قوانین مورفی
برخی از این قوانین به شرح زیر هستند.
قانون صف:
اگر شما از يک صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شمارهاي را اشتباه گرفتيد، آن شماره هيچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون بینی:
......
برخی از این قوانین به شرح زیر هستند.
قانون صف:
اگر شما از يک صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شمارهاي را اشتباه گرفتيد، آن شماره هيچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون بینی:
......
پس از پايان اشغال ژاپن توسط متفقين و در فاصله سالهای 1952 تا 1971 متوسط رشد تولید ناخالص ملی حقیقی در ژاپن معادل 6/9درصد بود.
رشداين کشور از سال 1972 تا 1991 همچنان بالا باقی ماند؛ اما شدت كمتري پيدا كرد و متوسط آن به 4درصد در سال رسید. ماجرا اما در مابقي سالهاي دهه 1990 و سالهاي ابتدايي دهه اول قرن بیست و یکم به گونهاي ديگر بود. در فاصله سالهای 1991 تا 2003 متوسط رشد اقتصادي واقعي در اين كشور تنها 2/1درصد در سال بود؛ اما چرا ژاپن توانست براي دورهاي طولاني رشد بالایی داشته باشد و چرا ركود متعاقب آن بيش از يك دهه به طول انجاميده است؟
چند عامل از جمله نقطه آغازين ژاپن در رشد اقتصادي سريع آن دخيل بودهاند. جنگ جهاني دوم ميليونها نفر را در اين كشور به كام مرگ كشاند، نزديك به 40درصد از حجم سرمايه آن را نابود كرد و اقتصاد ژاپن را به يك ويرانه تبديل كرد. از آنجا که چنین حجمياز سرمايه ژاپن نابود شده بود، نرخ بازگشت سرمايه در آن بالا بود و مردماين کشور از انگيزهاي قوي براي سرمايهگذاری و انباشت سرمايه برخوردار بودند. اين امر طبيعتا نرخ رشد را افزايش ميداد. اما اين نكته به تنهايي نميتواند دليلي برای تداوم نرخ رشد بالا براي چنين مدتی به شمار رود. بسیاری از دیگر کشورهای توسعه نیافته حتي با موجودی سرمايه كمتر نتوانستند رشد بالایی را تجربه کنند.
پایین بودن سطح «امتيازخواهي» (privilege seeking) نيز به رشد ژاپن كمك كرد. امتيازخواهي زمانی روي ميدهد كه گروههای ذینفع سعي كنند امتيازات ويژهاي را از دولت كسب نمايند. از آن جا كه منفعتی که نصیب گروههای ذينفع ميشود بسيار كمتر از كل خساراتي است كه به جامعه وارد ميشود، امتیازخواهی ميتواند نرخ رشد اقتصاد را کاهش دهد. مانكور السون در كتاب «صعود و سقوط ملتها» نشان ميدهد كه چگونه يك درگيري و تعارض بزرگ مثل جنگ جهاني دوم، گروههاي ذینفع استحكاميافته را در كشورهاي بازنده از هم ميپاشد و اين امر نرخ رشد را بهبود ميبخشد. گروهها براي سازماندهي مجدد و شروع امتيازخواهي به زمان نياز دارند و در اين فاصله، اقتصاد با سرعت بالایی رشد ميکند. بالاخره زمانی كه گروههاي بيشتر و بيشتري با موفقيت به امتيازات ويژه خود دست مييابند، از نرخ رشد كاسته ميشود. السون بخش عمدهاي از عملكرد خوب ژاپن و ديگر دول محور در دوران پس از جنگ را به ازهمپاشيدگي اين قبيل گروهها نسبت ميدهد.
تامين مالی سرمايهگذاری و انباشت سرمايه در...
عناصر چهارگانه خلاقيت، خطرپذيري، سخت كوشي، فروتني و شيوههاي جديد مديريتي ماتسوشيتا باعث شد كه در طي 72 سال از تأسيس كارخانه ماتسوشيتا، محصولات اين كارخانه (پاناسونيك) براي تمام مردم دنيا شناخته شده باشد و كمتر سازماني در طول عمر خود به موفقيتهايي كه كارخانه ماتسوشيتا دست يافت، دست يافته باشد.
در 27 آوريل 1989، كونوسوكه ماتسوشيتا، بنيانگذار ماتسوشيتا الكتريك، پس از ايفاي نقشي شگرف در دگرگوني هاي جهان و ارائه انديشه هاي نوين مديريتي، در سن 94 سالگي، ديده از جهان فرو بست .
آقای ماتسوشیتا ۲۱ نکته ی مدیریتی جالب دارند که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
اگر در این راه رازی وجود داشته باشد، عبارت است از شوق طبیعی من به اعتماد کردن به همکارانم و یاری خواستن از آنها، من آنگونه آدمی هستم که با همکارانش رایزنی و مشورت می کند و از خرد و رای آنان یاری می گیرد.
عدم شناخت توانایی ها، مانع از بهره گیری از آنها می گردد. گاه یک صدای درونی به شما می گوید چه جهتی را باید برگزینید. شناسایی توانمندی ها، مستلزم شناخت استعدادها است.
روزي از روزها، در يكي از شركت هاي صنعتي مديري توانمند كار ميكرد كه آوازه "تصميم گيرنده سريع " را با خود يدك ميكشيد. هر زمان كه يكي از كارمندان آن شركت نزد اين مدير ميآمد و مشكلي را با او در ميان ميگذاشت، مدير توانمند ما در حالي كه با يك دست در جيب و يك دست زير چانه به سقف خيره ميشد، اندكي به تفكر ميپرداخت و سپس سريعاً و با اقتدار كامل پاسخ مثبت يا منفي خود را اعلام ميكرد به طوري كه كارمندان از اين همه اعتماد به نفس كه در رييس خود ميديدند دچار شگفتي ميشدند.
پس از گذشت چند سال ، با تصميمات و تدابير سريعي كه اين مدير اتخاذ ميكرد، شركت آنها عالي ترين مدارج پيشرفت را پيمود. داستانهاي زيادي در مورد توانايي مرموز تصميم گيري سريع اين مدير نقل ميشد و حتي كار به دخالت دادن نيرو هاي فوق طبيعي نيز كشيده شده بود. يك روز، رييس قسمت فروش شركت نزد او آمد و پس از ارائه طرحي از او خواست نظرش را در باره آن طرح بيان كند. مدير، پس از برانداز كردن آن طرح و پرسيدن چند سوال، اندكي به تفكر پرداخت و گفت: "طرح خوبي است، آن را به مرحله اجرا در آور". روز ديگري، از مدير در مورد وضعييت سالن غذا خوري شركت سوال شد و پيشنهاد گرديد كه محل آن به جاي ديگري تغيير يابد. اما مدير پس از طرح چند سوال ابراز داشت : "سالن در همان جايي كه هست باقي بماند".
تصميم گيري سريع و موكد و بدون تاخير و هميشه جواب سريع و صريح دادن از خصوصيات برجسته مدير توانمند ما بود كه ساير مديران در مورد آن غبطه ميخوردند. سالها گذشت و آن شركت با مديريت آن مدير، پيشرفتهاي زيادي نمود تا اينكه يك روز زمان باز نشستگي او فرا رسيد. مدير جانشين كه از تواناييهاي مدير قبلي اطلاع كامل داشت از او خواست كه راز موفقيتش را با او در ميان بگذارد. مديرقديمي با كمال ميل حاضر شد كه رازش را برملا سازد. اين بود كه گفت: "راز كار من لوبياست" . مدير جديد كه كاملا گيج شده بود از او خواست كه مسئله را بيشتر توضيح دهد. به همين سبب مدير قديمي مقداري لوبيا از جيبش درآورد و پس از اينكه آنها را در اين دستش ريخت و دو باره در جيبش قرار داد گفت: "سالها قبل پي بردم كه اگر تصميم گيري در مورد مسئله اي را به عقب بياندازي آن مسئله بسيار بدتر و مشكل تر از قبل ميشود. اين بود كه من روشي را براي تصميم گيري سريع ابداع نمودم. روش من به اين ترتيب بود كه پس از تهيه مقداري لوبيا، آنها را در داخل جيبم قراردادم و هر زمان كه مجبور بودم در مورد سوالي جواب بله يا نه بدهم مقداري از آن لوبياها را به اندازه يك مشت بر ميداشتم و در داخل جيبم شروع به شمارش آنها ميكردم. اگر مجموع اين لوبياها عددي فرد بود جواب منفي و اگر مجموع آنها زوج بود جواب مثبت ميدادم ".
مدير قبلي ادامه داد: "همانطوريكه ميبيني فرقي نمي كرد كه جواب من مثبت باشد يا منفي بلكه چيزي كه مهم بود اين بود كه جريان تصميم گيري به تعويق نيافتد. البته تصميمات من گاهي از اوقات غلط از آب در ميآمد و اين امري اجتناب ناپذير بود. اما، چه درست و چه غلط، تصميم گيري بايد هرچه سريعتر صورت پذيرد تا بتوان انرژي خود را صرف چيزهايي كه واقعاً اهميت دارند نمود". اين گونه بود كه مدير جديد نيز همراه با مقداري لوبيا داخل جيبش، پست مديريت را از آن مدير توانمند تحويل گرفت.در اين حكايت در مورد اهميت تصميم گيري سريع و بموقع صحبت شده است. به نظر نويسنده علاوه بر درستي هر تصميم، اتخاذ تصميم بموقع نيز اهميت زيادي دارد بطوري كه با درستي تصميم برابري دارد. عدم تصميم بموقع بعضي اوقات از تصميمات صحيح ديرهنگام نيز بدتر است. 
هوشين كانري، عبارت است از فرايند گامبهگام برنامهريزي، اجرا و بازبيني تغييرات موردنظر مديريت. هوشين كانري، روشي سيستماتيك براي مديريت تغيير در فرايندهاي اصلي سازمان به شمار ميرود.
واژه هوشين از تركيب دو كلمه ژاپني HO به معني جهت و SHIN به معناي سوزن براق تشكيل شده و مفهوم هوشين معادل سياست است. فلسفه هوشين، هدايت تمامي واحدهاي شركت به سوي ايجاد دورنما، ماموريت، استراتژي ، هدفگذاري، برنامهريزي، اجرا، كنترل ، ارزيابي و بهبود است. به بيان ديگر، فلسفه هوشين همعقيده و يكسو شدن ديدگاههاست. حاصل دستيابي به اين هدف، ايجاد نظم و سازگاري در كل سيستم است و بر سازگاري و توافق بين اهداف و اجرا تاكيد ميكند. همچنين همسويي و هماهنگي كه هدف بديهي هر سازمان است، توسط مديريت هوشين تحقق مييابد.
سيستم هوشين داراي دو وجه كاملاً حساب شده و هماهنگ است
هدفگذاري 
به مسائلي نظير بهبود كيفيت، كاهش هزينه، افزايش توليد، افزايش بهرهوري، تحويل بهموقع، بهبود محيط و انرژي، ارتقاي روحيه كاركنان و سطح علمي آنان از طريق آموزش ميپردازد.
برنامهريزي 
به تحقق اهداف فوق از طريق مكانيزم چرخه PDCA ميپردازد.
هوشين شيوه عمل مطمئن و منطبق با اصل گامبهگام موساشي است كه ضربالمثل فارسي «رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود.» بخوبي گوياي آن است.
بهمنظور درك صحيح واژه ژاپني هوشين كانري، آن را به طريق مختلف به انگليسي ترجمه كردهاند. بيشترين ترجمههاي انجام شده عبارتند از: مديريت از طريق سياست/ خطمشي، برنامهريزي هوشين و توسعه خطمشي، متاسفانه هيچيك از ترجمههاي ارائه شده، دقيقاً معادل واژه ژاپني و نيز متدلوژي آن نيست. هدف از هوشين كانري (يا توسعه خطمشي) فراهم آوردن امكان رهيدن از وضعيت سهميه (Quoto) و ايجاد بهبودهاي اساسي در عملكرد از طريق تحليل مشكلات موجود و نيز توجه به شرايط محيطي است.
هوشين كانري (توسعه خطمشي)، اهداف مديريت عالي شركت را در سطوح پايينتر سازمان جاري ميكند. در هر سطح، خطمشي سطح بالاتر به خطمشي، اهداف و فعاليتهاي سطح پايينتر ترجمه ميشود.
با كمك هوشين كانري، اهداف بلندمدت مديريت ميتواند به مجموعهاي از فعاليتها و خطمشيهاي قابل درك، واضح، سازگار و قابل دستيابي تبديل شود كه ميتوانند در تمام سطوح و وظايف سازمان به كار گرفته شوند. زمانيكه اين فعاليتها و خطمشيها به كار گرفته شوند، منجر به دسترسي به اهداف بلندمدت و بالطبع پيشرفت قابل ملاحظه و پيوسته خواهند شد.
در ابتداي فرايند توسعه خطمشي (هوشين كانري- مترجم)، مديريت ارشد دورنماي شركت و نيز اهداف و خطمشي يكساله را تنظيم ميكند. در هر يك از سطوح پايينتر، مديران و كاركنان با توجه به اهداف و خطمشي شركت در تعيين استراتژي و برنامههاي كاري خود مشاركت ميكنند. آنها همچنين شاخصهايي را تعريف ميكنند كه بيانگر ميزان دسترسي به اهداف ذكر شده باشد.
سپس آنها اهداف را به سطح پايينتر سازمان انتقال ميدهند. بنابراين هر يك از سطوح پاييني مديريت ارشد با سطح بالاتر در تماس است تا اطمينان حاصل شود كه استراتژي پيشنهادي با نيازمنديها همخواني دارد. بازنگريهاي مرتبي انجام ميشود تا ميزان پيشرفت و نيز مشكلات موجود معلوم شده و اقدامات اصلاحي انجام شود.
هوشين كانري، تضمينكننده اين نكته است كه هر شخصي در سازمان از دورنما و اهداف بلندمدت سازمان و نيز نحوه تبديل آنها به نيازمنديهاي مشخص و نيز فعاليتها آگاه است.
هوشين كانري، روشي است براي بهبود عملكرد سيستمهاي اداري. سيستم اداري، مجموعهاي از فرايندهاي مرتبط با يكديگر است كه به منظور دستيابي به اهداف اصلي سيستم به كار ميروند. براي هر سيستم اداري، شاخصهاي ارزيابي عملكرد و نيز سطح مطلوب دستيابي به اهداف تعريف ميشود. هوشين كانري يك ساختار برنامهريزي ارائه ميكند تا بتوان تعدادي از فرايندهاي اصلي و منتخب را به سطح عملكرد مطلوب رساند.
هوشين كانري در دو سطح عمل ميكند:
1. سطح برنامهريزي استراتژيك
2. مديريت در سطح فعاليتهاي روزانه، جايي كه بيشتر جنبههاي روتين/جاري عمليات اداري، مشاهده ميشوند.
هوشين كانري ميتواند به عنوان عملكرد چرخه دمينگ (PDCA) در مديريت تلقي شود. چرخه PDCA بيانگر روشي جامع براي بهبود مستمر در فعاليتها و فرايندها ميباشد.
- در مرحله برنامهريزي (Plan)، برنامه كاري براي مواجهه با مشكل ارائه شده و نقاط كنترلي و پارامترهاي كنترلي مرتبط ايجاد ميشوند. در نهايت، برنامه بازبيني و تاييد ميشود.
- در مرحله اجرا (DO)، برنامه اجرا خواهد شد.
- در مرحله بازبيني نتايج (Check)، اطلاعات مرتبط با نقاط كنترلي جمعآوري ميشود و سپس نتايج عملكرد با نتايج مورد انتظار مقايسه ميشود.
- در مرحله اقدام (Act)، نتايج تحليل شده و علل اختلاف بين عملكرد و برنامه، شناسايي شده و پس از بحث در مورد آنها، علل نهايي شده و اقدامات اصلاحي تعريف ميشوند.
گفتني است كه چرخه PDCA، توالي منطقي در رفتار است. به نحويكه با اتمام يك چرخه PDCA با فعاليت اقدام (كه در آن اقدامات اصلاحي تعريف ميشوند)، مرحله برنامهريزي (كه در آن برنامه اجرايي براي اقدامات اصلاحي تهيه ميشود) از چرخه بعدي PDCA شروع ميشود.
مواردي كه در استفاده از روش هوشين كانري (به منظور تغيير در سيستم سازمان) بايد مدنظر قرار گيرند، به شرح زير است:
- اندازهگيري سيستم كاري (عملكرد سازمان- مترجم) به عنوان يك مجموعه 
- تعيين اهداف اصلي سازمان
- درك شرايط محيطي كه سازمان در آن عمل ميكند
- تعيين فرايندهايي كه تشكيلدهنده سيستم، فعاليتهاي آنها، اهداف و معيارهاي اندازهگيري ميباشند
- تامين منابع براي انجام فعاليتها و دستيابي به اهداف سازمان
هدف روش هوشين كانري، تضمين اين نكته است كه ديدگاهها و دورنماي شركت به محض اتمام مرحله برنامهريزي به فراموشي سپرده نشوند. هدف اين روش، زنده نگه داشتن مدارك برنامهريزي است و نه بايگاني شدن آنها. هدف آن كاهش ميزان فعاليتهاي اضطراري (quoto of fire-fighting Prevent the daily) در هر روز، پيشگيري از جلسات استراتژيك برنامهريزي نشده و نيز پيشگيري از تقدم يافتن تراكم فعاليتها در هر سه ماه بر برنامههاي استراتژيك واقعي ميباشد. در روش هوشين كانري، فعاليتهاي كوتاهمدت توسط برنامهها تعريف و مديريت ميشوند. به منظور اطمينان از اينكه فعاليتهاي روزانه در راستاي اهداف و دورنماي شركت ميباشد، فرايند نظارت پيوستهاي وجود دارد.
برنامهريزي و شكستن برنامهها از ويژگيهاي اصلي هوشين كانري ميباشد. هوشين كانري تامينكننده فرصتها براي بهبود مستمر عملكرد از طريق شكستن دورنما، جهت، اهداف و برنامههاي مديريت عالي شركت به تمام كاركنان است. بنابراين تمام افراد در سطوح مختلف ميتوانند بهطور مستمر در زمينه برنامهها كار كرده، عملكرد را ارزيابي كنند و سپس نتايج را به عنوان بخشي از فرايند بهبود مستمر، مطالعه و بررسي كنند.
هدف اين است كه در هر سازماني كه هوشين كانري مورد استفاده قرار ميگيرد، تمام افراد از دورنماي شركت آگاه باشند، واحدها بر عليه يكديگر رقابت نكنند، پروژهها با موفقيت به اتمام برسند و به سازمان بهعنوان مجموعهاي از فرايندهاي هماهنگ نگاه شود
گامهاي برنامهريزي هوشين
1.هدف را انتخاب كنيد.
- وضعيت جاري سازمان را معلوم كنيد.
- معلوم كنيد كه سازمان ميخواهد در آينده چه شود (Vision). 
- معلوم كنيد كه سازمان بايد بر چه موضوعاتي تمركز كند تا به اهداف و دورنماي خود دست يابد.
2.به سازمان نظم دهيد (سازماندهي كنيد).
- اهداف سالانه و نيز معيارهاي شفاف براي موفقيت (دستيابي به اهداف- مترجم) را معلوم كنيد.
- ابزار مورد نياز را تامين كنيد (تعيين نحوه دستيابي به اهداف)
- در تعيين اهداف و ابزار (براي رسيدن به اهداف- مترجم) از نظرات كل سازمان استفاده كنيد.
- طرح 3 تا 5 ساله را نهايي كنيد.
3.طرح را اجرا كنيد.
- اجرا
- نظارت بر پيشرفت
4.نظارت كرده، بهبود دهيد.
- مشكلات را شناسايي كرده و هر چه سريعتر و در نزديكترين سطح به مشكل، آن را حل كنيد.
- آموزش را در سطح سازمان توسعه دهيد
- بر نتايج، طرح و فرايند برنامهريزي نظارت داشته و آن را بهبود دهيد.
- ميزان پيشرفت را شناسايي كرده و جشن بگيريد.
بهبود اساسي هوشين كانري
در ادامه، 10 مرحله از فرايند ارتقاي كيفيت اعمال خط مشي، بهطور خلاصه بيان خواهد شد:
1 . تعيين شعار و پيام، خطمشي و طرح ارتقاء و بهبود موسسه
2 . ابداع راهبردهاي بلندمدت و ميان مدت مديريتي
3 . جمعآوري و تحليل اطلاعات
4 . طرحريزي هدفها و روشها
5 . تعيين اقلام كنترلي و تهيه فهرست اقلام مورد كنترل
6 . تعيين خطمشي
7 . تعيين اقلام كنترلي
8 . اجراي طرح خطمشي
9. مقابله و كنترل نتايج اجرا
10. تهيه گزارش وضعيت موجود اجراي هوشين كانري
      
در 1991، مايكل همر مقالهاي در مجله هاروارد بيزينس ريويو منتشر كرد كه بر نياز به تغيير بنيادين سازمانها تاكيد داشت و براي اولينبار مهندسي مجدد فرايندهاي كسب و كار (BPR) را مطرح ساخت. براساس تعريف وي، مهندسي مجدد عبارت است از بازانديشي بنيادين و طراحي مجدد و ريشهاي فرايندها براي دستيابي به بهبودهاي چشمگير در معيارهاي حساس عملكردي مانند هزينه، كيفيت، خدمات و سرعت. مهندسي مجدد شامل تجزيه و تحليل ريشهاي سازمان و طراحي مجدد مواردي همانند ساختار سازماني، شرح وظايف، ساختار پاداشدهي در سازمان، جريانهاي كار، فرايند كنترل و ارزيابي مجدد فرهنگ و فلسفه سازماني است.
تفاوت ميان وظيفه و فرايند همانند تفاوت ميان جزء و كل است. وظيفه، واحدي از كار است، فعاليتي كه معمولاً يك نفر انجام ميدهد. در مقابل، فرايند، گروهي از وظيفههاي به هم پيوسته است كه با همديگر، نتيجهاي با ارزش از ديد مشتري را بهبارميآورند. مهندسي مجدد با فرايند محوري و با تغييرات اساسي كه در سازمان بهوجود ميآورد، فعاليتهايي كه در سازمان ارزش افزوده ايجاد نميكنند را با فرايندهاي جديد جايگزين ميكند. در اين صورت، انرژي سازمان بركارهاي واقعي و ارزشآفرين متمركز ميشود كه ارتقاي بهرهوري را با افزايش سرعت، ارتقاي كيفيت، بهبود خدمات و كاهش قيمت تمام شده به دنبال خواهد داشت. مهندسي مجدد معمولاً نه تنها به نتايجي شگفتانگيز منجر ميشود بلكه در عين حال، اين امكان را به سازمان ميدهد كه از انعطاف، حساسيت و توانايي بيشتري براي بهرهبرداري از فرصتهاي پيش آمده و اجراي استراتژيهاي موردنظر سازمان، برخوردار شود.
مهندسي مجدد سازمانها، رويكردي كلنگر است كه طي آن، استراتژي رقابتي سازمان را با فرايندهاي دروني و كاركنان آن مرتبط ميكند. اين ارتباط، از طريق به كارگيري جديدترين و روزامدترين فناوري اطلاعات و ارتباطات برقرار ميشود.مطابق تعريف بنياد مديريت كيفيت اروپا (EFQM)، فرايند، از يك سلسله فعاليتهاي متوالي تشكيل شده است و با توليد خروجيهاي موردنياز از انواع وروديها، ارزش افزوده بهوجودميآورد. در سادهترين سطح، فرايند را ميتوان به شكل زير نشان داد:
سازمانهای بوفالویی: 
-کارکنان به یک رهبر پای بندو وفادارند وهمه پیرو و تابعند.
-کارکنان درست همان کاری را می کنند که به آنها دستور داده شده است.
-کارکنان هرگز سوال نمی کنند و تنها پیروی می کنند.
-کارکنان منتظر دستور می شوند و تا دستور نرسد هیچ کاری نمی کنند و هیچ جا نمی روند.
-هیچ کس جای دیگری را پر نمی کند جلو نمی افتد و مسئولیت نمی پذیرد.
سازمان های بوفالویی با ایستادن در اطراف و منتظر فرمان رئیس ماندن قادر به ادامه حیات نخواهند بود و در فهرست سازمانهای فراموش شده قرار خواهند گرفت.
سازمان هاي غازي:
- هر فرد در این سازمان به همراه سایر افراد احساس مسئولیت می کند.
- هر فرد تنها پیروی محض نمی کند و وضع خود را در سازمان می سنجد و به تصمیمی که باید بگیرد فکر میکند.
- افراد مسیر و هدف را می شناسد.
- رهبری و جلو دار بودن نوبتی است.
- افراد تمایل به پذیرش مسئولیت و رهبری دارد.
- افراد در طول فعالیت مراقب هم هستند.
حال این سوال پیش می آید که آیا اكثر سازمانها چنین هستند؟
آیا در اکثر در سازمانها کارکنان می دانند کل سازمان به کجا می رود؟
آیا در سازمان هر فردی مشتاق است گام پیش نهاده ومسئولیت را بپذیرد؟
آیا افراد در سازمان نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت می کنند؟
واقعیت این است که بیشتر سازمانها همانند افراد بیگانه ای هستند که هر یک سعی دارند به شکل بدی اهداف شخصی خود را محقق سازند.حقیقت این است که بیشتر سازمانها برای نبردی که صد سال پیش پایان یافته طراحی شده اند ودر زمینه تشکیلات و سازماندهی هنوز هم به اندازه غازها هوشیار نیستیم.
لذا بهتر است به جای گله ای از بوفالوهای وابسته دسته ای از غازها را داشته باشیم و برای تغییر در سازمان قبل از هر چیز من باید تغییر کند. بیش از هر چیز مسئله به من و تغییر من مربوط است و بزرگترین مانع در مسیر تغییر دیگران نیستند بلکه من هستم.
چالش اصلی این است که بیاموزیم چگونه بوفالوهای خود را به پرواز در آوریم .اما چگونه ؟ما باید بیاموزیم که کارکنان باید مدیریت بکنند .مدیر متفاوتی باشیم و این سخت ترین ماموریتی است که هر مدیر می تواند تصور کند.چون تغییر دادن خطوط بر روی کاغذ و دستور دادن به فرد دیگری برای تغییر سهل و آسان است اما تغییر در عمل بسیار دشوار است.
سازمانهای ادهوکراتیک :
سازمانهای موقت ومنعطف دارای ساختار موقت به اقتضای موقت هستندکه برای توصیف نوع جدید سازمان به کار رفته است.مینتزبرگ آن را ساختاری بسیار ارگانیک با درجه رسمیت کم در رفتارها تقسیم کار افقی وسیع و مبتنی بر آموزش رسمی گرایش به گروهبندی متخصصان در واحد های تخصصی خود توصیف کرده و معتقد است که میان همه اشکال یا ترکیبهای سازمانی سازمان موقت و منعطف کمترین ارزش را برای اصول مدیریت بویژه وحدت فرماندهی قایل است.
بزرگترین پیش بینی از نظر آلوین تافلر جایگزین شدن مشتری به جای مدیر در تغییرات سازمانی است.لذا در مورد سازمان های ویژه یا ادهوکراتیک طبقه بندی زیر را انجام میدهد:
1) سازمانهای ضرباتی:سازمانی است که با ریتمی منظم منبسط و منقبض می شود. مثال خوب آن اداره آمار است که هر ده سال یکبار متورم میشود و حجمی عظیم پیدا میکند سپس کوچک می شود و برای ده سال بعد برنامه ریزی میکند و بار دیگر از نو متورم می شود . این سازمانها بر اساس کمیت و تعداد کارکنان به راحتی انقباض و انبساط پیدا می کنند و کاهش و افزایش کارکنان مطابق ضرورت اهداف سازمان و استفاده از نیروی کار است.
2) سازمانهای تک ضرباتی:مانند گروههای فیلم برداری که پس از اتمام پروژه پراکنده می شوند و با ضربانی بوجود می آیند و با ضربان بعدی از بین میروند. 
۳) سازمان دو چهره:شکل دیگری از سازمانها است که که احتمالا در بسیاری از بنگاههای انعطاف پذیر جای خود را باز خواهد کرد واحد کاملا دو چهره ای است که دارای دو نوع خدمات هستند که در یک موقعیت از زمان یک نوع چهره و در موقعیت دیگر مخالف آن رفتار  را دارند.
4) سازمان شطرنجی: در این سازمان قرار بر این است که هر گروهی که در مقام اول قرار می گیرداعضا گروه مخالف را در مناصب دوم قرار دهد.
5) سازمان کمیسری:خواهان نظارت بر سازمان های اجرایی هستند .در راس هر واحد نظامی یک مقام سیاسی هم هست و دو کانال اطلاعاتی برای توضیع اطلاعات وجود دارد.یک کانال به حزب و یک کانال به مجلس و دولت.
6) سازمان فئودالی:یک زیر دست خیلی نیازمند به ارتباط با مقام بالادست خود دارد و بالادست هم به ارتباط با پایین دست نیاز دارد.یعنی یک نفر در بالا و پایین آنقدر به هم وابسته هستند که نمی توانند بدون هم باشند. 
7) سازمان موش خرمایی:در این سازمان هدف و منابع را به افراد می گویند و آزادی عمل فراوان نیز می دهند تا کارکنان با استفاده از دانایی و دست زدن به ابتکار و نو آوری دستشان باز باشد.
8) سازمان تیمی خود انگیخته:یعنی افرادی که بدون اینکه سازمان برای آنها تعیین تکلیف کرده یا ماموریتی داده باشد خودسرانه با استفاده از سیستمهای اطلاعاتی با مرکز اطلاعاتی جهان پیرامون موضوعی خاص تماس می گیرند و دستاوردهای خود را به شکل طرح یا نقشه ای در اختیار سازمان قرار می دهند.
.
اگر كسي از شما بپرسد كيفيت چيست چه خواهيد گفت؟ شما ممكن است با توجه به موقعيتي كه داريد، جوابي بدهيد. مثلاً
اگر شما در يك رستوران باشيد، كيفيت از نظر شما ممكن است غذاي خوب ، سرويس بدون عيب و نقص ، لباس مناسب
خدمتكاران و چيزهايي از اين قبيل معني بدهد. و اگر در يك ساندويچ فروشي باشيد، ممكن است كيفيت را در غذاي
خوب ، محيط و لوازم تميز معني كنيد.
بدين ترتيب ملاحظه مي فرمائيد كه معني كيفيت نسبت به موقعيتها متفاوت است و نسبت به سليقه انسانها نيز فرق
مي كند. مثلاً در يك مهماني ممكن است يك نفر قهوه خوب را در غليظ بودن و شيرين بودن آن بداند و يك نفر ديگر در
داشتن شير زياد و شيرين نبودن آن. به علاوه ذائقه هاي متفاوت مردم مي تواند در تعريف كيفيت اثرگذار باشد. مثلاً يك
غذاي تند ماهي همراه با ميوه مخصوص استوايي (دوريان ) كه يك سنگاپوري به عنوان يك شام لذيذ تلقي م يكند،
ممكن است براي يك نفر فرانسوي غيرقابل تحمل باشد.
اين مثالها حقيقت مهمي را درباره كيفيت بيان م يكنند و آن اين كه : ”كيفيت توسط مشتري تعيين مي گردد نه توسط
توليدكننده يا ارائه كننده خدمات “. به عبارت روشنتر
كيفيت مجموع هاي از خصوصيات و مشخصات يك كالا يا خدمت است كه احتياجات و رضايت
مصرف كننده را تأمين مي كند.
استاندارد يعني چه؟
براي تعيين مشخصات محصول و نوع خدماتي كه ارائه مي دهيم و تعيين معياري براي پذيرش و يا رد آن ، از شاخصي
قراردادي استفاده مي كنيم كه آن را استاندارد مي گويند.
چيست ؟ ISO استاندارد 9000
استاندارد مديريت كيفيت است. اين استاندارد به عنوان زبان مشترك بين المللي ، ISO استاندارد بين المللي 9000
بر اين موضوع تأكيد دارد كه محصول يا خدمات با كيفيت فقط توسط يك سازمان با كيفيت كه همه برنامه ها، فعاليت
ها و امكانات آن با كيفيت (يعني تحت نظمي از قبل تعريف شده ) است قابل عرضه به مشتري خواهد بود.
در اين استاندارد بجاي اين كه فقط بر بازرسي فيزيكي محصول و كنترل خدمات ارائه شده اصرار شود ، دقت در انجام
كليه فعاليتهاي شركت در ارتباط با هم و در جهت جلب رضايت مشتري مد نظر قرار مي گيرد.
بر لزوم استفاده از نيروي انساني مطلع و متخصص تاكيد دارد، م يگويد هر كسي كه مسئوليت كاري ISO استاندارد 9000
را برعهده دارد، آن كار را به بهترين وجه ممكن انجام دهد. بدين ترتيب هر كس كه در مجموعه اي كار مي كند، به
عنوان بخشي از يك سيستم، بايد وظايف خود را به نحو احسن انجام داده و خود مسئول كيفيت محصول توليدي و يا
خدمات ارائه شده خود باشد.
چيست؟ ISO 9000- استاندارد 2000
منتشر شد. اين استاندارد در سال ISO اولين سري استانداردهاي ايزو 9000 در سال 1987 توسط سازمان بين المللي
1994 براي اولين بار تجديد نظر و در سال 2000 نيز ويرايش دوم آن با تغييرات اساسي درشكل و محتوامنتشر گرديد.
استاندارد ايزو 9000 ويرايش شده در سال 2000 است . ، ISO 9000- بنابراين استاندارد 2000
در استانداردهاي ويرايش 2000 سعي شده با استفاده از تجريبات گذشته، حتي الامكان از كاغذبازي! خودداري شود و بيشتر
به روح كيفيت و جاري شدن آن در تمامي فعاليتهاي سازمان توجه شود. بدين لحاظ فرآيندهاي سازمان مورد توجه بيشتر
اين استاندارد قرار گرفته است.
تفاوت استاندارد وسيستم چيست ؟
استاندارد يك الگوي از پيش تعيين شده است كه همه سازمانهايي كه از آن استفاده م يكنند تلاش دارند فعاليتهاي خود
را با نيازمنديهاي مشخص آن منطبق نمايند. اما سيستم تبلور انطباق خواسته هاي استاندارد با شرايط داخلي هر سازمان
است . در حقيقت اجراي استاندارد در هر سازمان به معني ايجاد سيستمي است كه بر اساس نيازمندي ها و خواسته هاي
استاندارد با توجه به شرايط خاص آن سازمان بنا نهاده شده است.
را صادر مي كند؟ ISO 9000- چه كسي گواهينامه 2000
بعد از طراحي و استقرار سيستم مديريت كيفي ت و آمادگي براي مميزي خارجي، سازمان از يك شركت گواهي دهنده معتبر
دعوت مي كند كه از سازمان بازديد و سيستم آن را مميزي كند. پس از اين مميزي ، اگر در سيستم (CB) بين المللي
كيفيت مشكل خاصي مشاهده نشو د، سيستم تاييد و از طرف شركت مذكور گواهينامه اي كه در سطح بين المللي اعتبار دارد
صادر خواهد شد . اين گواهينامه نشان مي دهد كه سازمان توانايي توليد و عرضه محصولات و ارائه خدمات با كيفيت را
بر اساس مشخصاتي كه ادعا مي كند ، دارد .
براي سازمان چه فايد هاي دارد؟ ISO 9001- دريافت گواهينامه 2000
• جلب رضايت مشتري و حفظ سهم بازار فعلي و دستيابي به بازارهاي جديد
• كاهش ضايعات و اتلاف و در نتيجه كم شدن قيمت تمام شده، صرفه جويي بيشتر در سازمان و بالا رفتن سود
• توسعه فرهنگ كيفيت و نظم در كار
• شناسايي مشكلات و ريش هيابي و رفع مشكلات با اقدام اصلاحي و پيشگيرانه
• برقراري ارتباط نزديك و متقابل بين توليدكننده و مشتري برون سازماني
• افزايش بهر هوري و بالا رفتن سود از طريق فروش بيشتر
• مشخص بودن فصل مشترك بين واحدها و وظايف آنها
• مستند بودن سوابق فعاليتهايي كه بر كيفيت موثرند و قابل دفاع بودن در هر مرجعي
چرا سازمانهاي ما از كيفيت استقبال چنداني نمي كنند ؟
بسياري از سازمانهايي كه از كيفيت حمايت نم يكنند، تصور روشني از كيفيت ندارند. ديويد نادلر يكي از انديشمندان
كيفيت اينها را “سازمانهاي ضدكيفيت“ مي نامد.
معمولاً در اين سازمانها مفروضات ذيل حاكم است :
• ما بهتر از مشتريان خود احتياجات آنها را م يشناسيم .
• مشتريان از كيفيت به عنوان يك عامل تصمي مگيري استفاده نمي كنند، آنها معمولاً تفاوتها را نمي توانند تشخيص
دهند.
• ايده اصلي سازمان ما هر چه بيشتر پول درآوردن اس ت.
• ارتقاء كيفيت محصولات و يا خدمات ما هزينه زيادي احتياج دارد كه قابل بازيافتن نيس ت.
• مديران و كارگران ما ضوابط روشني دارند، مديران فقط تصميم مي گيرند (نه عمل و يا اجرا) و كارگران آن را انجام
مي دهند (بدون فكر كرد ن)
• موفقيت يك سازمان در ابتكار و نوآوري بزرگ است نه در توسعه و بهبود مداوم فعاليت هاي فعلي
• انسان جايزالخطا است ، كامل بودن ممكن نيس ت.
• ارتقاء كيفيت در سطوح پايين انجام م يشود و آن چيزي است كه بالاي يها به ميان يها مي گويند و پاييني ها انجام
مي دهند.
• پيروزي را جشن بگيريد و از شكست دوري كنيد، ازاشتباه چيز زيادي نمي توان آموخت .__
Top of Form
Bottom of Form
براي معرفي بازرسان فني ابتدا بايستي مقوله كنترل كيفيت (QC) و سپس تضمين كيفيت (QA) تشريح شود تا نقش بازرسان در امر كيفيت و اهميت حضور آنان در صنعت به روشني مشخص گردد. كورو ايشيكاوا در كتاب كنترل كيفيت فراگير شيوه ژاپني، كنترل كيفيت را چنين تعريف نموده است:
"كنترل كيفيت يعني توسعه، طراحي، توليد و ارائه خدمات به محصولات با كيفيت، اقتصادي و قابل استفاده اي كه باعث رضايت هميشگي مصرف كننده شود."
لذا اولين گام در كنترل كيفيت آگاهي از نيازهاي مصرف كنندگان است. سازندگان درگير كنترل كيفيت ميشوند تا محصولاتشان را با كيفيتي مطابق با الزامات مصرفكنندگان بسازند. چراكه تطبيق با استانداردهاي ملي (بينالمللي) و يا مشخصه هاي فني به تنهايي كافي نيست. استانداردهاي ملي يا استانداردهاي بين المللي برقرار شده بوسيله سازمان جهاني استاندارد (ISO) يا كميسيون بين المللي الكتروتكنيك (IEC) استانداردهاي كاملي نبوده و كمبودها و نواقص زيادي در آنها وجود دارد و محصولي كه در چهارچوب آنها توليد شده باشد مصرف كنندگانش را راضي نخواهد ساخت.
بايستي توجه داشت كه نيازهاي مصرفكنندگان هر ساله تغيير مي كند. بطور كلي حتي وقتي استانداردها اصلاح ميگردند باز نمي توانند پا به پاي نيازهاي مصرف كننده حركت كنند.
استانداردهاي سيستم مديريت كيفيت همچون ايزو 9001 نيز بر پايه ارتقاي رضايت مشتري و مشتري مداري بنا شده اند و تاكيد فراواني در برآورده نمودن خواسته هاي مشتري بعنوان هدف سيستم مديريت كيفيت داشته اند.
بقول معروف مشتري پادشاه است و حق انتخاب محصول در هر حال با مشتريان است. اصطلاحاً به اينگونه سيستم ها بازارگرا مي گويند كه بر روش محصول گرا ترجيح داده مي شود.
البته كيفيت را نبايستي فقط كيفيت محصول تلقي نمود بلكه وقتي با ديد وسيع به اين موضوع نگاه كنيم كيفيت به معني كيفيت كار، كيفيت خدمات، كيفيت اطلاعات، كيفيت فرايند، كيفيت واحدها، كيفيت افراد (از جمله كارگران، مهندسان، مديران و مجريان)، كيفيت سيستم، كيفيت شركت، كيفيت اهداف و غيره مي باشد.
شركتهايي كه بر اصل «اول كيفيت» پافشاري مي كردند قادر شده اند كيفيت را بطور شگفت انگيزي ارتقاء بخشند. اين كار طي يك دوره معين باعث افزايش قابل توجه بهره وري و به تبع آن كاهش هزينه و افزايش فروش و سود گرديده است.
مولف/مترجم: روح الله تولايي
موضوع: مديريت کيفيت
سال انتشار(ميلادي): 2009
وضعيت: تمام متن
منبع: دوماهنامه "توسعه انساني پليس"، شماره21 
چکيده: 
اين تحقيق با هدف معرفي و تبيين مدل پيشرفته مديريت کيفيت جامع و بررسي نقش آن در تغيير و تحول استراتژيک سازمان ها انجام شده است. اين مقاله از نوع تحقيقات توسعه اي بوده و روش انجام آن پيمايشي و مطالعات کتابخانه اي مي باشد. همچنين ابزار گردآوري اطلاعات فيش برداري مي باشد. در ادبيات موضوع اين مقاله در ابتدا اصول مديريت کيفيت جامع (TQM) مورد بحث و بررسي قرار گرفته تا بتوان از اين طريق به ديدگاه بهتري به منظور کاربرد اين سيستم در تجارت و بهبود عملکردسازمان ها دست يافت. به منظور کاربرد استراتژيک مديريت کيفيت جامع در سازمان ها، به جنبش TQM در ژاپن نگاهي شده و در مورد استفاده از اين روش در ژاپن مواردي ذکر شده است. مدلي که در اين مقاله، مدل مديريت کيفيت جامع پيشرفته (TQMEX) ناميده شده در واقع براساس واقعيتهاي TQM بنا شده است و طبق دستورالعملهاي اين روش مدل شده است. نظرسنجي که به صورت پرسشنامهاي در کشورهاي ژاپن، هنگکنگ و کره جنوبي انجام شده است، نشان دهنده اهميت سيستم ژاپني مدل پيشرفته مديريت کيفيت جامع، به منظور پيادهسازي سيستم مديريت کيفيت جامع در سازمانها ميباشد. در نهايت نتايج و اطلاعات بدست آمده از اين تحقيق معيارها و روش هايي را براي سازمان ها ارائه مي کند که حاصل تجربيات شرکتهاي بزرگي مي باشد که علاوه بر اينکه دو بحران نفتي جهان و بحران مالي آسيا را به سلامت پشت سر گذاشتهاند، بلکه به رشد خود در طي اين دو بحران نيز ادامه دادهاند.
کليدواژه ها: مديريت کيفيت جامع، مديريت تغيير، تغيير و تحول استراتژيک، بحران مالي.
مقدمه:
چالش ناشي از رقابت جهاني باعث افزايش فشار بر سازمان ها براي بهبود مهارت ها، قابليت ها و کيفيت محصولات و خدمات شده است. اصول  مديريت کيفيت جامع(TQM)، به صورت گسترده در سطح جهان به عنوان ابزار بهبود عملکرد سازماني، بهبود ماهيت سازمان ها و چگونگي رويارويي با چالش هاي ويژه بازارها مورد پذيرش قرار گرفته است.
بحران مالي آسيا که در اواسط سال 1997 ميلادي و ابتدا از بحران مالي- نقدي تايلند به وقوع پيوست، باعث شروع يک حرکت زنجيرهاي شد که تقريباً تمام کشورهاي آسيايي را تحت تاثير خود قرار داد. اين بحران و تغييرات متناقض به وجود آمده درس هاي متعددي به منظور بهبود وضعيت اقتصادي و توسعهاي در سازمان ها و صنايع مختلف کشورهاي آسيايي داشته است که موجب تغييرات گسترده در ساختار اين سازمان ها شده است. اين تغييرات تاثير به سزايي در جنبش مديريت کيفيت جامع داشته است. اصول مديريت کيفيت جامع  به صورت گسترده در سطح جهان به عنوان ابزار بهبود عملکرد سازماني، بهبود ماهيت سازمان ها و چگونگي رويارويي با چالش هاي ويژه بازارها مورد پذيرش قرار گرفته است.
مفهوم مديريت کيفيت جامع (TQM)
در دهه 1990، مديريت کيفيت جامع به يکي از استراتژي هاي رقابتي بسيار جذاب براي شرکتهايي بـــدل شد که در جست وجوي تفاوت چشمگيري با ديگران بودند. دانشگاهيان و صنعتگران به اين جاذبه کــه مديريت کيفيت جامع سازمان را تشويق به تمرکز بر نياز مشتري به وسيله فرآيند بهبود و توجه به بهبود هزينه ها، کيفيت و رضايت مشتري مي نمود، اذعان کردند. پايه مديريت کيفيت جامع مبتني بود بر پيگيري فعالانه بهبود مستمر، درک نگرش مشتريان درون سازمان، آموزش و توسعه در تمامي ابعاد سازمانــي. اما عده اي نيز معتقد بودند که فلسفه مديريت کيفيت جامع محدوديت هاي خاص خود را داراست. يافته هاي سيتکين (Sitkin) نشـان مي دهد که مديريت کيفيت جامع براي مباحثي چون فروش مازاد اندازه، خطرناک بوده و کارايي و اجراي آن زيانبار است و اين بخشي از ناتواني مديريت کيفيت جامع است. محققان معتقدند که امروزه بازاريابي مديريت کيفيت جامع تبديل به صنعت خاص خود شده است و درک مديريت کيفيت جامع به عنوان يک نتيجه اجراي همه جانبه آن گسترش يافته است. لوتانز(Luthauns) براين باور است که مديريت کيفيت جامع قادر به درک تغييرات آتي نيست و پيشنهاد مي کند که زمان کافي صرف مديريت کيفيت جامع شود. گروهي نيز معتقدند که سازمان يادگيرنده به دليل وابستگي متقابلي که دارد گام منطقي بعدي در ارزشگذاري تغييرات است. (باران دوست و رحماني، 1382)
مديريت کيفيت جامع در صنايع ژاپن منجر به نتايج شگفتآوري شده است. TQM راهي است به منظور باقي ماند و موفق شدن. اما چه چيزي TQM را تبديل به يک ضرورت کرده است. مديريت کيفيت جامع در واقع يک نوع يکپارچگي جامع و کلي در سراسر يک سازمان است به منظور دستيابي به مزيت رقابتي از طريق بهبود مستمر در تمام فعاليتهاي سازمان. اگر بخواهيم تکتک کلمات موجود در مديريت کيفيت جامع را به صورت تکتک معني کنيم عبارتند از:
• کيفيت: برآوردن تمام اظهارات مشتريان و احتياجات ضمني آنها.
• مديريت: يک هيئت اجرايي که به طور کامل به صورت کميته و هماهنگ درآمدهاند.
در حالت ايدهآل تمام افراد درون سازمان بايستي سازماندهي و گروهبندي شوند. براساس تحقيقات دومينگ در سال 1986، حدود 94% از مشکلات مربوط به کيفيت مربوط به مديريت و سيستمهايي ميباشد که به وسيله آنها بوجود آمده است. بنابراين تعهد مديران بايستي قبل از کارگران خط مقدم صورت پذيرد. مديريت کيفيت جامع ايجاب ميکند که تمام افراد درون سازماني شامل کارگردان خط مقدم در فرآيند درگير شوند. بنابراين تعريفي که از مديريت کيفيت جامع در بالا آمده است، نشان دهنده يک وضعيت متعادل بين معني واقعي کلمه و حالت ايدهآل کلمه است. با وجود سال ها سابقه آموزشي در زمينه آموزش مديريت کيفيت جامع و هدايت بيش از 30 مورد تحقيقاتي در ارتباط با بيش از 1000 موضوع مرتبط با مديريت کيفيت جامع، حاصل تجارب و آموزشها در اين مقاله آمده است.
نتايجي که بدست آمده نشان دهنده آن است که به طور ميانگين کمتر از 20% موارد به نتيجه مورد نظر دست يافتهاند. در حقيقت زماني که من براي اولين بار فرآيند مديريت کيفيت جامع را پياده کردم، از زمره همان اکثريت يعني 80% بودم. من معتقدم که ارزش واقعي اين روش و فرآيند در اين موضوع است که اين سيستم به ما نشان ميدهد که در اين شکستها، کارگران مقصر نبوده، بلکه به جاي آنان، مديران مسئول اين شکستها هستند. مديران براي پيادهسازي برنامهها و فراهم آوردن ابزار مناسب چه کاري بايد انجام بدهندهمانند يک مسئول چک کننده هجي کلمات.
در اين تحقيق، بر روي يافتههاي دکتر دمينگ در سال 1986 بررسي مجددي صورت ميگيرد. حقيقتاً در سال 1993، قبل از آنکه او فوت کند، او در کتاب قبلي خود يعني اقتصاد نوين، تأثير ساختار را از 94% به 97% تغيير داده است. (Deming, W.E., 1993)
اگر اين موضوع حقيقت داشته باشد، پس سازمان ها از چه راهي ميتوانند مديران شايسته و لايق خود را توسعه و بهبود دهند؟ جواب اين سئوال در يادگيري مستمر مديران ميباشد که اين امر تنها در سازمان هاي يادگيرنده و آموزنده صورت ميپذيرد. براي مثال، فورد (Ford) بيان مي کند که مديريت کيفيت جامع محيط لازم براي ايجاد سازمان يادگيرنده را فراهم مي سازد. موفقيت مديريت کيفيت جامع ارتباط با توانايي يادگيري، جذب، تطابق و اجراي تغيير نگرش هاي سازمان و تلفيق آنها در سازمان دارد. بارو (Barrow) اذعان مي کند که اين ارتباط به دو طريق ظاهر مي گردد. اول: يک رابطه علت و معلولي است، به طور مثال سازمان يادگيرنده نتيجه اجراي مديريت کيفيت جامع در سازمــان است. دوم: همبستگي قوي اي بين اين دو سيستم وجود دارد، بهبود فرآيند و يادگيري سازماني، که به روشي يکپارچه و همزمان در حال اجرا هستند. گاروين (Garvin) شـرح مي دهد که اگر مديريت کيفيت جامع به صورت يک فلسفه اجرا شود، به خوبي مجموعه اي از تکنيک ها، مي تواند چرخه اي براي يادگيري سازمان باشد. (باران دوست و رحماني، 1382)
فرايند تغيير و تحول سازماني
يک ضربالمثل قديمي ميگويد تنها چيزي که در دنيا ثابت ميماند، تغيير و تحول است. اگر تغيير به عنوان يک قسمت از زندگي روزمره ما ميباشد، پس از چه طريقي ميتوانيم آن را به کنترل خود درآوريم به جاي آنکه توسط آن کنترل شويم. زماني که تغيير و تحول در سازمان به صورت يک فرآيند طولاني مدت درآيد، اين امر منتهي ميگردد به تغيير و تحول در فرهنگ سازماني.
يک نمونه اشکار از اين وضعيت سازمان هاي آموزنده يا يادگيرنده هستند. سازماني که افراد موجود در آن تحريک و برانگيخته ميشوند به ارائه ايدههاي جديد و شناسايي نواقص، اين دو موضوع در واقع از عوامل بسيار مهم در موفقيت سازماني هستند.
اجازه بدهيد تا گامي به عقب انداخته و نگاهي به فرآيندهاي تحول استراتژيک سنتي بياندازيم که ميتوان آن را به صورت پنج گام اصلي خلاصه کرد.
1- هدف؛ 2- رسالت؛ 3- رفتار؛ 4- عمل؛ 5- فرهنگ.
اما در روش و مدل جديد، اين فرآيند به صورت زير ميباشد:
1- عمل؛ 2- رفتار؛ 3- رسالت؛ 4- تصور و هدف؛ 5- فرهنگ.
در حقيقت گام اول چيز جديدي نيست. قبلاً پيتر و واترمن (1982) براساس تحقيقات و يافتههايي که از 46 شرکت موفق بدست آورده بودند، نشان دادند که بيشتر آنان، عمل را به عنوان گام اول  انتخاب کردهاند تا از طريق آن به پيشرفت کسب و کار و تجارت دست يابند. نظريه جديد اين ميباشد که تنها فعاليت و عمل ميباشد که منتهي ميشود به تغيير و تحول در رفتار کارکنان. (Peters T.J. and Waterman R.H., 1982)
اين امر از فرآيند يادگيري سازماني ناشي ميشود. در اين زمينه رگ وارنسي ذکر ميکند که هيچ يادگيري بدون عمل وجود ندارد و هيچ عملي بدون يادگيري وجود ندارد.
اگر فرآيندهاي يادگيري به صورت موفقيتآميزي در سازمان صورت پذيرد، رفتار سازماني به يک حالت پويا و چالشي هدايت ميشود. در نهايت اين امر برداشت مديران ارشد را از رسالت سازمان تغيير خواهد داد. پس آنهايي موفق خواهند بود که از رسالت سازمان آگاه بوده و به سمت رفتار سازماني بهتر و مناسبتر قدم بردارند. زماني که مديران ارشد سازمان ها رسالت سازماني را به نحود بهتري اجرا کنند، اين امر سازمان را به سزح جديدي از رقابت جهاني هدايت خواهد کرد. به محض اينکه ساختاري جديد در سازمان شکل ميگيرد، اين امر باعث ايجاد هدفي جديد در سازمان خواهد شد که در نهايت اين امر منتهي خواهد شد به فرهنگ جديد درون سازماني.
يکي از بهترين نمونههاي ايجاد فرهنگ جديد در سازمان، مدل کايزن ميباشد که در واقع کلمهاي ژاپني ميباشد به معني بهبود مستمر. اين روش جديد داراي نمونههاي موفق بسياري ميباشد. بسياري از شرکتهاي موفق آمريکايي و ژاپني تأکيد بسياري داشتهاند بر موضوع فضاي کاري کاملاً باز در سازمان. از نمونههايي بسيار رايج در اين مورد عبارتند از فرايندهاي اداري کاملاً باز در محيطهاي اداري و طراحي کارخانه. شرکتهايي مانند Sony- Hewlet Packard در مالزي، جلسات مديران ارشد خود را به صورت کاملاً باز برگزار ميکنند، تا از طريق اهداف سازماني را به صورت مستقيم به تمام سطوح سازماني و فروش انتقال دهند. رستورانهاي مکدونالد شروع به ساختن آشپزخانههايي کاملاً باز کردهاند به شکلي که حتي عابرين نيز ميتوانند فرآيند توليد محصول را به صورت مستقيم مشاهده کنند.
تغيير و تحول استراتژيک مديريت کيفيت
هميشه تغيير و تحولات در سازمان ها منتهي به موفقيت نميشوند. در حقيقت اگر تحولات به صورت درست هدايت نشوند، اين امر همانند موضوع کشتي تايتانيک ميباشد که سعي ميکند تا از برخورد با کوههاي يخ مقابل جلوگيري کند، ولي نتيجه نهايي مصيبتآميز ميشود.
به عبارت ديگر، چنانچه تغيير و تحول به صورت کارآمدي هدايت نگردد و سازماندهي نگردد، انتخاب بهتر اين است که: بهترين تغيير و تحول آن است که هيچ تغييري نکنيم. به عنوان مثال بسياري از مهندسان دريايي متعتقدند که اگر کشتي تايتانيک در قسمت جلوي خود از طريق يک طراحي مناسب داراي ضربهگيري در برابر کوه هاي يخ بود، ديگر غرق نميشد.
آقاي رکنر ژوران در کنفرانس سال 1995، آينده موضوع را به صورت زير پيش بيني کرده است:
• با وارد شدن به بازارهاي چند مليتي و اجتماعي، رقابت بر سر کيفيت بسيار فشرده خواهد شد.
• تقاضاي بسيار زيادي براي تأمين کنندگام بوجود خواهد آمد.
• 9000 ISO سراسر جهان را خواهد گرفت.
• اعطاي جوايزي همچون EQA-e.g Baldrige جايزه کيفيت اروپا باعث ايجاد تحريک و برانگيخته شدن شرکتها خواهد شد و اين امر باعث گسترش کيفيت در سراسر جهان خواهد شد.
پيشبينيهاي ژوران به حقيقت پيوسته و براي سال ها ادامه خواهد داشت، بخصوص در دو سال گذشته. استانداردهاي سري 9000 ISO همانند انفجاري در سراسر دنيا گسترش يافته است و به صورت حقيقتي شناخته شده درآمده است.
اگر سال 1990 را به عنوان سال مبنا در نظر بگيريم، تعداد شرکتهاي به ثبت رسيده که از استانداردهاي کيفيتي استفاده کردهاند، هر سال رشد 100% داشتهاند. در اواخر سال 1997، در نظر سنجي که توسط شرکت Mobil انجام شد، مشخص شد که در حدود 200000 شرکت در سراسر دنيا استاندارد 9000 ISO را دريافت کردهاند. بعضي از اين شرکتها همانند شرکت British Telecom داراي ده ها هزار کارمند ميباشد. (Samuel K. M. Ho., 1999) با اين اوصاف، دارندگان استاندارد کيفيت به چه دليل اين گواهي را دريافت ميکنند.
از جمله مهمترين جوايز و گواهي نامههاي استاندارد کيفيت در جهان ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
• گواهي کيفيت دمينگ ژاپن Deming Prize
• گواهي کيفيت آمريکا Quality Award (MBNQA) USA Malcolm Baldrige National
جوايز دمينگ به صورت انحصاري توسط شرکتهاي ژاپني کسب ميشود به استثناء سه مورد زير:
• Taiwan Tube (Philips)
• Florida Lighr Power
• Lucent Technology (powe Division
گواهيهاي کيفيت اروپا و گواهي کيفيت آمريکا نيز هر دو مدلهاي بسيار قوي هستند. چنانچه کشور شما جزء هيچکدام از کشورهاي ذکر شده نيست يا با آن پيوندي ندارد، شما ميتوانيد يکي از اين مدلها را به عنوان ساختار مديريت کيفيت جامع سازمان خود انتخاب کنيد. و يا اينکه از سيستم مديريت کيفيت جامع کشور خود استفاده کنيد.
به احتمال زياد نوع سيستمي که شما استفاده ميکنيد وابسته به موقعيت جغرافيايي شرکت شما و يا منشا شرکت شما ميباشد. اگر شرکت شما در آمريکا قرار دارد يا داراي منشا آمريکايي قوي ميباشد در نتيجه سيستمي که شما انتخاب ميکنيد و مناسبتر است، از نوع MBNQA ميباشد.
هر دو مدل MBNQA و EQA از نظر امتيازبندي قابل قياس هستند و در بيش از 500 مورد از 1000 امتياز داراي رتبهبندي و امتياز متشابه هستند. در تصميمگيري نهايي احتمالاً عامل تعيين کننده، موقعيت جغرافيايي سازمان ميباشد، که تعيين کننده نوع استاندارد کيفيت ميباشد. بعد از اينکه مدل مورد نظر انتخاب شد، نوبت به اين ميرسد که تجهيزات مورد نياز براي پيادهسازي مدل کيفيت در سازمان را فراهم کنيم. (Samuel K. M. Ho., 1999)
فرايند پيادهسازي سيستم مديريت کيفيت جامع بسيار متشابه ISO 9000 ميباشد. جدا از فرآيند پيادهسازي سيستم مديريت کيفيت،TQM بايستي توجه خود را به بهبود کيفيت و عامل مشتريان جلب کند (همانند استاندارد ISO 9004.4)
يک روش بسيار مناسب جهت پيادهسازي TQM در واقع سرلوحه قرار دادن شرکتهايي ميباشد که اين سيستم را به طور موفقيتآميزي در شرکت خود پياده کردهاند. UK پيشگام پيادهسازي ISO 9000 در اروپا شد و اين امر منجر به شروع حرکت بسيار بزرگي در اروپا شد.
بنياد و سازمان کيفيت بريتانيا به عنوان سردمدار و هدايت کننده اين امر در اروپا، باعث شد که مدل EQA به طور گستردهاي در اروپا گسترش يابد و بسياري از شرکتها از اين مدل به منظور ارزيابي خود استفاده کنند. در واقع هد ف از اين CEO اين ميباشد که شرکتهايي را که در UK هستند را به استفاده از اين مدل تشويق کنند. آقاي فرانک مالکام معتقد است که استفاده از اين روش باعث ميگردد که تحولاتي در سازمان ايجاد گردد که منجر به پيشرفت سازماني گردد.
برخلاف مدل ISO 9000، مدلهايي خود ارزيابي از قبيل سه مدلي که ذکر شد، به سازمان ها ميگويد که آنها بايد چه کاري را انجام دهند. همچنين روشهاي ذکر شده داراي اين قابليت هستند که به افراد بگويند که چه نوع عملکردي بايد داشته باشند و چطور آن را انجام دهند و چگونه از آن حمايت کنند. بنابراين براي دستيابي به روشهاي کيفي ذکر شده نياز به يک مدل اثبات شده ميباشد.
مدل پيشرفته مديريت کيفيت جامع
براي اينکه روشي جامع و سيستماتيک جهت پيادهسازي مديريت کيفيت جامع داشته باشيم بايستي در ابتدا مدلي مفهومي را توسعه دهيم. اين مدل بايستي ساده، منطقي و به قدر کافي جامع و فراگير باشد. همچنين اين مدل بايد توانايي تحمل و کاربرد در شرايط بسيار متغير بخشهاي جديد را نيز داشته باشد.
در طي آخرين منصب و مقامي که در کشورهاي خارجي داشتم، به عنوان متخصص امور کيفيت در کشور مالزي مسئول طراحي سيتم کيفيت در طي برنامهاي 5 ساله به منظور کاربرد در صنايع کشور مالزي بودم.
در اثر نتايج بدست آمد حاصل از اين مأموريت و تجارب قبلي که بدست آورده بودم همچنين تحقيقاتي که در مورد بهترين عملکرد پيادهسازي مديريت کيفيت جامع مديريت کيفيت جامع داشتم، مدل مديريت کيفيت جامع زير را به عنوان بهترين روش به منظور پيادهسازي مديريت کيفيت جامع ارائه کردم. اين ايده شامل مراحل قدم به قدم ميباشد که داراي قابليت اجراي جهاني ميباشد و در نهايت منجر به پيادهسازي مديريت کيفيت جامع به بهترين شکل ممکن ميشود که در نمودار شماره يک نشان داده شده است. (Ho, 1995)
 
مدل مديريت کيفيت جامع پيشرفته به منظور حمايت از سيستم مديريت کيفيت جامع از يک روش يکپارچه و هماهنگ استفاده ميکند. اين سيستم مديريتي در واقع يک فرآيند بهبود مستمر ميباشد که سازمان را متعهد ميکند بر اينکه خود را براساس کيفيت مديريت کند.
اين مدل دربر دارنده عناصري ميباشد که اساس آن بر تفهيم فلسفه TQM و پيادهسازي آن در تمام سطوح سازمان به طور گسترده ميباشد. عناصر مدل TQMEX ISO 9000-TQM  که قبلاً آورده شده است، به صورت مختصر در ادامه بيان شده است.
مدل ژاپني 5 اس 
در واقع 5 اس تکنيکي است به منظور ايجاد و حفظ محيط کاري سالم با کفيت بالا در سازمان. اين کلمه در واقع نشان دهنده پنج کلمه ژاپني ميباشد که در جدول شماره (1) معاني معادل اين کلمات در انگليسي و نمونههاي خاصي از آن ارائه شده است.
نمونه هاي خاص مفهوم معادل انگليسي کلمه ژاپني
دور انداختن چيزهاي بي ارزش سازماندهي Structurize Seiri
بازيابي يک پرونده در 30 ثانيه روش مند کردن Systematize Seiton
مسئوليت شخصي تميز کردن سلامت کردن Sanitize Seiso
شفافيت در ذخيره سازي داده ها استاندارد کردن Standardize Seiketsu
انجام روزانه 5 اس ايجاد نظم و ترتيب Self-discipline Shitsuke
اين تکنيک به صورت گستردهاي در ژاپن مورد استفاده قرار گرفت. بيشتر کساني که از اين تکنيک استفاده کردهاند، معتقدند که اين روش تنها براي زيبايي و بهبود فيزيکي محيط کار مناسب نيست، بلکه استفاده از آن به منظور بهبود فرآيندهاي سازمان نيز بسيار مفيد خواهد بود. ظاهرا تکنيکهاي 5 اس در تمام جنبههاي زندگي کاربرد دارد. بسياري از مشکلات روزمره ميتواند از تظابق با اين تکيک بر طرف گردد. متأسفانه بر خلاف ديگر روشهاي کيفيت در دنيا، استفاده از اين روش قدرتمند به منظور بهبود کيفيت در دنياي غرب شناخته شده نيست. به منظور پيادهسازي اين روش به طور ساده ميتوانيم از مميزي و چک ليستهاي که توسط نويسنده(Ho S.K., 1995) تهيه شده است استفاده کنيم.
به عنوان مثال در استفاده از اين تکنيک، در هنگکنگ براساس آموزهاي موفق قبلي، اخيراً بخش صنايع دولت طرحي را تصويب کرده است که طبق آن در حدود 2500 نفر از مديران ارشد صنايع کشور تحت آموزشهاي اين تکنيک قرار ميگيرند و اين در حالي است که هزينه و بودجه اين طرح از طريق دولت تأمين ميگردد و مسئول اجراي پروژه نيز شخص ابداع کننده تکنيک ميباشد که بايستي اين پروژه را طي يک برنامه 2 ساله در صنايع کشور پياده کند.
مهندسي مجدد فرآيندهاي سازماني و کسب و کار (BPR)
هامر و چامپي مهندسي مجدد را به صورت زير تعريف کردهاند: تفکر مجدد در مورد بنيان و ساختار سازمان، طراحي مجدد فرآيندهاي سازمان به طور اساسي و ريشهاي به منظور دستيابي به پيشرفتهاي محسوس و چشمگير که به طور انتقادي و همزمان از عملکردهاي شرکت از قبيل هزينه،کيفيت،خدمات و سرعت عملکرد سازمان صورت ميپذيرد. در واقع مهندسي مجدد مديران را وادار ميکند تا نگاهي مجدد به فرآيندهاي قديمي و سنتي سازمان داشته باشند و آنها را متعهد به اين امر ميکند که تمرکز و توجه خود را بروي مشتريان معطوف کنند. بسياري از شرکتهاي مادر و رهبر در دنيا از طريق کاربرد  و مهندسي مجدد به وضعيت حال خود دست يافتهاند. شرکتهايي که از تکنيکهاي مهندسي مجدد استفاده کردهاند به نتايج قابل توجهي دست يافتهاند از قبيل:
• بهبود روابط با مشتري
• کاهش چرخه عمر در رابطه با بازار و بازاريابي
• افزايش توانايي توليد شرکت
• کاهش نقصها و عيوب
• افزايش قابليت سوددهي شرکت
در واقع مهندسي مجدد از يکسري تکنيکهاي شناخته شده و مشخصي استفاده ميکند به منظور بهبود نتايج سازماني و کاراتر کردن ساختار سنتي سازمان. اين تکنيک از روشهايي همچون تعريف دقيق پروسه کاري، سنجش و اندازهگيري دقيق آن، و مهندسي مجدد در آفندهاي سازماني به منظور بهبود رضايت مشتري و روشهاي مختلف ديگر استفاده ميکند.
گروه کنترل کيفيت (QCC)
دايره کنترل کيفيت در واقع يک گروه کوچک متشکل از افراد و کارمندان سازماني ميباشد که با يکديگر همکاري دارند تا از اين طريق به مواردي همچون بهبود عملکردي سازمان، احترام به افراد و کارکنان، ايجاد گروههاي کاري با روحيه بالا از طريق توسعه و بهبود پتانسيل بي حد و حصر اعضاي گروه کمک کنند.
ژاپني ها تجربه کردهاند که در حدود 95% از مشکلات مربوط به کيفيت در بسياري از سازمانها ميتواند از طريق روشهاي کنترل کيفيت سادهاي همچون هفت ابزار کنترل کيفيت (7QC) به طور کامل برطرف گردد. (Inshikawa, 1986)
اين هفت ابزار عبارتند از:
• نمونهدارهاي پاراتو
• نمودارهاي علت و معلول
• رتبهبندي اطلاعات
• برگه ثبت دادهها
• هيستوگرام
• نمودارپراکنش
• جداول و نمودارهاي کنترل
اين ابزار به گروه کنترل کيفيت کمک ميکنند تا جلسات طوفان مغزي را به صورت سيستماتيک برگزار کنند و مسائل موجود را به طور انتقادي و با سرعت بيشتر آناليز کنند.
ايزو 9000 (ISO 9000)
خانواده و گروه ايزو 9000 متشکل از هفت نوع استاندارد مختلف هستند که پشت سر هم قرار ميگيرند. خارج از اين هفت استاندارد، تنها استانداردهايي که مهم و قابل ذکر هستند عبارتند از: ISO 9003 ؛ ISO 9002 ؛ ISO 9001 . در حقيقت در حدود 99% از ايزوهاي ثبت شده در شرکتها از نوع ISO 9001, ISO 9002 ميباشند. 14 استاندارد باقي مانده تنها حکم راهنما و کمک کننده دارند. بنابراين هدف از بيان اين مقاله تنها مرور مفصلتر ISO 9001 ميباشد که ارائه گرديد. ISO 9001 در واقع يک مدل سيستم کيفيتي ميباشد که به منظور تضمين کيفيت در طراحي، توسعه، توليد، نصب و خدمات. اين استاندارد يک مدل کاملاً جاع در سيستمهاي کيفيتي ارائه شده توسط ايزو ميباشد.
حفظ و نگهداري توليد ناب (TPM)
در سال 1972 هيئت ژاپني تعمير و نگهداري شرکت JIPM، اين تکنيک را به عنوان يکي از واحدهاي تعمير و نگهداري تعريف کردند. در واقع اين سيستم تضمين ميکند که تمام تجهيزات و امکانات در هر بخشي از سازمان از قبيل طراحي، توليد، ساخت و تعمير و نگهداري بدون عيب در طول عمر مصرفي خود کار ميکنند. از آنجا که هدف از اين تکنيک افزايش توانايي توليد و بهرهوري تجهيزات ميباشد، عبارت TPM به عنوان مديريت توليد ناب شناخته شده است. (sengu, 1992)
اعتبار مدل مديريت کيفيت جامع پيشرفته
يکي از قابليتهاي مهم اين روش اين است که ميتواند از طريق يک پروسه مرحله به مرحله به مديريت کيفيت جامع دست يابد. به علاوه هر کدام از اين مراحل ميتوانند به صورت انحصاري و جداگانه مورد استقاده قرار گيرند. نتايج بدست آمده از هر مرحله نيز به طور جداگانه مورد ارزيابي قرار گيرد. اين ويژگي در واقع يک مزيت بسيار بزرگ ميباشد. چرا که شرکتها ميتوانند گزينهاي را انتخاب کنند که بر فعاليتهاي آنها تمرکز دارد. و حتي امکان اين هم است که اگر شرکت مرحلهاي را پياده نکرده، شرکت ميتواند به مراحل قبلي برگدد.
اين مدل در واقع يک مدل ساده و قابل انعطاف ميباشد. به منظور اثبات اين موضوع که مدلهاي ارائه شده توسط TQMEX از نوع مدلهاي کارا و بي نقص بوده و داراي جنبههاي مديريتي و کيفيتي مناسبي ميباشد، من بهمراه آقاي فانگ پرسشنامهاي را براساس بازرسيها و بررسيهايي که از شرکتهاي ژاپني، هنگکنگي و UK داشتيم طراحي کرديم. يافتههاي حاصل از اين تحقيق در مجله HO and Fung به چاپ رسيد. تجزيه و تحليل نتايج بدست آمده از تحقيق، مدارکي را فراهم کرد که بيانگر شباهتها و تفاوتهاي موجود در شرکتهاي مختلف به منظور پيادهسازي TQMEX ميباشد. تمام شرکتها به مسئله مديريت کيفيت جامع TQM اهميت فراواني ميدهند و اين امر نشان دهنده اين است که امروزه TQM تنها در ژاپن مورد استفاده قرار نميگيرد بلکه يک روش جهاني ميباشد.
سه سئوال اصلي و نهايي که در اين نظرسنجي در نظر گفته شده بود عبارت بودند از:
1. شايستگي
2. عيوب و نواقص
3. بهبودهاي ممکن در سيستم مديريت کيفيت آنها (شامل ISO 900 يا مبني بر TQM)
نتايج و مسائلي که توسط مديران اجرايي کيفيت در شرکتهاي بزرگ ژاپني ارائه شد، در بردارنده يکسري اطلاعات و پيشنهادات مهم در ارتباط با TQM ميباشدکه ميتواند مورد استفاده شرکتهاي باشد که ميخواهند اين سيستم را در شرکت خود پياده کنند.
الف) شرکت NEC
• شايستگي و لياقت: متمرکز کردن توجه کارکنان شرکت به اهداف استراتژيک در بازارهاي رقابتي
• عيب و نقص: تنها شرايط لازم براي ارائه به بازارهاي خارجي را از طريق گواهينامه ISO 9000 را ايجاد ميکند.
• توسعه و پيشرفت: شامل مفاهيم فرا کيفيتي از قبيل: ايمني، حفاظت محيط زيست و غيره. و گسترش اهداف آنها به ابعاد و مسائل ديگر.
ب) شرکت سانيو
• شايستگي و لياقت: ايجاد وفاق و توافق جمعي بين مديران اجرايي. روحيه دادن به اعضاي سازمان و ارتقاء فعاليتهاي اصلاحي و بهرهوري در سازمان
• عيوب و نواقص: بخشهاي غير مستقيم سازمان نيازمند تطابق بيشتري با TQM در يک مقايس بزرگتري هستند.
• بهبود و توسعه: تأکيد بر فاکتور انساني در سازمان، رهبري توسط مديران ارشد. گرايش به مشتري در سراسر سازمان.
پ) شرکت توزيع و برق توکيو:
• لياقت و شايستگي: کارکنان به طور کامل با مفهوم طراحي- انجام – بازرسي- واکنش آشنا شدند. گروههاي کنترل کيفيت پيشرفتهاي زيادي داشتند.
• عيب و نقص: مديران و و مسئولين سازمان فعاليتهاي بهبود و پيشرفت را فراموش کردند و در نتيجه شکل و ظاهر عمل به جاي اصل عمل در نظر گرفته شد.
• پيشرفتها: باعث ايجاد و توسعه سيستم مديريت کيفيت جامع به صورت تخصصي در شرکت شد. TQM بايستي توسط خود مديران سازمان اجرا شود، نه بوسيله مشاوران TQM. اين روش بايستي مديران به صورت کاملي تفهيم گردد.
ت) شرکت نويتا موتور:
• لياقت و شايستگي: تمام کارکنان سازما در هر سطحي از سامان با توجه به نوع وظيفهاي که دارند، متعهد شدند که توجه به مشتري را سرلوحه کار خود قرار دهند همراه با استفاده از روشهاي اصلي و مهم در کنترل کيفيت کارکنان اين سيستم را به روشي جهت بهبود شرکت در نظر گرفتند.
• عيوب و نواقص: در هنگام اجرا نقصي وجود نداشت.
• پيشرفتها و بهبودها: مفهوم TQM به منظور ايجاد بنياني استوار براي سازمان تحت هر شرايطي به صورت مستمر ادامه داشته است. اگر چه اين طبيعي است که مفاهيمي که مديريت کيفيت جامع تأکيد دارد، با توجه به شرايط متغير، بايستي تغيير داده شود (بر طبق تغييرات محيطي)
به عنوان مثال توجه به محيط زيست، استراتژي سازمان در مورد بازاريابي يا رضايت کارکنان.
مدارک و شواهد بدست آمده حاصل از اجراي TQM در شرکتهاي موفق دنيا، آشکارا نشان دهنده اين موضوع است که مديريت کيفيت جامع همانند مسافرتي است که سازمانها ميتوانند از طريق آن به هر کجا که ميخواهند بروند يا برسند. انتظارات مديران از اين سيستم عبارت است از ايجاد تحولات بزرگ در سازمان با هدف بهتر بودن.
بنابراين مشکل نيست بفهميم که چرا اين شرکتها نه تنها در طي دو بحران گذشته (بحران نفتي و بحران مالي آسيا) نه تنها باقي ماندهاند بلکه رشد نيز کردهاند. در حقيقت اين شرکتها در طي 50 سال گذشته، شالوده و ساختار خود را براساس اصول TQM پيريزي کردهاند و فعاليتهاي تجاري خود را براساس مدلهاي ارائه شده توسط سردمداران کيفيت همچون دمينگ، ژوران، و غيره بنا نهادهاند. (Ho S.K., 1995) .
با وجود تفاوتهايي، در نوع روشهايي که اين شرکتها به کار ميبرند وليکن اين شرکتها بايستي هميشه و به طور مستمر يک مورد را تحت نظر داشته باشند و نسبت يه آن بايد توانايي کامل داشته باشند و آن هم يادگيري سازماني است. آقاي دمينگ در سن 90 سلاگي درگذشت اما هنوز از اين مفهوم طرفداري ميکند که تنها سرگمي و تفريح موجود، يادگيري است.
جمع بندي و نتيجهگيري
در اين مقاله مفهوم مديريت کيفيت جامع مورد مورد بررسي مجدد قرار گرفت تا از اين طريق به ديدگاهي مناسب به منظور پيشرفت و بهبود فرآيندهاي کسب و کار دست يابيم. مفهوم مديريت کيفيت جامع مستلزم يکپارچگي سيستمها و تکنيکهاي مورد استفاده در کيفيت ميباشد. براساس تجاربي که حاصل از اجراي سيستم مديريت کيفيت جامع در شرکتهاي ژاپني بدست آمده است، به اين نتيجه رسيديم که براي پيادهسازي  مديريت کيفيت جامع نياز به يک فرآيند مرحله به مرحله ميباشد. هر دو مورد زمينههاي تئوريکي، يعني تجارب شخصي و نتايج بدست آمده از بررسيهاي انجام شده تأييد کننده اين امر ميباشد که براي پيادهسازي مديريت کيفيت جامع نياز به پيادهسازي سيستمهاي 5S، مهندسي مجدد، دايره کنترل کيفيت، ايزو 9000 و مديريت توليد ناب داريم که از آن به مدل مديريت کيفيت جامع پيشرفته نام برده شد.
همچنين در اين مقاله ثابت شد که مفهوم مدل مديريت کيفيت جامع پيشرفته براي تمام سطوح سازماني و مديران ارشد سازمان هاي بزرگ قابل اجرا ميباشد. در نتيجه اين مدل مناسب براي شرکتهايي ميباشد که ميخواهند برتر باشند. نتايج بدست آمده بيشتر قابل استفاده براي سازمان هايي ميباشد که ميخواهند به پيشرفتهاي تجاري سازمانها و شرکتهاي پيشرو در دنيا دست يابند.
از اين گذشته مدل مديريت کيفيت جامع پيشرفته ميتواند به عنوان سيستمي در جهت دستيابي به جوايز و گواهيهاي کيفيتي از قبيل EQA مورد استفاده قرار گيرد. اين مدل، يک مکانيسم جامع است که به منظور ايجاد تحولات استراتژيک در سازمان ميتواند به کار رود. با استفاده از اين مدل سازمان ها براي حرکت به سمت پيشرفتهاي تجاري و رشد هميشگي و مداوم، هدفمند ميشوند.
منابع و مآخذ:
1. باران دوست، رامبد و رحماني، شادي (1382) ، بررسي رابطه تطبيقي مديريت کيفيت جامع و سازمان يادگيرنده، ماهنامه تدبير، سال سيزدهم، شماره 134.
2. دادرس، کيوان (1386) ، رابطه راهبرد سازمان با مديريت کيفيت جامع ، ماهنامه تدبير، سال هجدهم، شماره 186.
3. Abraham, B. (1995). The last word: lesson of a lifetime in managing for quality, Quality World, pp. 30-32.
4. Cassidy, M. (1996). Streamlining TQM (Experience from the 1994 Deming Prize Winner), Proceedings of the 1st ICIT, Leicester Business School, pp. 315-320.
5. Daniel L. Prajogo, Amirik, S, Sohal, (2006). The Relationship between organization Strategy, total quality managment (TQM) , and organization performance- the mediating role of TQM, european journal of operational research 168.
6. Deming, W.E. (1986). Out of the Crisis, Cambridge, MIT Centre for Advanced Engineering Study.
7. Deming, W.E. (1993). The New Economics for Industry, Government, Education, Massachusetts Institute of Technology, Center for Advanced Engineering Study, USA.
8. Hakes, C. (1995). The Self Assessment Handbook: For Measuring Corporate Excellence, Chapman & Hall, UK.
9. Hammer, M. and Champy, J. (1993). Re-engineering the Corporation, Nicholas Brealey Publishing, UK.
10. Ho, S.K. (1995). TQM: An Integrated Approach? Implementing TQ through Japanese 5-S and ISO 9000, Kogan Page, UK.
11. Ho, S.K. and Fung, C. (1995). Developing a TQM Excellence Model: Part 2, TQM Magazine, MCB, Vol. 7, No. 1, pp. 24-32.
12. Ishikawa, K. (1986). Guide to Quality Control, Asian Productivity Organization, Tokyo.
13. Neave, H.R. (1990). The Deming Dimension, SPC Press, Knoxville, Tennessee, p. 300.
14. Osada, T. (1991). The 5-S: Five Keys to a Total Quality Environment, Asian Productivity Organization, Tokyo.
15. Peters, T.J. and Waterman, R.H. (1982). In Search of excellence, Harper & Row, New York.
16. Revans, R. (1983). ABC of Action Learning, Chartwell-Bratt, UK
17. Samuel K. M. Ho. (1999). TQM and strategic change, Strategic Change Strat. Change, 8, pp. 73-80
18. Senju, S. (1992). TQC and TPM, Asian Productivity Organization, Tokyo.
| نظریه سیستمی...Systems Theory از جمله رهیافتهای سیستمی و اقتضایی به مدیریت محسوب می گردد نظریه سیستمی از جمله رهیافتهای سیستمی و اقتضایی به مدیریت محسوب می گردد و مبتنی بر این تفکر است که باید سازمان را به منزله یک کل نظام یافته در نظر گرفت. بر مبنای این نظریه، از تحلیل داده ها برای حل مسائل و اتخاذ تصمیم استفاده می شود. رهیافت سیستمی، با در نظر گرفتن چهارچوبی برای تجسم عوامل و متغیرهای داخلی و خارجی سازمان در قالب یک مجموعه واحد، به شناخت "خرده سیستمها"، "سیستم اصلی"، و "ابر سیستم پیچیده محیط بر سازمان" کمک می کند. بدین ترتیب می توان با در نظر گرفتن کارهای برنامه ریزی شده و کارهای انجام شده توسط هر خرده سیستم از سیستم کلی سازمان، برای بهبود فعالیتهای سازمان در مسیر تحقق مأموریت آن اقدام کرد. به طور کلی تحلیل هر پدیده در نظریه سیستمی، با توجه به عناصر اصلی آن (داده ها، فراگرد، بازده ها) انجام می پذیرد. سیستم مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته است که برای کسب هدف مشترک فعالیت می کنند. معمولاً سیستمهای بزرگ از تعدادی خرده سیستم یا اجزای کوچکتر تشکیل می شوند. بنابر این هر سازمان به منزله یک سیستم باز در نظر گرفته می شود که از تعدادی خرده سیستم تشکیل شده و ضمن فعالیت در یک فراگرد مستمر "تبدیل منابع ورودی به محصولات خروجی" با محیط خود در تعامل است؛ بنابر این نگرش "حفظ ارتباط با محیط خارجی" برای سازمان اهمیت حیاتی دارد؛ زیرا محیط خارجی هم منشاء تأمین منابع ورودی و هم مصرف کننده بازداده های خروجی سازمان است و ضمن ارائه بازخور از مشتریان، به اصلاح عملیات و بازنگری در فراگرد سیستم کمک می کند و بر بهبود نتایج آن اثر می گذارد؛ زیرا بدون دریافت نظر مشتریان امکان ارزیابی دقیق کیفیت عملکرد سازمان کاهش می یابد. در واقع، در صورت کاهش تمایل مشتریان به استفاده از بازداده های سازمان، امکان تداوم فعالیت و بقای بلند مدت سازمان در عرصه تجارت کاهش می یابد. به این ترتیب، بر مبنای نگرش "سازمان به مثابه یک سیستم باز"، مشتریان نقش تعیین کننده ای در تداوم حیات سازمان دارند. نظریه پردازان مکاتب مدیریت علمی، اصول گرایی، و روابط انسانی، هنگام مطالعه سازمان، اجزای آن را در نظر می گرفتند و بر این باور بودند که "کل سازمان برابر است با مجموع اجزای آن"؛ به همین دلیل سازمان را بر حسب اجزای آن تشریح می کردند؛ در حالی که نظریه پردازان سیستمی بر این باورند که "کل سازمان، چیزی متفاوت با مجموع اجزای آن است"؛ و هنگام مطالعه سازمان، آن را به صورت کلی در نظر می گیرند و ویژگیهای اجزای آن را تلفیق می کنند. در واقع در مکاتب قبلی از نوعی تفکر تحلیلی تجزیه مدار استفاده می کردند؛ در حالی که نظریه پردازان سیستمی از نوعی تفکر ترکیبی بهره می گیرند. به نظر یکی از کارشناسان مدیریت سیستمها تفکر تحلیلی بر "اندیشیدن از خارج به داخل" است. البته هیچ کدام از این دو شیوه، ارزش دیگری را نفی نمی کند؛ ولی شناختی که با استفاده از تفکر ترکیبی در مورد کلیت یک پدیده به دست می آید، از طریق تفکر تحلیلی دست نایافتنی است. نظریه پردازان سیستمی، بر ضرورت انخاذ شیوه تفکر ترکیبی اصرار دارند؛ زیرا بر این باورند که مدیریت در خلاء انجام نمی شود و مدیران تحت تأثیر متغیرهای سازمانی و محیطی قرار دارند و متقابلاً بر این متغیرها اثر می گذارند. به این ترتیب، با مطرح شدن ضرورت نگرش سیستمی، یافته های دانش مدیریت با چالش عظیمی مواجه گردید؛ زیرا بر مبنای این نگرش باید برای مدیریت یک سازمان، همه اجزای آن شناسایی شوند و کلیه فراگردها و فعالیتهای منظم اجزای مذکور و چگونگی تعامل آنها با یکدیگر، مد نظر قرار گیرند. دو نفر از صاحب نظران مدیریت پیش بینی کرده اند که "مبانی شناسایی سازمانها و مسائل آنها در چهارچوب نگرش سیستمی، ممکن است در آینده به انقلابی در عرصه مدیریت منجر شود؛ نظیر آنچه با اشاعه مبانی نظریه مدیریت علمی تیلور حاصل شد". چستر بارنارد مانند فایول، بر اساس تجربه خودش در منصب مدیریت عالی بنیانگذار رهیافت جدیدی به مدیریت محسوب می شود؛ البته رهیافت بارنارد (رئیس سابق شعبه شرکت تلفن بل در نیوجرسی) با فایول متفاوت است. بارنارد به جای تفکیک اصول و وظایف خاص مدیریتی، به طراحی یک رهیافت سیستمی مجردتر پرداخت. وی در کتاب معروفش "وظایف مدیر عالی اجرایی" سازمانها را به منزله مجموعه ای از خرده سیستمهای همکاری کننده در نظر می گیرد؛ یعنی سازمان مجموعه پیچیده ای از خرده سیستمهای اجتماعی، شخصی، زیستی، و فیزیکی است که در یک ارتباط منظم و خاص، نتایج فعالیت آنها برای دستیابی به حداقل یک هدف معین با هم تلفیق می شود. بارنارد بر این باور است که تحقق همکاری در سازمان، به وجود سه عامل "تمایل به خدمت"، "هدف مشترک"، و "ارتباطات" بستگی دارد. به نظر وی اگر این سه عامل در یک سازمان وجود نداشته باشند یا مستقل از یکدیگر عمل کنند، دیگر سازمانی باقی نخواهد ماند. بر اساس نظر بارنارد، ارتباطات عاملی نیروبخش است که شکاف طبیعی میان تمایل فرد به خدمت و هدف مشترک سازمان را پر می کند. همانطور که ذکر شد، قبل از این نظریه پردازان سازمان و مدیریت آنها را به صورت مجموعه ای از اجزای تفکییک و تجزیه شدنی در نظر می گرفتند تا اینکه دیدگاه سیستمی بارنارد نظریه پردازان سازمان و مدیریت را تشویق کرد که سازمانها را به منزله "کلهایی پیچیده و پویا" مطالعه کنند. نکته حایز اهمیت در سخنرانیها و نوشته های بارنارد، تأکید شدید وی بر لزوم رعایت اخلاق در مدیریت است. . | 
گسترش تجارت جهاني، تغييرات سريع در الگوهاي مصرف و تقاضا، انقلاب در فناوري اطلاعات و همچنين افزايش در تعداد و کيفيت رقباي محلي و بين المللي در دو دهة اخير مفهوم رقابتپذيري از اهميت ويژه اي برخوردار گشته است. لذا در اين مقاله مفاهيم اصلي و اساسي رقابتپذيري معرفي شده و همچنين مدل الماسگون پورتر که يکي از
عصب با ذهن و چگونگي كاركرد آن ، كلام با روش هايي كه افراد تجربيات خود را از جهان منعكس مي كنند و برنامه ريزي با اين واقعيت كه افراد طبق برنامه ها ي فردي عمل مي كنند ؛ ارتباط دارد.
ان . ال . پي روش هايي را در اختيار فرد قرار مي دهد و به او كمك مي كند تا در انجام دادن كارهايش تواناتر باشد و افكار ، احساسات و اعمالش را بيشتر مهار كند ، به زندگي خوش بين باشد و بهتر بتواند به نتايج خود دست يابد.
ان . ال . پي امكانات زيادي را در اختيار فرد قرار مي دهد ؛ اما اين در صورتي كارساز است كه فرد ماجراجو و انعطاف پذير باشد و به آنچه كه زندگي در اختيار او قرار مي دهد ؛ احساس رضايت كند.
ان . ال . پي بر پايه ي عملكرد و اصولي استوار است كه در زير به بعضي از آن ها اشاره شد ه است:
· مطلوبيت عملي ، مي تواند مورد بررسي قرار گيرد و از فردي به فرد ديگر انتقال يابد.
· عملكرد مطلوب به رشد مهارت ها و رشد حالات جسمي و ذهني سازگار ، نياز دارد.
· حالات فيزيكي و ذهني ، مي تواند به عناصر متمايز و كوچك تقسيم شود و تغيير پيدا كند تا نتايج مطلوب را به دست آورد.
آن چه ان . ال . پي را از رشته هاي ديگر متمايز مي كند ، تمركز آن بر الگوسازي است . به طور خلاصه، الگوسازي كسب مجموعه اي از الگوها در ان . ال . پي است ؛ الگوها نشان دهنده ي چگونگي عمل افراد به بهترين صورت مي باشند و نشان مي دهند انسان ها چگونه از تجربه ي افراد موفق استفاده مي نمايند تا به پيشرفت نايل شوند.
ويژگي هاي مشخص ان . ال . پي اجراي تكنيك هاي خاص براي تحليل اجزاي عملكرد و چگونگي تحليل پردازش اطلاعات و روش هاي به كارگيري راهبردهاي پيشرفت مي باشد . ان ال پي تحليل تمام حوزه هاي عملكرد فردي و حرفه اي مانند : انگيزش ، ياد گيري ، تداوم سلامت ، فعاليت هاي ورزشي ، ارتباطات ، مذاكره ، سخنراني در مكان هاي عمومي ، گروه سازي و مديريت تغيير را در بر مي گيرد.
در اصل ان . ال . پي رويكردي منظم و كلي نگر براي درك اثر بخشي فردي و سازماني است.
تعاريف
افراد مختلف درك متفاوتي از ان . ال . پي دارند و برداشت هاي مختلفي را از آن به دست مي آورند.
بنا بر اين تعاريف موجود براي ان . ال . پي بي شمار و متفاوت است و به صورتها ي زيرتعريف شده است:
· علم و هنر رسيدن به موفقيت و كمال
· كنجكاوي بيش از حد درباره ي انسان ها و روش هاي شناختي كه مجموعه اي از تكنيك ها را در بر مي گيرد.
· راهنماي ذهني
· مطالعه تجربيات ذهني
· مطالعه ساختار عيني
· نرم افزار مغز
· علم جديد پيشرفت
· مطالعه عملكرد مطلوب انساني
· توانايي براي بهبود در بيشتر مواقع
· راهنمايي براي استفاده منظم از خلاقيت
· تجربهي هيجاني موفق
استفاده از الگوها در «ان . ال . پي»
الگوهاي موجود در پيشرفت شامل اهداف ، رفتار، افكار ، باورها ، احساسات و معنويات است ( گوردن ، داويز ، ديلتز ) اگر هر عنصر را يك به يك در نظر بگيريم مي توان ديد چگونه ان . ال .پي افراد را قادر مي سازد تا به بررسي و بهبود عملكردشان بپردازند.
اهداف
اهداف را طوري تعيين كنيد كه قادر به رسيدن آن در كوتاه مدت باشيد.
رفتار
ياري رساندن به ديگران، همنوايي با ديگران، به كارگيري الگوهاي زباني متناسب با شخصيت افراد، استفاده از زبان براي برقراري ارتباط و تاثير
اين جا كيفيت هاي متعددي وجود دارد كه شامل موارد زير است:
· تشخيص شخصيت و الگوهاي انگيزشي افراد با استفاده از الگو هاي زباني آنان.
· تشخيص اين كه ديگران به چه حواسي وابسته اند ، از طريق گوش دادن ، به كلماتي كه آنان به كار ميبرند.
· توانايي كلي گويي يا جزئي گويي در جاي مناسب ، براي كسب نتايج خاص
· استفاده غيرمستقيم از زبان براي تشخيص و تاثير
· احترام به كلمات و عبارت هاي ديگران ، چرا كه كلمات ، بيانگر تجربه آن ها از واقعيت است.
تفكر
شامل قدرت توليد و قدرت ادراك است.
عناصر تفكر شامل ديدن (ديداري) شنيدن (تصور صداها ياداشتن گفت و گوهاي دروني)، تجربهي احساسات (عاطفي يا بساوشي) و حس كردن بوها يا مزهها است . در هريك از اين حوزهها ، ان . ال . پي كمك ميكند تا اين افراد متوجه افكارشان باشند و در صورت نياز آن ها را تغيير دهند.
براي مثال ممكن است از كسي بخواهيد درباره گلي فكر كند ابتدا او مي تواند ، تصور كند كه گل چگونه است ؛ سپس او بوي آن را در نظر مي آورد. آنگاه احساس خود درباره ي گل را به ذهن آورد و در آخر مزه آن را تصور كند . بعضي گل ها خوراكي هستند . تا اين جا تجربه فرد از گل تقليد از واقعيت بوده است.
شما از فردي بخواهيد كه گل واقعي را تصور كند آن گونه كه قابل ادراك است ؛ تجربه ي ذهني خود را تغيير دهد تا چيز كاملا جديدي را در تصور خود ايجاد كند . براي مثال شما ممكن است از او بخواهيد كه گلي را با رنگ ، اندازه و بوي متفاوت و غيره تصور كند . توانايي ذهن براي انجام دادن اين تغييرات، اساس يادگيري و نوآوري است و اگر شما تجربه كافي نداشته باشيد ممكن است با تغييرات به وجود آمده حاصل از تغييرات ذهني شگفت زده شويد.
توانايي تغيير حواس در ان . ال .پي افراد را قادر مي سازد تا تجربيات كم و بيش خوشايندي را در خود ايجاد كنند و اگر از ايجاد تجربه اي ناخوشايند در ان . ال .پي شگفت زده هستند ؛ به چگونگي آموزش افراد براي دور نگه داشتن دستان خود از آتش ، يا به چگونگي مطمئن ساختن افراد براي دوري كردن از رانندگي بعد از مصرف مشروبات الكلي فكر كنند.
احساسات
روش ديگري كه در ان . ال .پي با عواطف پيوند دارد از طريق ارتباط آن با رفتار است . از آنجا كه ارتباط نزديكي بين بدن و ذهن وجود دارد ؛ ايجاد تغييرات ذهني با تغيير موقعيت بدن ، يك نمونه از اين نوع ارتباط است.
اغلب مردم از روي عادت موقعيت هاي مختلفي در ارتباط با حالت هاي عاطفي متفاوت دارند ، براي مثال وقتي كه آن ها پر انرژي هستند ، فضاي بيشتر و هنگام نگراني ، فضاي كمي را اشغال مي كنند . با تغيير موقعيت بدن ، امكان تغيير افكار و احساسات وجود دارد.
باورها / ارزشها / فرضها
يكي از نقاط قوت ان . ال . پي توانايي آن براي تحت تاثير قراردادن تغيير سطوح اساسي است . اگر چه آموزش مهارت هاي جديد؛ تغييراتي را به وجود مي آورد ، ولي اين باورها ، ارزش ها و فرض هايي هستند كه اساس هر فرد را تشكيل مي دهند.
نشان دادن يك گوجه فرنگي سبز به فردي كه باور مي كند گوجه فرنگي ها هميشه قرمز هستند و يا تشويق فردي از اقليتي براي درخواست شغلي كه باور نمي كرد ، به آن شغل دست يابد ؛ از جمله اين موارد است.
معنويت
« ان . ال . پي» راه هاي كاوش ماوراي تجربه هاي زندگي روزمره را نيز تحت تاثير قرار مي دهد . بعد معنوي مفهومي نسبتا متفاوت از مفاهيم ديگر مثل : افكار ، احساسات ، رفتار و باورهاست كه مورد بحث قرار مي گيرد ؛ بنابراين انتقال اين مفاهيم به دليل اين كه مردم فهم يكساني از آن ها دارند آسان تر است .
 براي مثال در بحث سنجش ميزان توجه يا عدم توجه دانش آموز كارنسبتا آساني است . با اين وجود با معنويت ، تجربه هر فردي دروني و منحصر به فرد است و كلمات براي بيان آن محدود است.
براي مثال دو فرد ممكن است از منطقه اي در خارج از شهر ديدن كنند و ازمناظر ، صداهاي حيوانات تابش آفتاب واز بوهاي خوش آنجا لذت ببرند يكي از آن ها ممكن است ، به سادگي روز خوبي را در بيرون از منزل تجربه كند ، ولي براي شخص ديگر بيرون بودن از خانه به منزله آگاهي از چيزي ماوراي تجربه او باشد . شايد ديدن آن منطقه احساس دست يافتن به چيزي ، احساس يكپارچگي ، احساس قدرت يا كيفيتي باشد كه حواس او را اشباع مي كند . اگر چه شخص دوم كاملا از اين تجربه فردي آگاه باشد توضيح آن در زبان روزمره براي او دشوار است . برخلاف چنين محدوديت هايي بسياري از افرادي كه با ان . ال .پي كار مي كنند . به افراد ديگر كمك مي كنند تا حس و آگاهي معنوي خود را توسعه بخشند.
مشخصه هاي ان . ال. پي
· ان . ال . پي يك رويكرد كلي نگر است.
· ان . ال . پي با جزئيات سروكار دارد.
· ان . ال . پي بر اساس توانايي و الگوسازي نقشي است.
· ان . ال . پي بر پردازش ذهني تمركز دارد.
· ان . ال . پي طرح هاي زباني خاص را به كار مي برد.
· ان . ال . پي هم با ذهن هشيار و هم با ذهن ناهشيار كار مي كند.
· ان . ال . پي در فرايندها و نتايج سرعت عمل دارد.
· ان . ال . پي رويكردي خنثي است.
· ان . ال . پي در رفتار خود به افراد احترام ميگذارد.
پيش فرضها
· تجربه براي خود ساختاري دارد.
· ذهن و جسم هر دو به يك سيستم وابسته هستند.
· افراد كارهاي خود را تمام و كمال انجام ميدهند.
· اگر انجام كاري براي كسي ممكن است ، هر فرد ديگري قادر به انجام آن كار مي باشد.
· هر فردي از تمامي منابع مورد نياز برخوردار است.
· شكست اصلا معنايي ندارد ، هر چه هست بازخورد است.
· اگر آن چه را انجام مي دهيد ؛ موثر نيست كار ديگري انجام دهيد.
· بعضي اوقات شما آنچه را كه بهترين است ، به نحو احسن انجام ميدهيد.
· در پشت همهي رفتارها يك مقصد اصلاحي وجود دارد.
· معناي يك ارتباط پاسخي است كه دريافت ميكنيد.
· ادراك افراد دريافت كننده ، موثر بودن يك تعامل را مشخص مي كند ؛ نه قصد فرد شروع كننده آن تعامل.
ارتباطات
با توجه به سرعت بالاي « ان . ال .پي » چگونه مي توان از آن استفاده بهينه كرد؟
اگر شما عادت به انجام دادن كارها در مدت زمان طولاني داشته باشيد ، سرعت عمل كاري ممكن است مورد ظن و گمان شما باشد . براي نمونه شما ممكن است كه بگوييد ، به ساليان سال مطالعه نياز هست تا بتوان تفاوت هاي بين گياهان وحشي را ياد گرفت ، اما برخورد با خارهاي يك گياهان وحشي مي تواند ، به خوبي ظاهر و بوي آن را در ذهن شما تداعي كند و براي هميشه در ذهنتان بماند.
به اين دليل كه رويكردهاي معمول روان شناسي به طور سنتي وقت گير بوده اند باور كردن سرعت عمل ان . ال . پي مي تواند مشكل ساز باشد . با اين حال سرعت عمل ان . ال . پي در كسب نتايج به اثبات مي رسد.
چارچوبها ، الگوها ؛ تكنيكها
دياگرام تجربي:
در اصل اين دياگرام دو نوع كاربرد دارد : تغيير فردي و الگوسازي و بهبود عملكرد . اين دياگرام پيج عنصر را كه بر عملكرد تاثير دارند ، ارايه ميدهد:
· نتايج
· رفتار
· راهبردهاي ذهني
· عواطف
· باورها
يك سخن مورد قبول در ان . ال .پي اين است كه اگر شما هميشه آن چيزي را انجام دهيد كه قبلا انجام ميداديد ، به همان خواستهي قبلي خود ميرسيد.
سطوح عصبي، زباني ( سطوح منطقي )
اين چارچوب (كه رابرت ديلتز آن را توسعه داد.)، به تفكر درباره يادگيري وتغيير و رشد فردي  كمك ميكند و داراي شش سطح اساسي است كه در آن فرد مي تواند عمل كند. 
اين شش سطح ، به ترتيب اهميت عبارتند از:
· محيط (كي و كجا چيزها اتفاق ميافتد؟ فرصتها و محدوديتها)
· رفتار (آن چه كه فرد انجام ميدهد . عملها و عكس العملها)
· توانايي ها (چگونه فرد كارها را انجام ميدهد و آن فرد چگونه انگيزش پيدا ميكند؟)
· هويت (تفكر فرد درباره ي خود ، معنايي از خود و ماموريت فردي)
· معنويات (فرد براي چه چيزي اعمالي را انجام ميدهد، به خاطر خانواده، جامعه و يا به خاطر آن چه كه فراسوي فرد است)
اين سطوح اساسي در سلسله مراتبي قرار ميگيرند كه در آن معنويت در بالاترين سطح و محيط در پايينترين سطح قرار دارد و هر سطح نسبت به ديگر سطوح نورولوژي بيشتري را شامل ميشود. اين سطوح بعضي اوقات، به عنوان دايرههايي در درون دايرههاي ديگر نشان داده ميشوند ، اما در اغلب موارد، به عنوان مثلثهايي در نظر گرفته مي شوند كه در آن 5 سطح اول اساس مثلث را تشكيل داده و سطوح بالاتر، به عنوان يك مثلث واژگون در درون مثلث اول در نظر گرفته ميشوند.
اين چارچوب را مي توان در روش هاي مختلفي به كاربرد ، يك روش مهار ، تناسب و هم خواني بين سطح است. به عنوان مثال ، براي يك فرد ممكن است كه به موقع سرقرار حاضر شدن مهم باشد ؛ اما در عمل اغلب دير كند. بنابراين اين باور ( اهميت حضور به موقع در ملاقاتها ) با رفتار ( ديركردن ) در تضاد است.
اين چارچوب به افراد كمك ميكند، تا دريابند كه بين تفكر و عملكرد آن ها و ارزش و هويتشان هماهنگي وجود دارد يا خير، تضاد بين اين سطوح به استرس، سوء تفاهمها و عملكرد ضعيف منجر ميشود.
اين چارچوب براي سازمانها نيز ميتواند مورد استفاده قرار گيرد.
اگر شركتي از يك مشاور دعوت كند تا مطالبي را درباره توجه به مشتريها ارائه دهد، سوالات مرتبط به سطوح نورولوژي، به شناسايي ناهماهنگيهاي موجود در شركت كمك ميكند.
ناهماهنگيهايي مانند: نامرتب بودن كارگاه يا عدم توجه كاركنان به ديدگاههاي مشتريان. اين ناهماهنگيها مي تواند با باور آن سازمان كه توجه به مشتري است، در تضاد باشد.
هم چنين در بعضي اوقات افكارهاي كاركنان درباره توجه به مشتري با افكار سازمان مطابقت ندارد و به انتقال پيام هاي نامشخص، به ملاقات كنندگان و با مشتريان منتهي ميشود.
خطوط زماني:
خطوط زماني يك چارچوب مفهومي است كه با چگونگي ادراك فرد از زمان سروكار دارد و نشان ميدهد كه افراد اطلاعات را بر اساس زمان به روشهاي مختلف ذخيره ميكنند .يونانيان باستان با مفهوم خطوط زمان آشنا بودند و آن رادر افكار و نوشتههاي خود در طول قرنها منعكس كردهاند.
نظريهي خطوط زماني ؛ يعني اين كه افراد نسبت به زمان به روشهاي گوناگوني واكنش نشان ميدهند . يك مثال ساده نشان ميدهد كه زمان اغلب وقتي كه غير قابل كنترل، به نظر ميرسد آهسته ميگذرد (براي مثال : منتظر شدن در يك ترافيك سنگين) و در طول لحظههاي لذت بخش ، به سرعت ميگذرد. پس زمان يك مفهوم ثابت نيست، بلكه مفهومي است كه بر طبق درك ما از آن تغيير ميكند.
ان . ال . پي مفهوم زمان را بيشتر مورد توجه قرار ميدهد و ما را قادر ميسازد تا خود را در زمانها و مكانهاي مختلف تصور كنيم.
براي روشن شدن مطلب، مفهوم حركت زمان را در نظر ميگيريم. بدين گونه كه خطي در كف اتاق تصور كنيم كه يك سر آن زمان گذشته و سرديگر آن زمان آينده را نشان دهد، زمان حال بين اين دوتاست.
اين امكان وجود دارد كه ما روي خط در نقطه اي بايستيم كه زمان حال را نشان بدهد و به آينده نگاه كنيم وتصور كنيم كه آينده چگونه مي تواند باشد. مثلا تصور ميكنيم كه فعاليت خاصي را انجام ميدهيم.
هم چنين ميتوانيم گذشته را به همان ترتيب تصور كنيم و رفتار خود در گذشته را به خاطر بياوريم. چنين تصوراتي به فردكمك ميكند تا احساسات خود را دربارهي حوادث خاص تصور كند.
باز ممكن است كه فرد به طور فيزيكي در چنين خطي حركت كند، مثل اين كه گذشته را مرور ميكند، يا به آينده حركت ميكند. بدين ترتيب دسترسي مجدد به احساساتي كه با حوادث خاص در ارتباط است، نسبتا آسان ميشود . وقتي كه فرد اين تصورات را به وجود ميآورد، امكان ارزشيابي از يك ديدگاه ديگري را كه به ظاهر وجود دارد ميبينيد و ميتواند از پاسخها ي خود مطلع شده ، تغييرات مناسب را به وجود آورد. مفهوم خطوط زماني، كه در حقيقت يك روش استعاري است. روشي عالي را در كار با موضوعات و كسب ديدگاهها و رشد بيشتر فردي فراهم ميكند.
نظريهي هماهنگ سازي حوزهاي:
بسياري از متخصصان درباره ي تبديل رشته ان . ال .پي به يك چارچوب و هماهنگ سازي آن انديشيدهاند. رابرت ديلتز چارچوبي را ارائه ميدهد وعقيده دارد كه همزمان با پيشرفت؛ ان . ال . پي از شكل منظم فاصله گرفت و به رويكردهاي مرحله به مرحله خطي نزديك شد. اگر چه اين مساله به انتقال سريع تكنيكها و مهارتها انجاميد، از سويي به از دست رفتن تصوير بزرگتر منتهي شد.
بنا براين بسياري از دانشجويان ان .ال .پي تلاش ميكنند ، تا دريابند كه چگونه ابزار و تكنيكهايي كه آموختهاند ؛ با يكديگر تناسب پيدا ميكنند. در جهت حل اين مشكل ، ديلتز چارچوبي را براي فهم عملكرد انساني ارائه داد. اين چارچوب داراي سه عنصر است:
· سطوح عملكرد ( سطوح منطقي )
· زمان
· ديدگاه ( موقعيت ادراكي )
ان . ال . پي جديد
ان . ال . پي جديد يك روش كل نگر در دستيابي به پتانسيل انساني است. كتاب «همسفر با لاك پشت ها» اثر جان گريندرو دلوزير بعضي از ايدههاي موجود در ان . ال . پي جديد را بيان ميكند. ان . ال . پي جديد نتيجهي كار و حاصل تجربهي كارلوس كاستاندا و گري گوري باتسون، در رابطه با سرخ پوستان آمريكا و طبل زني ، پايكوبي و آواز خواني آفريقاييها و نتيجهي مطالعات آنها در زمينهي انسان شناسي و داستان گويي ميباشد. بعضي از رويكردهاي آن شامل خواب ديدنهاي فعال، رشد علوم شهودي و انجام تمرينات، به منظور هماهنگ سازي فعاليت هاي مغزي است.
الگوي TOTE :
جرج ميلر، يوجين گالانتر و كارل پريبرام الگوي TOTE را توسعه دادند و در كتاب خودشان به نام «طرحها و ساختارهاي رفتاري» چارچوب آن را مشخص كردند. از اين الگو ميتوان در حل مساله، خلاقيت و رشد كمك گرفت. اين الگو با مكانيزمهاي دفاعي كار ميكند و اين ايده را ارائه ميدهد كه اگر ما يك نتيجه مطلوب را به دست نميآوريم، به اقدامات بيشتري براي موفقيت نياز داريم . الگوي TOTE شامل سه عنصر زير است:
· T = آزمون
· O = عمليات
·
اگر ما استارت زدن يك ماشين را در نظر بگيريم، به روشن كردن موتور قبل از حركت ماشين نياز ميباشد. آزمون اين است كه آيا موتور روشن است؟ اگر روشن نيست، نياز به انجام كاري هست. عمليات با چرخش كليد موتور روشن ميشود. در اين صورت آزمون را ميتوان دوباره تكرار كرد: آيا موتور روشن است؟ جواب اين دفعه مثبت است ، بنابراين فرد از آزمون خارج ميشود.
اين فرايند هدف يا نتيجه را در نظر دارد و يك سري روشهاي دست يابي به آن هدفها را دنبال ميكند، با به كارگيري رويكردهاي مختلف ميتوان به هدف دست يافت. يك فرايند معمولي با به كارگيري الگوي TOTE در روابطه درون فردي، به قرار زير باشد:
· آيا فروشنده به من كمك كرده است؟ ( آزمون)
· در عوض من چه كاري مي توانم انجام دهم؟ درباره تبسم كردن چطور ؟ (عمل كردن)
· آيا فروشنده اين بار كمكي ميكند ، يا نه؟ (آزمون مجدد)
· بلي (خيلي خوب، خروج)
الگويTOTE به افراد كمك ميكند تا آنچه را كه انجام ميدهند ، مورد ارزيابي قرار دهند و به منظور به دست آوردن نتايج خوب انعطاف پذير باشند. دياگرام زير اين فرايند را در عمل نشان ميدهد.
الگوي ROLE :
الگوي ROLE كه رابرت ديلتز آن را گسترش داد، به تشخيص تفكر افراد و در نتيجه رفتار آنها كمك ميكند و چهار عنصر زير را در بر ميگيرد:
o R. سيستمهاي بازنمايي (افراد كدام يك از حواس بينايي، شنوايي، چشايي، بويايي و لامسه را دريك مرحلهي خاصي از تفكرشان بيشتر به كار ميبرند.)
o O. جهت گيري ( فرد جهت گيري دروني- به طرف حافظه يا خيال- يا بيروني -به طرف دنياي خارج- دارد؟)
o L. ارتباط (چگونه يك مرحله از راهبرد با مراحل بعدي در يك زنجيره ارتباط پيدا مي كند، آيا مراحل مختلف همپوشي دارند، يا به صورت مرحله به مرحله و به ترتيب ميباشد؟)
o E. اثر (اثر، نتيجه يا هدف يك مرحله در راهبرد چيست؟ براي مثال دسترسي به اطلاعات، سازماندهي، ارزيابي يا قضاوت دربارهي اطلاعات)
با در نظر گرفتن اين عناصر اين امكان وجود دارد كه نقشهي تجربه فكري فرد را طرح كرد و اثر بخشي را بهبود بخشيد.
الگوي Score:
اين الگو كه حاصل كار ديلتز و اپستاين است با حل است با حل مشكلات دريك روش خلاق سرو كار دارد و دخالت پنج عنصر در اين فرايند را پيشنهاد ميكند كه عبارتند از:
o S علائم (نمايهها): مشخصترين و هوشيارترين جنبههاي يك مشكل و تداوم نسبي براي مدت زماني
o C علتها (عناصر اساسي مسئول ايجاد و ابقاي علايم) كه تمايل دارند در مقايسه با علايم كمتر آشكار باشند.
o O نتايج (حالت ها يا اهداف مطلوب كه جاي علايم را ميگيرند)
o R منابع (عناصر مسئول انتقال علايم و ايجاد و ابقاي نتايج ، يا تاثيرات)
o E اثرات (پاسخها يا نتايج كسب يك هدف، كه ممكن است در چگونگي تاثير آنها بر انگيزش مثبت يا منفي باشد)
اين پنج عنصر با يكديگر ارتباط دروني داشته و ميتوانند مورد سنجش قرار گيرند و در روشهاي مختلفي براي دستيابي به راه حل ها به كاربرده شوند.
در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و .... ادامه بازی. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.
در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که كل تيم 10 نفره روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلي، بعد 10 نفر روی 7 صندلي و همینطور تا آخر.
با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن.
زندگی، اعمالی است که بین زمانی که پا به این دنیا می گذاریم و زمانی که از این دنیا می رویم انجام می دهیم. فقط یک بار شانس آنرا داریم و باوجود آنچه بقیه مردم ممکن است تصور کنند، این خود ما هستیم که باید تصمیم بگیریم با آن چه کنیم.
زندگی با ساعت ها و دقیقه ها اندازه گیری نمی شود. باید آنرا با خاطرات و لحظات سنجید. وقتی این جمله را خواندید چه حسی پیدا کردید؟
زندگی یا برای ما اتفاق می افتد یا ما آنرا به چنگ می آوریم. در اینجا 10 راه عالی برای به چنگ آوردن زندگی و شروع به زیستن در آن به شما معرفی می کنیم.
 
1. برای طلب کردن زندگی به خودتان اجازه دهید. 
درست است، اجازه بدهید. شما تنها کسی هستید که می تواند تصمیم بگیرد که مسئول زندگیش باشد. با اینکه شاید به نظر برسد نباید این کار را انجام دهید اما این ویرایشگرهای درونیتان، آن ضبط صوتی که مدام بایدها و نبایدها و قوانینی که به شما تعلق ندارد را به شما گوشزد می کند را خاموش کنید.
2. زندگی کردن را برای خودتان تعریف کنید.
به آن اندازه ای که به نظر می رسد سخت نیست. فقط کافی است خودتان را در پایان زندگیتان تصویر کنید که به عقب نگاه می کند. دوست دارید در آن زمان خودتان را چطور توصیف کنید؟
3. دست از زندگی کردن در آینده بردارید.
هر زمان که گفتید "یک روز" یا "هر زمان وقت کردم این کار را می کنم"، از خودتان بپرسید، "چرا الان نه؟" به این جمله فکر کنید: "همیشه می خواستم اما هیچ وقت این کار را نکردم." کارهایی که همیشه دوست داشتید را انجام دهید، همین امروز، همین الان. هر روز صبح زندگیتان را انتخاب کنید. هر روز برای انجام کاری در آن روز برنامه ریزی کنید که احساس زنده بودن به شما دست دهد.
4. دور و اطرافتان را با آدم هایی پر کنید که از زندگی کردن لذت می برند.
آنها مطمئنا فهمیده اند چطور باید زندگی کنند و از زندگی کردن لذت ببرند. چرا نباید با این آدم ها بگردید؟
5. ناراحتی، درد و عصبانیتتان را زمین بگذارید.
حمل کردن آنها با خودتان فقط زندکیتان را سخت تر می کند و نمی گذارد از زندگی لذت ببرید. هیچ فایده ای برایتان ندارد و همه خوشبختیتان را هم می دزدد.
6. بگذارید بازنده ها برنده شوند.
در مورد چیزهایی که برایتان اهمیت ندارند بحث نکنید، مگر اینکه واقعا تهدیدی برایتان تلقی شوند. بگذارید کسانی که چیزی برای ثابت کردن دارند آنچه که لازم دارند را اثبات کنند. چرا باید زندگیتان را در تلاش برای درست کردن اشتباهات آنها هدر دهید؟
7. انرژی تولید کنید. ببخشید و دوست داشته باشید بعد نتیجه گیری کنید.
اکثر نتیجه هایی که به آن می رسیم نه تنها اشتباه هستند بلکه منفی اند. نتیجه گیری های منفی ما را به حالت دفاعی می کشاند. قرار گرفتن در حالت دفاعی زندگی کردن نیست. پنهان شدن از آن است.
8. نشانه های فیزیکی زمانی که رابطه مغز و قلبتان قطع می شود را بشناسید.
وقتی برای خودمان افسوس می خوریم یا نسبت به احساسات دیگران کور می شویم خودمان می فهمیم. می توانیم به یاد بیاوریم که وقتی بدرفتاری کردیم چه حس فیزیکی داشتیم. باید این نشانه ها را بشناسید تا بتوانید آن رفتارها را متوقف کنید.
9. ریسک های کوچک کنید که به طرق مختلف مرزهایتان را گسترده تر می کند.
لذت زندگی در یاد گرفتن چیزهایی است که با مهارت های ما در ارتباط است. وقتی کمی از نظر عقلی، فیزیکی یا احساسی خودمان را گسترش می دهیم، رشد می کنیم. زندگی کردن یعنی رشد کردن. حتی تک تک سلول های شما این را می دانند.
10. برای افراد یا مکان هایی که برایتان مهم  است ارزش قائل باشید و از آنها حمایت کنید.
 
کار ما زندگی ما نیست. فقط بخشی از آن است. اجازه بدهید کسانی که برایتان اهمیت دارند در اولویت زندگیتان باشند و به همه این را نشان دهید. شماره 1 و 2 را دوباره بخوانید.
من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغ التحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا درس می خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده ام. امروز می خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.              
     
 اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی هست.  
 
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترك تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترك تحصیل ، تو دانشگاه می آمدم و می رفتم و خب حالا می خواهم برای شما بگویم که من چرا ترك تحصیل کردم. زندگی و مبارزه من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیدا اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود. یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم از مادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتما . مادر بیولوژیکی من بعدا فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتما به دانشگاه بفرستند. این جوری شد که هفده سال بعدش من وارد کالج شدم و به خاطر این که در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه آن تقریبا معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه دانشگاه خرج می کردم .   
شجاعانه ترین 6 کلمه ای که می توان بیان کرد :
من قبول می کنم که اشتباه کردم
مهم ترین 5 کلمه ای که می توانید به همکارانتان بگویید :
شما کار خوبی انجام داده ايد
کار سازترین 4 کلمه قابل بیان به همکار :
عقيده شما چه می باشد؟
موثرترین 3 کلمه قابل بیان در محیط کار :
من خواهش می کنم
با ارزش ترین 2 کلمه در پاسخ همکاران :
تشکر می کنم
قوی ترین 1 کلمه که در یک سازمان وجود دارد :
ما
کم ارزش ترین 1 کلمه موجود در محیط کاری :
من
مقدمه
کانبان مشتق شده است از دو کلمه ژاپنی کان ( دیدنی ) بان ( کارت یا تخته ) که معمولا تابلوی اعلانات یا تابلوی برجسته معنی میشود.در انگلیسی این واژه را خیلی تخصصی کرده اند و معنای تخصصی به آن داده اند به این صورت که کانبان فرایندی از تولید یا کار در سازمان است که موجودی را کنترل میکند.کانبان به زمان تولید و زمانبندی تقاضا اشاره میکند. کانبان واژه ای صنعتی است که توسط تویوتا در اواخر دهه 1940 و اوایل 1950 توسعه داده شد. در طی یک دوره تویوتا فروشگاههای آمریکایی و فنون آنها را مورد مطالعه قرار داد .تایچی اونو با توسعه JIT ( تولید به هنگام ) رابطه بین فروشگاه و مشتریانش را به عنوان یک وسیله کارآمد تولید سازمان موشکافی نمود. اساس پشتیبانی سازمان یک علامت دیدنی است ، یک کانبان است. مثلا یک فروشگاه بزرگ پرتقالش در یک مخزن قرار دارد و زمانی مقدار پرتقال کم میشود و به زیر علامت مطمئن میرود ، این علامت در واقع کارمند فروشگاه را متوجه میکند که موجودی پرتقال بیشتری نیاز است. اونو متوجه شد که میتواند از این روش در شرکت تویوتا استفاده کند و از 1953 این کار شروع شد. در 1970 با بد شدن شرایط اقتصادی کانبان راهش را در طول اقیانوس آرام به ایالت متحده در پیش گرفت. در 1977 پایه تولید به هنگام (JIT) شد و در تمام شرایط و محیط های کاری بکار گرفته شد . اجرای یک سیستم کانبان به خوبی دیگر روشهای تولید مانند 5s و کایزن میتواند منافع معنی داری را برای تقریبا هر نوع کاری بوجود آورد. به عنوان مثال سیستم کانبان سریع تر و کارآمد تر از سایر مدلهای دیگر تولید است. کانبان مخصوصا برای حجم بالا و اقلام کم هزینه مفید است و برای حجم پایین و اقلام پرهزینه و عملیات بلند مدت کم تر اختصاص میابد. همچنین سیستم کانبان مسئولیت پاسخگویی به نیاز مشتریان را بهتر انجام میدهد. کانبان در واقع نشان میده که چه موقع باید شروع کنیم به تولید و چه موقع باید تولید را متوقف کنیم.
1- استراتژی اول: تمرکز
فکر میکنید چند دقیقه از یک ساعت کاری به طور کامل تمرکز دارید؟ ممکن است این امر ، شما را متعجب کند که این زمان چقدر کم است. تحقیقات نشان داده است که بیشتر افراد میتوانند بین ۵ تا ۱۰ برابر در هر ساعت کاری مولدتر باشند. اگر فکر میکنید که این گفته اغراق آمیز است میتوانید این آزمایش ساده را انجام دهید. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در کنار خود قرار دهید و شروع کنید به آگاه شدن از سطح تمرکزتان. هر وقت که تشخیص دادید که روی کارتان تمرکز کامل ندارید مدت زمانی را که حواستان پرت بوده است یادداشت کنید. اگر این تمرین را بهخوبی انجام دهید بعد خودتان را کاملا شوکه خواهید کرد. اگر شما بتوانید مهارت ایجاد تمرکز کامل در ساعتهای کاریتان را ارتقا دهید، از میزان تولیدتان متعجب می شوید.
2- استراتژی دوم : اهرم
 
اهرم هنر استفاده از ابزارها جهت افزایش کیفیت کار یا بهرهوری است. این ابزارها میتواند تکنولوژی باشد مثل: نرم افزارهای کامپیوتری یا میتواند استراتژیهای سازمانی نظیر سیستمهای بهتر باشد. شما معمولا از چه ابزارهایی برای حداکثر کردن نتایج کارتان استفاده میکنید؟ برای مثال فروشندهای که از طریق سمینارها یا کنفرانسهای تلویزیونی فروش میکند، مشخص است نسبت به کسی که فرد به فرد میفروشد میزان فروش بیشتری داشته باشد. چه کاری میتوانید انجام دهید تا زمان، دانش یا مهارتهایتان اهرم شما باشند؟ 
3- استراتژی سوم : تفویض اختیار
 
یک بخش خاص اهرم عبارت از تفویض اختیار است. یعنی به کارگیری افراد دیگر جهت انجام قسمتهایی از کار شما تا وقتتان برای فعالیتهای سودآورتر آزاد شود. بیایید دوباره به مثال فروشنده نگاهی بیندازیم. اگر فروشنده خاصی در انعقاد قراردادهای فروش متبحر باشد ممکن است دست به تفویض و واگذاری امور اجرایی فروش زده تا بتواند به عنوان یک فروشنده زمان بیشتری را برای قراردادها اختصاص دهد. اگر سود حاصل از افزایش فروش بیشتر از هزینه واگذاری باشد پس شما سیستم مناسبی دارید. همیشه شنیدن این نکته در بین شکایتهای صاحبان تجارت که فروشندگان آنها از آینده نگری متنفرند و واقعا در مورد آن احساس بدی دارند باعث تعجب من می شود. در فعالیتهای تجاری خودم من همیشه افراد آینده نگر حرفهای را استخدام کردهام که در این زمینه قوی بودند و با این کار زمان را برای تیم فروش آزاد کرده تا آنها کاری را که در آن توانمند هستند انجام دهند. فروشندگی! البته این استراتژی سودآور است و همه خوشحال هستند. 
4- استراتژی چهارم : مدیریت زمان
من اغلب میشنوم که صاحبان تجارت میگویند که تعداد کارکنان بخش خصوصی خیلی زیاد است زیرا آنها همیشه ساعتهای زیادی را تلف میکنند تا کار را انجام دهند. نظر من مخالف این موضوع است. اگر شما نمیتوانید در یک روز عادی کاری، کارتان را انجام دهید پس شما احتمالا فاقد مهارتهای تمرکز، اهرم و تفویض اختیار (واگذاری) هستید یا یک مدیر که در استفاده از زمان ضعیف است. مدیریت زمان ؛ هنر سازماندهی خودتان است تا بتوانید تمام کارهایتان را در یک روز کاری استاندارد انجام دهید. اگر شما مدیریت زمان را با مهارتهای دیگرتان ترکیب کنید ( رئوس مطالب فوق الذکر ) سپس شما میتوانید بهره وری بالایی در یک روز کاری به دست آورید و نیازی به ساعات اضافی ندارید. سازماندهی یک روز از پایان روز قبلی شروع میشود. اگر شما اینکار را هنگام استراحتتان انجام دهید مغزتان به شما کمک خواهد کرد که کارآمدتر باشید. تخمین زده شده که ۵۰درصد از زمان استراحت ، وقف سازماندهی مغز و ساختار دادن به دانش و تجربیات به دست آمده در طول روز میشود. اگر شما کارهای روز بعدتان را برنامهریزی کنید متوجه میشوید که فرآیندهای طبیعی ذهن در زمان استراحت با شما کار میکنند تا به شما در تحقق برنامههایتان کمک کنند. 
مبانی مدیریت زمان را یاد بگیرید و هر روز از آنها استفاده کنید. 
5- استراتژی پنجم : تمایز قائل شدن بین فعالیتها
من مطمئن هستم که شما قانون۲۰/۸۰ را میدانید ؛ ۸۰% از نتایج کارتان از ۲۰% تلاشهایتان به دست میآید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق است، این است که آنها نمیدانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه میآورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، سپس شما می توانید قاعده ۲۰/۸۰ را تغییر دهید تا برای شما به طور موثرتری کار کند. اگر شما میدانستید که کدام ۲۰% از فعالیت شما بهترین نتایج را تولید میکند سپس شما میتوانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سودتان در هر ساعت افزایش مییافت. اگر شما خصوصیات ۲۰% از مشتریانتان را که ۸۰% تجارت شما را پوشش میدهند میدانستید پس شما میتوانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید. فرانک بتگر با استفاده از قانون ۲۰/۸۰ از یک نماینده بیمه ورشکسته به پردرآمدترین شرکت بیمه در آمریکا تبدیل شد. کتاب او هنوز در دسترس است و ارزش زیادی برای خواندن دارد. 
استراتژی شما قرار دادن این ۵ استراتژی برای کار در تجارتتان است. شما الان ۵ استراتژی دارید، همه کاری که شما باید انجام دهید این است که نگاه کنید به راههایی که میتوانید این استراتژیها را برای خودتان و تجارتتان به کار گیرید.
از نظر تاریخی، تا قبل از انقلاب صنعتی، تجارت و بازرگانی بیشتر، رابطه محور بوده است. پس از انقلاب صنعتی زمانی که تولید انبوه با روشهای جدید بهسرعت رشد کرد و مصرف انبوه رخ نمایاند، واسطهها در زنجیره توزیع قدرتمندتر شده، رابطه سنتی بین تولید کنندگان و مشتریان از هم گسسته شد. در نتیجه توزیع در سطح گسترده جغرافیایی پدیدار شد که خود نیاز به توزیع و بازاریابی انبوه را به همراه داشت. این روند در شرایطی که تقاضا بیش از عرضه بود، ضامن سودآوری بسیاری از شرکتها تلقی میشد.
بر اساس دیدگاه بازاریابی مبادله، صرفنظر از اینکه مشتری قدیمی باشد یا جدید. برنامههای بازاریابی به گونهای طراحی میشدند که بتوانند مبادله تولیدات و کالاها را تسهیل کنند. همه این عوامل دست به دست هم دادند، تا بیشترین تمرکز بر بحث مبادله اعمال شود. در نتیجه، تمام تلاشها در جهت افزایش دفعات و مقدار خرید مشتری بود، که این امر موجب صرف بودجه بسیار اندکی برای ایجاد رابطه پایدار و با ثبات با مشتریان قدیمی شده بود. در این مقطع قیمت بعنوان یک بحث مهم جلوهگر شده، و بازاریابان سعی می کردند به طور متوالی خریداران را به خرید مجدد تشویق کنند. بدون توجه به این که آیا هر یک از خریداران از قبل خریدی انجام داده است یا خیر. در این وضعیت، رقابت اصلی بر حفظ ارائه خدمات و توسعه محصول به مشتری و تسهیل خرید مشتری بود نه حفظ و نگهداری رابطه با مشتریان موجود.
با شدت گرفتن رقابت، امروزه شاهد پیشی گرفتن تمرکز بر روی روابط به جای تمرکز بر روی مبادله هستیم. در وضعیت جدید بازاریابی انبوه کارآیی چندانی نداشته و از سودآوری کمتری برخوردار است. در شرایطی که میزان عرضه زیاد است و بیشتر بازارها در مرحله بلوغ به سر میبرند، مشتریان جدید به سختی یافت میشوند. علاوه بر این اعلام شده است که کسب یک مشتری جدید حدود ۶ الی ۹ برابر حفظ مشتریان قبلی هزینه دربر خواهد داشت. بنابراین، نیاز مبرم به نگهداری مشتریان فعلی بشدت در شرکتها و بنگاهها احساس می شود.
براساس دیدگاه بازاریابی ارتباط با مشتری، رابطه بین طرفین مبادله، هسته اصلی پدیده بازاریابی قرار میگیرد. در این دیدگاه خریدهای مستمر و فرصتهای فروش مجدد، از طریق مدیریت مناسب روابط پیگیری میشود.
تعریف مدیریت ارتباط با مشتری( CRM)
مدیریت ارتباط با مشتری، بر مبادله ارزش بین مشتری و سازمان بنا شده و بر ارزش ایجاد شده در این ارتباط تاکید می کند.
بنابراین، تلاش سازمانها برای توسعه ارتباط بلندمدت با مشتریان، بر مبنای ایجاد ارزش برای هر دو طرف از اهداف اصلی مدیریت ارتباط با مشتری است. به عبارت دیگر هدف ارتباط با مشتری ارائه مزایایی از طریق مبادله دو جانبه و عمل به وعدهها است.
مدیریت ارتباط با مشتری، یک راهبرد کسب و کار است که با پیشرفت فناوری تقویت میشود و از طریق آن، شرکتها به ایجاد ارتباطات سودمند بر پایه بهینهسازی ارزش دریافتی و ادراکی مشتریان میپردازند. اصطلاح مدیریت ارتباط با مشتری با مفاهیم زیر نیز ارتباط تنگاتنگی دارد:
• بازاریابی پایگاه دادهای
• بازاریابی تک به تک
مزایای مدیریت ارتباط با مشتری برای مشتریان
مبنای مدیریت ارتباط با مشتری ارزشی است که به مشتری ارائه میگردد و این ارزش، چیزی است که مشتری درک مثبتی از آن دارد. این ارزش میتواند مزایایی را به شکلهای زیر برای مشتری فراهم سازد.
تضمین کیفیت، ایجاد تصور مثبت در قبال محصول، افزایش قابلیت اطمینان، ضمانت مرتبط با علامت مشخصه محصول که از طریق برنامههای بازاریابی حاصل میشود.
در یک مطالعه موردی که به مزایای حفظ ارتباط با مشتری توجه شده، مزایای مشتریان از ایجاد ارتباط در سه طبقه به شرح ذیل ارائه گردیده است:
o اطمینان: کاهش سردرگمی، اطمینان به ارائهدهنده خدمات و احساسی آکنده از اعتماد به او
o مزایای اجتماعی: متمایز کردن مشتریان، آشنایی مشتریان با کارکنان و توسعه روابط دوستانه با مشتریان
o بهرمندی از خدمات بیشتر: خدمات اضافی، قیمتهای ویژه و اولویت بالاتر نسبت به دیگر مشتریان
البته باید توجه داشت که مشتریان متفاوتند. در نتیجه ارزش روابط و نوع رابطه برقرار شده با آنان نیز متفاوت است که این امر باید در ایجاد ارتباط مدنظر قرار گیرد.
مزایای مدیریت ارتباط با مشتری برای سازمانها
مد نظر قرار دادن مدیریت ارتباط با مشتری میتواند مزایای بیشماری برای سازمانها فراهم کند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود:
۱٫ از آنجا که یکی از مهمترین دارایی یک سازمان مشتریان آن هستند، با استفاده از این روی کرد، حفظ مشتریان فعلی و ترغیب آنان به خریدهای مجدد، زمینه ساز بقای سازمان است که هدف اصلی هر سازمانی است.
۲٫ از جنبه دیگر، با ورود فناوری اطلاعات به سازمانها زیر چتر مدیریت ارتباط با مشتری، زمینهای فراهم میشود تا سازمانها به سمت سازمانهای هوشمند و دانش محور حرکت کنند و با به کارگیری نرم افزارهای مدیریت ارتباط با مشتری، هزینههای پردازش اطلاعات را کاهش دهند و ارتباطات با مشتریان در زمان کمتر و با سرعت بیشتری صورت گیرد که نتیجه نهایی آن، افزایش قدرت رقابتی سازمان در محیط پرتلاطم امروزی است.
۳٫ مزیت دیگر این است که مدیریت ارتباط با مشتری، با جمع آوری اطلاعات کامل مشتریان در یک پایگاه داده، امکان طبقهبندی مشتریان را براساس راهبردها و معیارهای سازمان فراهم می سازد، که این میتواند در رسیدن به هدف مدیریت ارتباط با مشتری یعنی[۱] را تسهیل کند. توضیح این که موسسات برای افزایش ارزش دارایی سهامداران و ذینفعان بوجود میآیند، لذا حذف مشتریان غیرسودآور میتواند منجربه افزایش سود و کاهش هزینه در سازمانها شود، مگر این که ملاحظاتی در این میان وجود داشته باشد.
مراحل ارائه خدمت ، مدیریت ارتباط با مشتری
در اولین مرحله ارائه خدمت مدیریت ارتباط با مشتری، پایگاه اطلاعاتی بر مبنای اطلاعات و دادههای مشتریان تهیه میشود. سپس اطلاعات جمعآوری شده در پایگاه اطلاعاتی بر مبنای تکنیکهای مختلف تحلیل میشوند. پس از تحلیل اطلاعات مشتریان، مشتریان هدف براساس معیار سودآوری برای شرکت انتخاب میشوند. در مرحله بعد برای مشتریان هدف، آمیزه بازاریابی مناسب طراحی میشود. سپس با استفاده از اطلاعات مراحل قبل با مشتریان ارتباط برقرار شده و درنهایت پس از اجرای بازاریابی رابطهمند نتایج حاصله مورد کنترل و ارزیابی قرار میگیرد.
We will now attempt to find an optimal solution to the linear programming model we introduced in the previous section. The method we will employ is known as the graphical method and can be applied to any problem with two decision variables. It basically consists of two steps: Finding the feasible region or the feasible space (which is the region in the plane where all the feasible solutions to the problems lie) and then identifying the optimal solution among all the feasible ones.
To begin the procedure we first graph the lines
6x1 + 4x2 = 24,
x1 + 2x2 = 6,
x2 − x1 = 1,
x2 = 2,
in the first quadrant. Note that for our purpose x1 = x and x2 = y on the graph.
We now will shade the feasible region. To do that consider the constraints one by one. The first one is . To determine the region it represents, choose any point which does not pass through the line 6x1 + 4x2 = 24 say (0,0). Substitute it in the constraint to get . Since this is true we conclude that (0,0) lies in the region represented by . We conclude that all the points on the side of 6x1 + 4x2 = 24 containing (0,0) actually represent . This is suggested by the fact that the line 6x1 + 4x2 = 24 divides the plane in 2 distinct halfs: One of points satisfying the inequality and one of those which don't.
In this way all the inequalities can be shaded. The region which is shaded under all inequalities is the feasible region of the whole problem. Clearly in this region all the constraints of the problem hold. (The non negativity restrictions hold since we are working in the first quadrant.)
We are now ready to find out the optimal solutions. To do this graph the line 5x1 + 4x2 = 10. Since z = 5x1 + 4x2 represents the objective function so 5x1 + 4x2 = 10 represents the points where the objective function has value 10 (i.e. the total profit is 10). Now plot the line 5x1 + 4x2 = 15 which represents the points where the objective function has value 15. This gives us an idea of the direction of increase in z. The optimal solution occurs at the point X which is the point beyond which any further increase will put z outside the boundaries of the feasible region. The coordiantes of X can be found by solving 6x1 + 4x2 = 24 and x1 + 2x2 = 6 so that x1 = 3 and x2 = 1.5. This is the optimal solution to the problem and indicates that the amounts of salts X and Y should be 3 and 1.5 respectively. This will give the maximum profit of 21 which is the optimal value.
A point to note is that the optimal solution in a LP model always occurs at a corner point of a feasible region. This is true even if the line z=c comes out to be parallel to one of the constraints. Although a mathematical proof of this fact would involve considerable linear algebra we will satisfy ourselves of it by noting that that any objective function in the feasible region would have glided out of the region just after touching one of the corner points.
Let us look atInsert non-formatted text here a minimization problem. It can occur in actual practice when instead of the profits associated with the salts X and Y we are given the costs of their production. All we have to do is now move the line z=c in the direction of its decrease and we have the optimal solution at the point ((0,0) in our example) where any further decrease will take z outside the feas#REDIRECT [[]]ible region. Another way to solve the problem is to convert the min problem into a max one. To do that simple consider the negative of the objective function
| برنده متعهد میشود. | بازنده وعده میدهد. | 
| وقتی برنده ای مرتكب اشتباه میشود ، میگوید : اشتباه كردم. 
 | وقتی بازنده ای مرتكب اشتباه میشود ، میگوید : تقصیر من نبود. | 
| برنده بیش از بازنده كار انجام میدهد ، و در انتها باز هم وقت دارد. | بازنده همیشه آنقدر گرفتار است كه نمیتواند به كارهای ضروری بپردازد. | 
| برنده به بررسی دقیق یك مشكل می پردازد. 
 | بازنده از كنار مشكل گذشته ، و آن را حل نشده رها میكند. 
 | 
| برنده میگوید: بیا برای مشكل راه حلی پیدا كنیم. 
 | بازنده میگوید : هیچ كس راه حلی را نمیداند. 
 | 
| برنده می داند به خاطر چه چیزی پیكار میكند و بر سر چه چیزی توافق و سازش نماید. | بازنده آن جا كه نباید ، سازش میكند، و به خاطر چیزی كه ارزش ندارد ، مبارزه میكند. | 
| برنده با جبران اشتباهش ، تاسف و پشیمانی خود را نشان میدهد. | بازنده می گوید : «متاسفم» ، اما در آینده اشتباه خود را تكرار میكند. | 
| برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجیح میدهد ، هر چند كه هر دو حالت را مد نظر دارد. | بازنده دوست داشتنی بودن را ، به مورد تحسین واقع شدن ترجیح میدهد ، حتی اگر بهای آن خفت و خواری باشد. | 
| برنده گوش می دهد. | بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود ، برای حرف زدن. | 
| برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت میكند. | بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست گاهی از موضع ضعف ، و گاهی همچون ستمگران فرودست رفتار میكند. | 
| برنده میگوید ، باید راه بهتری هم وجود داشته باشد. 
 | بازنده میگوید ، تا بوده همین بوده و تا هست همین است. | 
| برنده به افراد برتر از خود ، احترام میگذارد، و سعی میكند تا از آنان چیزی بیاموزد. | بازنده از افراد برتر از خود ، خشم و نفرت داشته و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است. | 
| برنده گامهای متعادلی بر میدارد. | بازنده دو نوع سرعت دارد ، یا خیلی تند و یا خیلی كند. | 
| برنده میداند كه گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید. | بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است. | 
| برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته ، و هوشمندانه از ناتوانی های خود ، آگاه است. | بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست. 
 | 
| برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند ، و آن را به اجزای كوچكتر تفكیك میكند ، تا حل آن آسان گردد. | بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد، كه دیگر قابل حل شدن نیستند. | 
| برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، مهربان خواهند بود. | بازنده احساس میكند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، نامهربان خواهند شد. | 
| برنده تمركز حواس دارد. | بازنده پریشان حواس است. | 
| برنده از اشتباهات خود درس میگیرد. | بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه ، یادگرفته كه اقدام به هیچ كاری نكند. | 
| برنده میكوشد تا مردم را هرگز نیازارد ، مگر در مواقع نادری كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد. | بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این كار را میكند. | 
| برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند. 
 | بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد ، بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب كند ، و هرگز برنده نمیشود. | 
| برنده ترجیح می دهد كه ، خود را مسئول شكست هایش بداند ، و نه دیگران را ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمیكند. | بازنده شكستهای خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند. 
 | 
| برنده معتقد است ، ما باكارهای درست و اشتباه خود ، سرنوشت خویش را تعیین میكنیم. | بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد. 
 | 
| برنده در چنین موقعیتی احساس میكند كه اعتبار خود را برای آینده تقویت می نماید. | بازنده از این كه بیش از آنچه می گیرد، بدهد، احساس میكند بازنده است. | 
| برنده در هر شرایطی كه قرار بگیرد ، آرامش و تعادل خود را حفظ میكند. | بازنده اگر از دیگران عقب به ماند، تندخو و خشن میشود ، و اگر جلوتر از دیگران باشد ، بی احتیاطی میكند. | 
| برنده میداند كه نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست ، در حالی كه می كوشد تا آثار ناگوار این نقایص را به زداید هرگز تاثیر آنها را انكار نمیكند. | بازنده از این كه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند ، هراسان است. | 
| برنده در چنین شرایطی آزادانه ، رنجش و آزردگی خود را بیان نموده ، تخلیه ی احساسی میكند ، سپس مساله را به فراموشی می سپارد. | بازنده هنگامی كه از دیگران بدرفتاری میبیند ، خشم و ناخشنودی خویش را به زبان نمی آورد و زجر می كشد، و با انتقام گرفتن از خود ، شرایط بدتری را پدید می آورد. | 
| 
 | 
 | 
| برنده می داند كه هر قاعده ای در هر كتابی را می توان نادیده انگاشت جز یكی، « همانی كه هستی و میخواستی ، باش » ، تنها برگ برنده ، در دنیا همین است. | بازنده فكر میكند كه برای بازنده شدن و برنده شدن قوانینی وجود دارد. | 
| برنده روی پای خود می ایستد و از اینكه دیگران، به وی تكیه كنند ، احساس تحمیل شدن نمی كند. | بازنده به كسانی كه از خودش قوی ترند ، تكیه میكند و عقده های خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میكند. | 
| برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است. | بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است. | 
| برنده در وجود یك آدم بد ، خوبی ها را می جوید و روی همین قسمت كار میكند. | بازنده در وجود یك انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو ، به سختی میتواند با دیگران همكاری كند. | 
| برنده در عین حال كه تعصبات خود را میپذیرد ، تلاش میكند كه در هنگام قضاوت كردن بر این تعصبات غلبه كند. | بازنده منكر وجود هرگونه تعصب در خود است ، و بنابراین در سراسر عمر ، اسیر تعصبات خویش خواهد بود. | 
| برنده هراسی ندارد از اینكه دریك موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد ، زیرا درافكارش خللی وارد نمی شود. | بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به كارشایسته ترجیح میدهد. | 
| برنده بازی سرنوشت ، و این حقیقت كه شایستگی ها را همواره پاداشی نیست، بی آنكه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درك میكند. | بازنده بی آنكه بازی های سرنوشت را درك نماید ، بدگمان است. | 
| برنده میداند كه چگونه میتوان جدی بود ، بی آن كه خشك و رسمی باشد. | بازنده غالبا خشك و رسمی است زیرا ، فاقد توانایی جدی بودن است. | 
| برنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با متانت لازم انجام می دهد ، و توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می كند كه ، در آنها از حق انتخاب برخوردار است. | بازنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد، و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی نمی گذارد. | 
| برنده ارزش های اخلاقی را ، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد. 
 | بازنده چون در باطن ، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندكی قایل است ، بیش از ظرفیت خویش در جهت كسب منابع قدرت بیرونی تلاش میكند. | 
| برنده سعی میكند كه رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها قضاوت كند ، و رفتارهای دیگران را ، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی كند. | بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی میكند. 
 | 
| برنده دیگران را نكوهش می كند ولی آنها را می بخشد. 
 | بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش دیگران نیست ، و چنان حقیر است كه قادر به بخشیدن دیگران هم ، نیست. | 
| برنده پس از بیان نكته ی اصلی مورد نظرش ، لب از سخن فرو می بندد. | بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ، كه نكته ی اصلی را فراموش میكند. | 
| برنده هر امتیازی را كه بتواند بدهد ، می دهد جز این كه اصول بنیادی خود را فدا كند. 
 | بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد ، و این در حالی است كه اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود. | 
| برنده ضعفهای خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد. 
 | بازنده توانایی های خود را هدر میدهد ، زیرا كه آنها را در خدمت ضعفهای خود به كار می گیرد. | 
| برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یكسان عمل میكند. | بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر میكند. | 
سالها پیش عکسی را که در زیر مشاهده می نمایید در مطبوعات آمریکایی انتشار یافته و گفته شده بود که این یازده نفر قصد راه اندازی یک شرکت را دارند.
همچنین از علاقمندان به سرمایه گذاری خواسته بودند در صورت تمایل می توانند از یک دلار تا یک میلیون دلار در این شرکت سرمایه گذاری نمایند. ولی پس از گذشت یک سال حتی یک نفر هم حاضر به سرمایه گذاری در این شرکت در شرف تاسیس نشد. البته دلیل آن نیز ساده بود: در آمریکا وضع ظاهری و لباس های افراد در قضاوت سایرین در مورد آنها نقش بسزایی دارد و همان طور که می بیند این افراد همگی با ظاهری ساده در عکس حاضر شده بودند



حضور و تأثیر برخی برندها آنقدر آشکار است که در فروشگاهها هنوز پس از سالها مشتریان هر دستمال کاغذی را "کلینکس" میخوانند، برای خرید پودر لباسشویی تقاضای "تاید" میکنند، برای خرید مایع ظرفشویی "ریکا" میخواهند، هر مایع سفیدکننده را "وایتکس" مینامند، به هر کیک چندلایهای "تیتاپ" میگویند و "پفک" طلب میکنند حتی اگر از کارخانه "چی توز" باشد! 

به گزارش پولنیوز، اولین مدل پاپکورن که وارد ایران شد، مربوط به یک شرکت انگلیسی بود به اسم چسترفیلد (Chesterfield) و حالا این محصول در ایران "پف فیل" نامیده میشود که شکل مؤدبانهای از تلفظ عامیانه واژه چسترفیلد است !

از دیگر کاربردهای خطابی رایج برندها میتوان از ...
مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها بازگشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن  به دنيا مي آيند
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است
اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان!