع حساسیت ناشی از سینوزیت

برای رفع سینوزیت و حساسیت منجر به آن

داکسی سایکلین
یک عدد قبل خواب

فکسوفنادین
یک عدد صبح

اسپری فلومیست (فلوتیکازون)
یک پاف در بینی قبل از خواب و یک پاف صبح

سوزش سر معده

سوزش در بالای شکم

زیر قفسه سینه

ناشتا یک پنزول 20

قبل هر وعده غذایی یک عدد کلیدینیوم سی - بروماید 2/5

اشعاری زیبا

کتاب مجموعه غزلها را در این ایام با استفاده از لینک بالا تهیه کرده و مطالعه فرمائید

عضویت در بهترین گروه و دریافت مطالب زیبا 😊

عضویت در گروه

 

 

 

Join           

 

  

مناجات

خدایاآنکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت، تو در تنهاترین تنهاییاش تنهای تنهایش نگذار... خدایا سرنوشت من را خیر بنویس تا هرچه را که تو دیر میخواهی، زود نخواهم و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم ... خدایا به من ذرهای از رحمت بیکرانت را ببخش تا بتوانم آنان که محبتم را تقدیمشان کردم و تحقیر شدم،آنان که دوستشان داشتم و دشمنم داشتند و آنان که در حقم ظلم کرده اند را، ببخشم.خدایا به من قلبی ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفریده توست. خدایا آرامشیعطا بفرما که بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم...شهامتی که تغییر دهم آنچه راکه می توانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.
اگر تنها ترین تنهاها شومباز خدا هست ؛او جانشین همه نداشتن هاست...
خدايا اشکم را به باورم ، باورم را به ايمانم و ايمانم را به يقين مبدل فرما...

تفکر دلفینی

چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم که در ارتباطات اجتماعی، برای همه اشخاص راضی‌کننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟ 

نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند. 

به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی به ۳طبقه تقسیم ميشوند: ماهی‌های کپور، کوسه‌ها و دلفین‌ها. 

دسته اول: 

ماهی‌های کپور: که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌؛ زیرا توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند. 

برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.

دسته دوم: 

کوسه ماهی‌ها: هستند با روش (برنده – بازنده). برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن و یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل با انسانهای کوسه‌ مسلک برخورد کرده باشیم مثل کارکنانی که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند.

 

دسته سوم: 

دلفین ها: نوع دیگری از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده _ برنده را برگزیده اند . دلفین هیچ کمبودی ندارد و می خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4 دلفین دیگر او را همراهی می کنند تا خود را به گروه برساند.

در سان دیه گو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین ها حمله ور شدند. دلفین ها فقط می خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه ها بی وقفه به آنها حمله می کردند. سرانجام دلفین ها به آرامی کوسه ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه ها حمله می کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده هایش می کوبیدند و آنها را می شکستند. به این ترتیب کوسه ها یکی بعد از دیگری کشته می شدند.

پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می کردند در استخر دیده شدند.

 

در دنیای کوسه ای، برای برنده شدن دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند.

اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص های پربار است...

ﺗﻔﻜﺮ خرچنگی

 

مردمانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغولند. آنها خرچنگ هایی را که صید می کنند در سبد می اندازند. اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد، روی سبد درپوش می گذارند؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبد را نمی گذارند. چون هرکدام از خرچنگ ها برای بیرون آمدن، دیگری را به کناری می کشد. بنابرای هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند.

 

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺮﭼﻨﮓ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺍﺯ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺨﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﻧﺪ ! ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ نمی ﺍﻓﺘﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﻜﺮ ﺧﺮﭼﻨگى ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺎﺭی ﻧمىﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ یکی ﺍﺯ ﺧﺮﭼﻨﮓ ﻫﺎ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎلاى ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﻭﺩ، ﺧﺮﭼﻨﮕﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲ ﻛﺸﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ، ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻧمى ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻی ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ . 

 

ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ مى ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷتى ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻚ ﺗﻚ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ، ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ! ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎى ﺣﺴﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺩﺍﺭﺩ . ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧمى ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪگىﺷﺎﻥ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺑﺎز مى ﺩﺍﺭﻧﺪ. حسادت، ﻧﺸﺎﻧﻪ اى ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺍﺳﺖ .  ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻴﺼﻪ ﺍى ﻫﻤﮕﺎنى ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺣﺴﺎﺩﺕ، ﺑﺨشى ﺍﺯ ﺧﺼﺎﻳﺺ ﻳﻚ ﻣﻠﺖ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﻣﻌﻀلى ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﺻﻮﺭﺕ، ﺍﻳﻦ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻫﻤﮕﺎنى ، ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺁﻣﻴﺰى ﺩﺭ پى ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺯﻳﺮا ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺒﺎهى ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺁﻥ ﻣﻠﺖ ﻳﺎ ﻛﺸﻮﺭ مى ﺷﻮﺩ......

 

این شیوه ی انسان های ناموفق است. آنها دست به هر کاری می زنند تا دیگران را از پیشرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنها شوند. آنها برای نگهداشتن دیگران در سبد،از هر وسیله ای استفاده می کنند.

 

امیدوارم  در دام ساکنان سبدها گرفتارنشوید..

تئوری پنجره شکسته

 

تئوری پنجره شکسته محصول فکری دو جرم شناس آمریکائی (Criminologist) بود به اسامی جمس ویلسون (James Wilson) و جورج کلینگ (George Kelling). این دو استدلال می کردند که جرم نتیجه یک نابسامانی است. اگر پنجره ای شکسته باشد و مرمت نشود آنکس که تمایل به شکستن قانون و هنجارهای اجتماعی را دارد با مشاهده بی تفاوتی جامعه به این امر دست به شکستن شیشه دیگری می زند. دیری نمی پاید که شیشه های بیشتری شکسته می شود و این احساس آنارشی و هرج و مرج از خیابان به خیابان و از محله ای به محله دیگر می رود و با خود سیگنالی را به همراه دارد از این قرار که هر کاری را که بخواهید مجازید انجام دهید بدون آنکه کسی مزاحم شما شود.

در میان تمامی مصائب اجتماعی که گریبان نیویورک را گرفته بود ویلسون و کلینگ دست روی باج خواهی های کوچک در ایستگاههای مترو، نقاشی های گرفیتی و نیز فرار از پرداخت پول بلیط گذاشتند. آنها استدلال می کردند که این جرائم کوچک، علامت و پیامی را به جامعه می دهد که ارتکاب جرم آزاد است هر چند که فی نفسه خود این جرائم کوچک اند.

این است تئوری اپیدمی جرم که بناگاه نظرات را به خود جلب کرد. حالا وقت آن بود که این تئوری در مرحله عمل به آزمایش گذاشته شود.

دیوید گان (David Gunn) به مدیریت سیستم مترو گمارده شد و پروژه چند میلیارد دلاری تغییر و بهبود سیستم متروی نیویورک آغاز گردید. برنامه ریزان به وی توصیه کردند که خود را درگیر مسائل جزئی مانند گرفیتی نکند و در عوض به تصحیح سیستمی بپردازد که بکلی در حال از هم پاشیدن بود. اما پاسخ گان عجیب بود. گرفیتی است که سمبل از هم پاشیده شدن سیستم است باید جلوی آنرا به هر بهائی گرفت. او معتقد بود بدون برنده شدن در جنگ با گرفیتی تمام تغییرات فیزیکی که شما انجام می دهید محکوم به نابودی است. قطار جدیدی می گذارید اما بیش از یکروز نمی پاید که رنگ و نقاشی و خط های عجیب بر روی آن نمایان می شود و سپس نوبت به صندلی ها و داخل واگن ها می رسد.

گان در قلب محله خطرناک هارلم یک کارگاه بزرگ تعمیر و نقاشی واگن بر پا کرد. واگن هائی که روی آنها گرفیتی کشیده می شد بلافاصله به آنجا منتقل می شدند. به دستور او تعمیرکاران سه روز صبر می کردند تا بر و بچه های محله خوب واگن را کثیف کنند و هر کاری دلشان می خواهد از نقاشی و غیره بکنند بعد دستور می داد شبانه واگن را رنگ بزنند و صبح زود روی خط قرار دهند. باین ترتیب زحمت سه روز رفقا به هدر رفته بود.

در حالیکه گان در بخش ترانزیت نیویورک همه چیز را زیر نظر گرفته ویلیام برتون (William Bratton) به سمت ریاست پلیس متروی نیویورک برگزیده شد. برتون نیز از طرفداران تئوری "پنجره شکسته" بود و به آن ایمانی راسخ داشت. در این زمان ١٧٠٫٠٠٠ نفر در روز به نحوی از پرداخت پول بلیط می گریختند. از روی ماشین های دریافت ژتون می پریدند و یا از لای پره های دروازه های اتوماتیک خود را به زور بداخل می کشانیدند. در حالیکه کلی جرائم و مشکلات دیگر در داخل و اطراف ایستگاههای مترو در جریان بود برتون به مقابله مسئله کوچک و جزئی پرداخت بهاء بلیط و جلوگیری از فرار مردم از این مسئله کم بها پرداخت.

.

.

.

 

 

ادامه نوشته

آیا می دانید آرم خودرو های معروف نشانگر چیست؟

 
 
بی.ام.و (B.M.W):
دایره بی.ام.و ، یک ملخ خوش فرم در حال چرخش هواپیماست و رنگ ابی آن ، یادآور آسمان ها می باشد. گفتنی است شرکت بی.ام.و ، موتورهای هواپیماهای جنگی را نیز می سازد.
 
 
 
 
 
آئودی (Audi):
چهار حلقه ارم آئودی ، نمایانگر چهار شرکت کنسرسیم اتویونیون است که با ادغام در یکدیگر ، این شرکت را بنا نهاده اند. آئودی در زبان لاتین یعنی «بشنو» که بعد از جنگ جهانی دوم ، این کلمه از زبان آلمانی حذف شد و دوباره در سال 1965 در محافل آلمانی ظاهر شد.
 
 
 
 
 
فراری (Ferari):
یک اسب بلند شده روی دو پا ، نشان خلبان شجاع ایتالیایی در جنگ جهانی دوم بود. درواقع «فرانسیسکو باراکا» خلبان شجاعی بود که یک تنه حداقل 5 فروند از هواپیماهای دشمن را در زمان جنگ جهان دوم سرنگون کرد و والدینش ، فراری را ترغیب کردند تا نشان پسرشان را روی خودروهای مسابقه ای خود قرار دهند.
 
 
 
 
 
پژو (Peugeot):
یکی از اولین مدل های پژو به نام مدل شیر شناخته شد که نشان محلی شهر «بلفورد» (محل ساخت مدل مزبور) است و از آن زمان تا حالا ، آرم شیر بر روی خودروهای پژو باقی مانده است.
 
 
 
 
مرسدس (Mercdes):
ستاره سه پر مرسدس بنز ، نشان تسلط آن بر زمین ، دریا و آسمان است. این نشان برای اولین بار بر روی دایملر 1909 دیده شد و ترکیبی از نشان دادن تاج افتخار نیز در سال 1926 که نشان کنونی آن است به نمایش درآمد.
 
 
 
 
 
 
پورشه (Porshe):
نشان پورشه ، نشان محلی شهر «اشتوتگارت» است. اسب ، علامت مزرعه اشتات و شاخ ها و خطوط مشک و سرخ ، بخشی از نشان سلطنتی پادشاهی «وورتمبرگ» است

ویلیام شکسپیر + زندگینامه

۰مردان کم سخن بهترین انسان ها هستند .
۰من می دانم که خاموش ماندن نشانه ی عقل است.
۰تنها خودمان برای پایان دادن به زندگیمان باقی مانده ایم.
۰عصاره ی تمام مهربانی ها را گرفته اند و از آن مادر ساختند.
۰دیوانه خود را عاقل می پندارد و عاقل هم می داند که دیوانه ای بیش نیست. 
۰صورت شما همچون کتابی است که مردم میتوانند از آن چیز های عجیبی بخوانند.
۰من وقت خود را اسراف کردم و حالا نوبت اوست که مرا اسراف کند. 
۰تو برای شکست دادن من نیمی از قدرتی را که من برای شکست خوردن دارم ،   نداری . از قدرت تو در عذاب نیستم . چرا که در واقع من از خودم شکست خورده ام.

ویلیام شکسپیر

ادامه نوشته

جمله هایی زیبا از  انسانهای بزرگ

موفقیت بدست آوردن چیزیست که دوستش داری و خوشبختی نگه داشتن چیزیست که بدست آورده ای.(گوته)

نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خستگی آور نباشی.(هیلزهام)

اگر مي‌بيني كسي به روي تو لبخند نمي‌زند علت را در لبان فرو بسته ي خود جستجو كن. (ديل كارنگي)

اگر از کسی متنفری از قسمتی از خودت در او متنفری، چیزی که از ما نیست نمی‌تواند افکار ما را مغشوش کند. (هرمان هسه)

 

 

ادامه نوشته

در نگاهت چیزیست

 

در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست .....؟

 

مثل آرامش بعد از یک غم.......!

 

مثل پیدا شدن یک لبخند.....!

 

مثل بوی نم باران شاید ....!

 

در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست....

 

اما

کاش میدانستی

 

 من چه اندازه به آن محتاجم .‬..

قوانین مورفی

قوانين مورفي تسکين دهنده بدبياري ها و بدشانسي هاست. قانون مورفي در سال 1949 در پايگاه نيروي هوايي ادوارز شکل گرفت. سرگرد ادواردمورفي مهندس هوافضا بود که روي يک پروژه کار مي کرد. در يکي از سخت ترين آزمايشهاي پروژه يک تکنسين سيم ها را برعکس وصل کرد و آزمايش خراب شد. مورفي درباره اين تکنسين گفت: "اگه يه راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه اون همون يه راه رو پيدا مي کنه" و اين اولين قانون مورفي بود. در ابتدا در فرهنگ فني مهندسين رواج پيدا کرد و بعد به فرهنگ عامه راه پيدا کرد. بعداً قوانين ديگري هم بعد از کسب رتبه لازم از بنياد مورفي درزمره قوانين اصلي قرار گرفتند.

برخی از این قوانین به شرح زیر هستند.

 

قانون صف:

اگر شما از يک صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد.

  قانون تلفن:

اگر شما شماره‌اي را اشتباه گرفتيد، آن شماره هيچگاه اشغال نخواهد بود.

قانون بینی:

......

 

ادامه نوشته

کتاب صوتی

زمانی که یک اثر هنری بودم

 

اثر: اریک امانوئل اشمیت

بهناز قاسمی زاده

 

قسمت اول

قسمت دوم

 

 

 

ادامه نوشته

مطالب خواندني در باره ي اسم شرکت ها.....


Adobe : اسم رودخانه اي كه از پشت منزل مؤسس آن جان وارناك عبور مي كند.

Apple : ميوه مورد علاقه استيو جابز مؤسس و بنيانگذار شركت اپل سيب بود و بنابراين اسم شركتش را نيز اپل (به معني سيب ) گذاشت.

Cisco : مخفف شده كلمه سان فرانسيسكو (San Francisco) است كه يكي ازبزرگترين شهرهاي امريكا است.

Google : گوگل در رياضي نام عدد بزرگي است كه تشكيل شده است از عدد يك باصد تا صفر جلوي آن . مؤسسين سايت و موتور جستجوي گوگل به شوخيادعا مي كنند كه اين موتور جستجو مي تواند اين تعداد اطلاعات(يعني يك گوگل اطلاعات ) را مورد پردازش قرار دهد.

Hotmail : اين سايت يكي از سرويس دهندگان پست الكترونيكي به وسيله صفحاتوب است. هنگامي كه مدير پروژه برنامه مي خواست نامي براي اين سايتانتخاب كند علاقه مند بود تا نام انتخاب شده اولاً مانند ساير سرويس دهندگانپست الكترونيك به mail ختم شده و دوماً برروي وبي بودن آن نيز تأكيد شود. بنابراين نام Hotmail را انتخاب كرد. در كلمه Hotmail حروف Html به ترتيب پشت سر هم قرار گرفته اند.

 

ادامه نوشته

چرا برنامه ام عملی نمی شود ؟

همین الان 

توصیه های زیر شما را در عملی کردن برنامه هایتان یاری خواهد کرد .

1 – چند کار را باهم شروع نکنید .

ممکن است شما بعد از خواندن یک کتاب یا مقاله ، حرارت زیادی برای برنامه ریزی داشته باشید و شروع به برنامه ریزی کنید اما توجه داشته باشید که گنجاندن کارهای متعدد و سنگین و گاهی خارج از توانتان خصوصا برای شروع کار ، شما را دچار سرخوردگی خواهد کرد .

 

 

 

2 - دلایل شما برای انجام کار کافی و منطقی باشد .

دلایل کافی شما را ملزم به انجام برنامه هایتان می کند سعی کنید برای انجام کارهایتان خودتان دلایلی بیابید .

3 - همه را با خبر نکنید .

اگر می خواهید کاری شروع کنید لزومی ندارد همگان با خبر شوند چون در این صورت شما مجبورید نظرات موافقان و مخالفان را تحلیل کنید و این انرژی زیادی از شما می گیرد اندکی صبر کنید وقتی کارهایتان عملی شد همه با خبر می شوند .

4 - ....

ادامه نوشته

۱۲ كانال يوتيوب براي يادگيري مكالمه زبان انگليسي

براي يادگيري مكالمه زبان انگليسي مي‌توان از روش‌هاي متعددي از قبيل شركت در كلاس‌هاي زبان، حضور در كشورهاي انگليسي‌زبان، چت صوتي با افراد بومي اين كشورها و روش‌هاي خودآموز بهره گرفت. يكي از اين روش‌هاي خودآموز كه مي‌توان مورد استفاده قرار داد، استفاده از گنجينه‌ي عظيم منابع آموزشي موجود در سايت يوتيوب (YouTube) است.
سايت يوتيوب منابع صوتي و تصويري بسياري براي يادگيري مكالمه زبان‌هاي مختلف را در خود دارد كه با جستجو در اين سايت مي‌توان برخي از آنها را پيدا كرد اما بهتر آن است كه كانال‌هاي خاص اين منابع را در يوتيوب پيدا كرده و مشتري دائم اين كانال‌هاي رايگان شويد و بطور روزمره از منابع اين كانال‌ها استفاده كنيد.
براي نوشتن اين مطلب، گشتي در سايت يوتيوب زدم و سعي كردم كانال‌هايي براي تقويت مكالمه زبان انگليسي پيدا كنم كه هم مطالب خود را با سازمان‌دهي خوبي ارائه كنند، هم منابع ارزشمند و باكيفيتي داشته باشند و هم شامل درس‌هاي صوتي و تصويري باشند. در اينجا به معرفي اين كانال‌ها مي‌پردازم تا هر كس به فراخور سطح دانش زبان انگليسي خود و ساير شرايط اقدام به انتخاب كانال دلخواهش نمايد. بديهي است كه پيشرفت در زبان انگليسي و استفاده بهينه از اين كانال‌ها در گرو انتخاب كانال‌هاي مناسب و پيگيري مستمر اين كانال‌ها براي دروس جديد است.

 


 ۱- كانال podEnglish
اين كانال تصويري يكي از بهترين منابع براي يادگيري زبان انگليسي براي مبتديان به شمار مي‌رود. اين كانال درس‌هايي گام‌به‌گام و كوتاه (كمتر از ۱۰ دقيقه‌اي) به صورت تصويري ارائه مي‌دهد. موضوعاتي كه در اين كانال ارائه مي‌شوند عبارتند از: زمان، خانواده، جهت‌يابي، خريد، آب و هوا، حيوانات خانگي، دوستان، ارتباطات فردي، فيلم‌ها و تكنولوژي. ويدئوهاي اين كانال داراي كيفيت نسبتاً‌ بالايي هستند و درس‌هاي ارائه‌شده در آن نيز از يك توالي منطقي برخوردار هستند. اين كانال بيش از ۵۰ ويدئوي آموزشي داشته و بيش از ۱۰ هزار نفر هم مشترك آن هستند.

 

۲- كانال يادگيري انگليسي به كمك جنيفر
در اين كانال، خانمي به نام جنيفر يك مجموعه رايگان و دنباله‌دار از درس‌هاي ويدئويي زبان انگليسي را ارائه مي‌دهد (با طول كمتر از ۱۰ دقيقه). پس از ورود به كانال جنيفر، مي‌توانيد روي فهرست درس‌هاي ويدئويي او كليك كنيد تا درس‌هاي او را به نحو سازمان‌يافته‌اي مشاهده نماييد. اين فهرست شامل مجموعه‌اي از دروس در دسته‌بندي‌هاي زير است: درس‌هاي گرامر پايه، دايره لغات، تلفظ انگليسي و زبان عاميانه‌ي انگليسي آمريكايي.
جنيفر اين درس‌ها را در خانه‌ي خود ضبط مي‌كند و از اشياي واقعي، اسلايدهاي پاورپوينت و موضوعات واقعي براي آموزش به صورت شفاهي و بصري استفاده مي‌نمايد. درس‌هاي او معمولاً به خوبي برنامه‌ريزي و اجرا مي‌شوند. ديدگاه‌هاي مثبت متعددي كه از سوي بازديدكنندگان كانال او ارائه شده است شاهدي بر ميزان مفيد بودن درس‌هاي اوست. كانال جنيفر حدوداً ۱۵۰ ويدئوي آموزشي دارد و بيش از ۳۳ هزار نفر هم مشترك آن هستند.


 ۳- كانال engVid

.

.

.

ادامه نوشته

زندگی شاید همین باشد

هی فلانی زندگی شاید همین باشد

          یک فریب ساده و کوچک

        آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

 جز برای او و جز با او نمیخواهی

     که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست

           یک فریب کوچک از دست گرامیتر عزیزانست

                   من گمانم زندگی باید همین باشد...

اعتراض

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم و اعتراضی نکردم

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند...

اطلاعات عمومی و علمی


تعريف لغوي: فرانشيز نوعي از کسب و کار است که بر اساس آن به يک شرکت اختيار داده مي شود که توليدات و يا محصولات شرکت ديگر را بفروشد و در قبال آن مبلغي دريافت کند که به اين مبلغ ،مبلغ فرانشيز مي گويند.

مفهوم علمي: فرانشيز يک شبکه ارتباطي بين کسب و کارهاي مستقل کوچک مي باشد که به هريک از اين کسب و کارهاي کوچک اجازه مي دهد که تحت يک نام تجاري مشترک و يک هويت فعاليت کنند و همگي از يک متد موفق ( که قبلا آزمايش شده) و بازاريابي مشترک استفاده کنند.در عمل فرانشيز دقيقا يک استراتژي کسب و کار است براي جذب و نگهداري مشتري ، نه بيشتر نه کمتر. يک سيستم بازاريابي است که هدف آن ايجاد يک تصوير درباره محصولات و يا خدمات يک شرکت در ذهن مشتري مي باشد. در حقيقت يک روش است براي تعريف محصولات و يا خدمات به طوري که نيازهاي مشتري را ارضاء کند.

 

سیستم ایمولایزر یا بهتر بگیم سوییچ کد دار اینه که ماشین شما تنها با سوییچی که کدش رو بشناسه روشن می شه!

این کلید با داشتن یک چیپ الکترونیکی کد خاصی رو داره !
با کپی از کلید خودرو نمی تونید ماشین رو روشن کنید چون اون کلید اون کدی که برای ماشین شناخته شده است رو نداره و باید با دیاگ اون کلید (کد کلید) برای سیستم شناخته بشه که هنگام تحویل ماشین یک کارتی همراه اون هست که کد اصلی برای شناسوندن کلید توی اونه!


ماشینی هایی که دارن:
زانتیا
ریو
206
گل
و...
 
 

 

ادامه نوشته

چهره زشت نفرت

 

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.

در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.

معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.

 

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.

معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟

بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

داستانهای زیبا و پندآمیز

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از۳۰سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با اوتماس گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود
اشکال را رفع کند بنابراین، نومیدانه به او متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات موفق بوده است. مهندس، این ا مر را به رغبت می پذیرد. او یک روز تمام به وارسی دستگاه می پردازد و در پایان کار، با یک تکه گچ علامت ضربدر روی یک قطعه مخصوص دستگاه می کشد و با سربلندی می گوید: اشکال اینجاست
آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار می افتد. مهندس دستمزد خود را ۵۰۰۰۰ دلار معرفی می کند.حسابداری تقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی می کند و او بطور مختصر این گزارش را می دهد:
بابت یک قطعه گچ: ۱ دلار و بابت
دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم: ۴۹۹۹۹ دلار

 

  

چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد.
در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون
مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم.
برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم
امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد.

 

ادامه نوشته

صلح همیشه زیباست

 
 
این داستان واقعی است
ارتشهای آلمان، بریتانیا و فرانسه در جریان جنگ جهانی اول در بلژیک با هم می جنگیدند.
شب کریسمس جنگ را تعطیل می کنند تا دستکم برای چند ساعت کریسمس را جشن بگیرند. در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقه خواندن در اپرا را نیز دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک می کند. صدای خواننده آلمانی را سربازان جبهه های دیگر می شنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و بسوی ارتش آلمان می روند.
آن شب سربازان 3 ارتش در کنار هم شام می خورند و کریسمس را جشن می گیرند ولی هر ۳فرمانده توافق می کنند که از روز بعد صلح شکسته شود و جنگ را از سر بگیرند!

صبح روز بعد دست و دل سربازان برای جنگ نمی رفت. شب قبل آنقدر با دشمن رفیق شده بودند که بی خیال جنگ شدند و از پشت خاکریز برای هم دست تکان می دادند! چند ساعت که گذشت باز هم پرچمهای سفید بالا رفت و پس از گفتگوی 3 نماینده ارتش ها تصمیم بر این گرفته شد که برای سرگرم شدن با هم فوتبال بازی کنند.
آنها آنقدر با هم رفیق می شوند که با هم عکس می گیرند و حتی آدرس خانه های خود را به همدیگر می دهند تا بعد از جنگ به کشور های هم سفر کنند!کار به جایی می رسد که این 3 ارتش به هم پناه می دهند و ...
تنها چیزی که باعث می شود تا قضیه لو برود متن نامه هایی بود که سربازان برای خانواده هایشان فرستاده بودندو به آنها اطمینان داده بودند که اینجا از جنگ خبری نیست!


تمام تاریخ عبارت است جنگ دو سرباز که همدیگر

 را
نمیشناسند و میجنگند برای دو نفر که همدیگر را

میشناسند و نمیجنگند ...
 
 

 

ادامه نوشته

شوخی های مدیریتی

مصاحبه شغلی
در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود!!!»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روزتعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌كنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی !!!
 
كارمند تازه وارد
مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریاتماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی توبا كی داری حرف می ‌زنی؟»
كارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره ؟!»
مدیر اجرایی گفت: «نه»
كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!!!
 
اشتباه موردی
كارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.»
رئیس پاسخ می دهد: «خودم می‌دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.»
كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش كنم.»

 

ادامه نوشته

مهندس

 
يک پزشک و يک مهندس در يک مسافرت طولانى هوائى کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند. پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مايلى با همديگر بازى کنيم؟ مهندس که مي‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشيد. پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است: من از شما يک سوال مي پرسم و اگر شما جوابش را نمي دانستيد 5 دلار به من بدهيد. بعد شما از من يک سوال مي کنيد و اگر من جوابش را نمي دانستم من 5 دلار به شما مي‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهايش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. اين بار، پزشک پيشنهاد ديگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب نداديد 5 دلار بدهيد ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما مي‌دهم. اين پيشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضايت داد که با پزشک بازى کند.
پزشک نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اينکه کلمه اى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به پزشک داد.  
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چيست که وقتى از تپه بالا مي رود 3 پا دارد و وقتى پائين مي آيد 4 پا؟» پزشک نگاه تعجب آميزى کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز به درد بخورى پيدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد.  
پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اينکه کلمه اى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به پزشک داد و رويش را برگرداند و خوابيد!!!!!

خر من از کره‌گي دُم نداشت

مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را(براي كمك كردن) دست در دُم خر زده، قُوَت كرد( زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه تاوان بده.
مرد به قصد فرار به كوچه‌اي دويد، بن بست يافت. خود را به خانه‌اي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي مي‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه‌اي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت. مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايۀ ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. «پدر مُرده» نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست.
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست.

مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانۀ قاضي افگند كه «دخيلم» (پناهم ده)؛ مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازش فاش ديد، چارۀ رسوايي را در جانبداري از او يافت: و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را به درون خواند.
نخست از يهودي پرسيد. گفت: اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب ميكنم. قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند! و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد.
جوانِ پدر مرده را پيش خواند. گفت: اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام. قاضي گفت: پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني!. و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديۀ سي دينار جريمۀ شكايت بي‌مورد محكوم كرد.
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي مي‌توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش! مردك فغان برآورد و با قاضي جدال مي‌كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد.
قاضي آواز داد :هي! بايست كه اكنون نوبت توست. صاحب خر همچنان كه مي‌دوید فرياد كرد: مرا شكايتي نيست. می روم مرداني بیاورم كه شهادت دهند خر من از کره‌گي دُم نداشت