ثابت کردن یک سطر در اکسل
برای ثبات و ثابت ماندن یک سطر در اکسل به هنگام اسکرول و بالا و پایین کردن صفحه اکسل
منوی view
منوی freeze panes
انتخاب سطر پایینی آن خطی که میخواهیم ثابت بماند
انتخاب freeze top row
😊
برای ثبات و ثابت ماندن یک سطر در اکسل به هنگام اسکرول و بالا و پایین کردن صفحه اکسل
منوی view
منوی freeze panes
انتخاب سطر پایینی آن خطی که میخواهیم ثابت بماند
انتخاب freeze top row
😊
تعريف لغوي: فرانشيز نوعي از کسب و کار است که بر اساس آن به يک شرکت اختيار داده مي شود که توليدات و يا محصولات شرکت ديگر را بفروشد و در قبال آن مبلغي دريافت کند که به اين مبلغ ،مبلغ فرانشيز مي گويند.
مفهوم علمي: فرانشيز يک شبکه ارتباطي بين کسب و کارهاي مستقل کوچک مي باشد که به هريک از اين کسب و کارهاي کوچک اجازه مي دهد که تحت يک نام تجاري مشترک و يک هويت فعاليت کنند و همگي از يک متد موفق ( که قبلا آزمايش شده) و بازاريابي مشترک استفاده کنند.در عمل فرانشيز دقيقا يک استراتژي کسب و کار است براي جذب و نگهداري مشتري ، نه بيشتر نه کمتر. يک سيستم بازاريابي است که هدف آن ايجاد يک تصوير درباره محصولات و يا خدمات يک شرکت در ذهن مشتري مي باشد. در حقيقت يک روش است براي تعريف محصولات و يا خدمات به طوري که نيازهاي مشتري را ارضاء کند.
ssh پروتکلی است که به شما اجازه می دهد تا به کامپیوتر سرور به صورت ریموت یا از راه دور متصل شوید
تا بتوانید از سرور نگهداری کنید برای مثال : فایل های داخل سرور را بتوانید کپی کنید , جابجا کنید , پاک کنید, پوشه و شاخه جدید ایجاد کنید و اسکریپت اجرا کنید .
برای اتصال به سرور خود و برای برقراری ارتباط از راه دور شما نیاز به یک ssh client در کامپیوتر خود دارید.
توضیحات مواردلازم برای اتصال به سرور از طریق پروتوکل اس اس اچ:
۱- آی پی آدرس سرور شما یا نام هاستینگ
مثال آی پی سرور : 78.46.59.205
مثالHost name
generaleshop.com
2- نام کاربری و کلمه عبور
مدیران سرورها می تواننید با نام کاربری و کلمه عبور روت خود به این پروتک از طریق پوتی متصل شوند , کاربرانی که هاست خریداری کردند در صورت هماهنگی با شرکت هاستینگ مورد نظر می توانند نسبت به فعال سازی اس اس اچ خود با مدیر سرور یا پشتیبانی شرکت هاستینگ تماس بگیرند و با نام کاربری و کلمه عبور خود با برنامه پوتی به راحتی به اس اس اچ متصل شوند.
اتصال به سرور لینوکس به صورت ریموت از طریق پروتکل اس اس اچ در ویندوز
بهترین و معروفترین نرم افزار رایگان برای اتصال به اس اس اچ لینوکس پوتی می باشد
دانلود پوتی
بعد از دریافت پوتی را اجرا کنید
در کادر آی پی آدرس سرور یا نام هاست را وارد کنید Enter کنید .
![[تصویر: 407bbb54394de2f46827b341cd8e8557.jpg]](http://generaleshop.com/pic/upload_image/407bbb54394de2f46827b341cd8e8557.jpg)
یک صفحه ترمینال مشکی رنگ باز می شود واز شما نام کاربری را می پرسد :
![[تصویر: b1f96b3218137940efe842f648b1f902.jpg]](http://generaleshop.com/pic/upload_image/b1f96b3218137940efe842f648b1f902.jpg)
![[تصویر: c89626760727cfb00fa6d917d4d431ad.jpg]](http://generaleshop.com/pic/upload_image/c89626760727cfb00fa6d917d4d431ad.jpg)
بعد از وارد کردن نام کاربری Enter کرده و کلمه عبور را وارد کنید
شما کلمه عبور را نامرئی می بیند پس کلمات را به دقت وارد کنید و سپسEnter کنید.
اگر نام کاربری و رمز عبور صحیح باشد سیستم به شما خوش آمد می گوید و خط فرمان آماده گرفتن دستور از شما می باشد .
شما می توانید ایمیلی را ارسال کنید که قسمت گیرندگان آن ایمیل بصورت
Undisclosed Recipients نمایش داده شود.
در اینصورت گیرنده ی ایمیل نمی تواند بفهمد که این ایمیل برای چه آدرس های دیگری هم ارسال شده است.
برای مواقعی که ایمیلی را به چند آدرس میخواهید ارسال کنید، این روش بسیار مناسب است.
برای ارسال ایمیلی که قسمت To ی آن بصورت Undisclosed Recipients نمایش داده شوند؛ این کارها را انجام دهید:
1- وارد ایمیل یاهوی خود شوید.
2- به قسمت Contacts بروید.
3- روی Add Contact کلیک کنید.
4- کلمه ی Undisclosed را در قسمت First بنویسید.
5- کلمه ی recipients را در قسمت Last بنویسید.
6- ایمیل یاهوی خودتان را در قسمت Email تایپ کنید. (بطور کامل بهمراه yahoo@ بنویسید)
7- روی Save کلیک کنید.
8- روی Done کلیک کنید.
9- به روی Mail کلیک کنید و سپس به روی Compose کلیک کنید.
10- در قسمت To کلمه ی undisclosed را تایپ کنید و وقتی لیست auto-complete ظاهر شد، Undisclosed recipients را که بهمراه آدرس ایمیلتان ظاهر شده است انتخاب کنید.
11- روی Show BCC که با رنگ آبی در بالا نوشته شده است، کلیک کنید.
12- تمامی آدرس ایمیل های گیرندگان را در قسمت BCC وارد کنید و آدرس ها را با کاما از هم جدا کنید.
13- متن ایمیل را تایپ کرده و آنرا با دگمه ی Send ارسال کنید.
منبع تامین رنگ در چاپگرها بسته به نوع چاپگر تونر یا کارتریج نامیده میشود چاپگرهاي جوهر افشان به وسيله پاشيدن قطرات ريز جوهر روي يك صفحه كاغذ از طريق منافذ ريزي كه در هد وجود دارد، باعث به وجود آوردن تصاوير سياه و سفيد و رنگي در حد كيفيت مناسب ميشود. رنگهاي اصلي در چاپگرهاي جوهر افشان، به سه رنگ اصلي تقسيم ميشود: cyan(آبي)، magenta (قرمز) و (yellow) زرد كه به همراه آنها يك رنگ سياه نيز وجود دارد كه براي توليد تصوير با رنگ مشكي به كار ميرود. بعضي از چاپگرهاي جوهرافشان، از تركيب سه رنگ اصلي، رنگ مشكيِ مركبي به وجود ميآورند كه براي نوشتن متن چندان مناسب نيست و رنگ آن به صورت مشكي متمايل به سبز يا آبي ميباشد. در سري قديم چاپگرهاي جوهرافشان، كارتريجهاي سه رنگ اصلي به يكديگر متصل بودند و در صورت تمام شدن يكي از رنگها شما مجبور به تعويض هر سه رنگ بوديد. ولي امروزه در چاپگرهاي جوهرافشان، اين سه رنگ از يكديگر جدا شدهاند. معمولاً اكثر چاپگرهاي جوهر افشان از چهار رنگ اصلي تشكيل شدهاند. ولي شما براي چاپ حرفهاي عكس، به يك چاپگر با شش رنگ مجزا احتياج داريد كه علاوه بر سه رنگ اصلي و رنگ مشكي، داراي يك رنگ قرمز روشن و آبي روشن باشد كه در ايجاد تصاوير با رنگهاي طبيعيتر تأثيرگذار است.
چگونه کارتريج پرينتر هاي Inkjet را نگهداري کنيم
وقتي کارتريج جوهر تمام ميشود يا نزديک تمام شدن است اگر دقت لازم را در نگه داري از آن بعمل نياوريد ، سريعا خشک شده و ديگر نمي توان آنرا پر کرد . بدين ترتيب مجبور هستيد پول بيشتري براي خريد دو عدد کارتريج نو صرف کنيد . پس وقتي اولين آثار اتمام جوهر هر کدام از کارتريجهاي رنگي يا سياه را مشاهده کرده ، وقت را تلف نکنيد و سريعا آن کارتريج را از پرينتر خارج کرده و به روش زير بسته بندي کنيد تا به دست کسي برسانيد که بتواند آنرا برايتان شارژ کند . اگر خودتان هم ميتوانيد کار شارژ را انجام دهيد ، چه بهتر ، باز هم صرفه جويي کرده ايد . براي بسته بندي هر کارتريج بصورت جداگانه به وسايل زير نياز داريد :
1- يک عدد کيسه پلاستيکي زيپ دار (زيپ لاک)
2- يک نوار باريک (30 در 2 سانتيمتر) از پارچه کرکي يا کاغذ کاهي نسبتا کلفت يا دستمال کاغذي کلفت
3- يک عدد کش حلقه اي
روش بسته بندي به شرح زير است:
1- کارتريج خالي را از پرينتر خارج کنيد .
2- نوار باريک را چند تا کنيد تا به اندازه طول حدود 3 سانتي متر کوچک شود . آنرا خيس کنيد . اين خيسي بايد حاوي آب باشد اما چکه نکند .
3- کارتريج و نوار خيس شده را در پلاستيک قرار دهيد . توجه کنيد که نوار خيس کافي است به بدنه کارتريج بچسبد و نبايد هيچگونه تماسي با هد چاپ يا قسمت هاي جوهري کارتريج داشته باشد . وظيفه اين نوار خيس ، مرطوب نگهداشتن داخل پلاستيک است .
4- کيسه را بسته و زيپ آنرا خوب ببنديد .
5- با کش دور پلاستيک را مهار کنيد .
6- هرچه سريعتر نسبت به شارژ آن اقدام کنيد .
اگر نتوانستيد کارتريج را به موقع شارژ کنيد لازم است تا نوار کاغذي را حداقل هفته اي يکبار مجدا خيس کنيد .
پس به نکات مهم زير دقت کنيد:
1- به محض تمام شدن جوهر کارتريج ، آنرا از پرينتر خارج کرده و در کيسه پلاستيکي قرار دهيد . در غير اينصورت کارتريج سريعا خشک شده و بايد بدور انداخته شود .
2- در کارتريج رنگي ، به محض اتمام اولين رنگ ، کارتريج را بسته بندي کنيد . تغيير رنگ طبيعي تصاوير به شما کمک ميکند تا متوجه اتمام يک رنگ شويد .
3- اگر هرچه سريعتر کارتريج را پر کنيد ، شانس کار مجدد با آنرا خواهيد داشت .
درهنگام خرید کارتریج به چه نکاتی توجه کنیم :
هنگام خرید پرینتر قبل از هر جست وجویی به جوهر مصرفی آن توجه کنید . در واقع انتخاب یک جوهر مناسب به مراتب از انتخاب دستگاه پرینتر مهم تر است .
1 - به طور کلی جوهر سیاه رنگ کاتریج به صرفه تر از تشابه رنگی آن است . قبل از هر اقدامی برای خرید موارد مصرفی آن را بررسی کنید . چون ممکن است پرینتر شما سیاه و سفید باشد در این صورت مقدار قابل توجهی از هزینه خرید را صرفه جویی می کنید .
2 - اگر شما از آن دسته افرادی هستید که به حفاظت از محیط زیست اهمیت می دهید کاتریج جوهر های قابل بازیافت به شما توصیه می شود که هم حافظ محیط زیست بوده و هم تهیه آنها راحت تر است .
3 - یکی از نکات مهم در هنگام خرید جوهر این است که از سازگاری آن با پرینتر مطمئن شوید، زیرا کاتریج های جوهرها براساس مدل پرینتر و کارخانه سازنده طراحی می شود و روی جلد آنها قابل رویت است . بنابراین در موقع خرید مدل و مارک کارخانه سازنده پرینتر خود را با مشخصات نوشته شده بر جلد کاتریج مطابقت دهید .
4 - بعضی جوهر ها بسیار گران بوده و با بررسی کامل بازار پرینتر درمی یابید که قیمت خرید کاتریج جوهر پرینترتان با خرید یک مدل جدید پرینتر به همراه جوهر اختلاف کمی دارد . در این صورت اقتصادی ترین راه آن است که پرینتر خود را عوض کنید .
5 - اکثر جوهرها برای کسب رضایت مشتری دارای ضمانت نامه کارخانه سازنده هستند و تنها راه برای حفظ ضمانت نامه نگه داشتن برگه اصلی خرید، بسته کاتریج و اطلاعات ضمانت نامه است .
اگر جوهر با کیفیت دلخواه تان کار نکند اکثر کارخانه ها ملزم به تعویض و یا برگرداندن کل مبلغ به شما هستند .
1- هر شخص داراي سلول هاي سرطاني در بدن خود است .اين سلول هاي سرطاني در آزمايشهاي استاندارد خود را نشان نميدهند تا آنکه به مقدار چند ميليارد سلول افزايش يابند. زماني که پزشکان به اشخاص مبتلا به سرطان اعلام ميکنند که ديگر در بدن آنها سلول سرطاني وجود ندارد، اين حالت فقط بدان معناست که آزمايشها ديگر قادر به رديابي و پيدا کردن سلولهاي سرطاني نيست زيرا آن سلولها به مقدار قابل رديابي شدن در بدن وجود ندارند.
Every person has cancer cells in the body. These cancer cells do not show up in the standard tests until they have multiplied to a few billion. When doctors tell cancer patients that there are no more cancer cells in their bodies after treatment, it just means the tests are unable to detect the cancer cells because they have not reached the detectable size
۲- سلولهاي سرطاني بين شش تا ده مرتبه در دوره زندگي يک انسان پيدا ميشوند.
Cancer cells occur between 6 to more than 10 times in a person's lifetime
3- زمانيکه سيستم ايمني انسان قوي باشد سلولهاي سرطاني از بين ميروند و از ايجاد تومور سرطاني جلوگيري ميشود.
When the person's immune system is strong the cancer cells will be destroyed and prevented from multiplying and forming tumors
4- زمانيکه شخص بيماري سرطان دارد نشانه آنست که وي داراي کاستيهاي تغذيهاي شده است. اين کاستي ممکن است منشا ژنتيک، محيطي، غذاها و عواملي درشيوه زندگي باشد.
When a person has cancer it indicates the person has multiple nutritional deficiencies. These could be due to genetic, environmental, food and lifestyle factors.
5- براي غلبه بر کاستي هاي متعدد تغذيهاي، تغيير در رژيم غذايي شامل اضافه کردن بعضي مخلفات غذايي، سيستم ايمني بدن را تقويت ميکند.
to overcome the multiple nutritional deficiencies, changing diet and including supplements will strengthen the immune system.
6- شيمي درماني ضمن آنکه باعث مسموم کردن فوري سلولهاي سرطان است که سريع رشد ميکند، سلولهاي سالم بدن درمغز استخوان و ديواره رودهها و غيره را که سريع رشد ميکند را نيز از بين ميبرد و ميتواند سبب ضايعه عضو بدن مثل کبد، کليهها، قلب، ريهها و غيره شود.
Chemotherapy involves poisoning the rapidly-growing cancer cells and also destroys rapidly-growing healthy cells in the bone marrow, gastro-intestinal tract etc, and can cause organ damage, like liver, kidneys, heart, lungs etc.
7- پرتوگيري ضمن آنگه سلولهاي سرطاني را نابود ميکند سلولهاي سالم را نيز ميسوزاند، ضايع ميکند و باعث تخريب آنها ميشود.
Radiation while destroying cancer cells also burns, scars and damages healthy cells, tissues and organs.
8- درمان اوليه با شيمي درماني و پرتو درماني غالبا اندازه تومور را کاهش مي دهد. بااينوصف شيمي درماني و پرتودرماني درازمدت به نابودي بيشتر تومور منتج نمي شود.
Initial treatment with chemotherapy and radiation will often reduce tumor size. However prolonged use of chemotherapy and radiation do not result in more tumor destruction.
9- زمانيکه بدن تحت تاثير مسمو ميت ناشي از شيمي درماني و پرتودرماني قرار ميگيرد سيستم ايمني در معرض خطر و نابودي واقع ميشود بنابراين شخص ممکن است مقاومت خود را در برابر انواع مختلف عفونتها و پيچيدگيهاي ناشي از آن از دست بدهد.
When the body has too much toxic burden from chemotherapy and radiation the immune system is either compromised or destroyed, hence the person can succumb to various kinds of infections and complications.
10- شيمي درماني و پرتو درماني مي تواند باعث جهش ژنتيکي سلولهاي سرطاني گردد و مقاوم و پايدار شود ونابود کردن آن مشکل خواهد شد جراحي مي تواند باعث گسترش سلول هاي سرطاني به ديگر نقاط بدن شود.
Chemotherapy and radiation can cause cancer cells to mutate and become resistant and difficult to destroy. Surgery can also cause cancer cells to spread to other sites.
11- يک راه موثر مبارزه با سرطان غذا نرساندن به سلولهاي سرطاني است. عدم رساندن مواد غذايي مورد نياز سلول براي جلوگيري از افزايش و چند برابر شدن تعداد سلولها است.
An effective way to battle cancer is to starve the cancer cells by not feeding it with the foods it needs to multiply.
سلولهاي سرطاني از چه موادي تغذيه مي شوند؟
WHAT CANCER CELLS FEED ON?
الف- قند تغذيهکننده سرطان است. با قطع مصرف قند يک عامل مهم تامين غذا براي سلولهاي سرطاني قطع ميشود. جانشينهاي قند نظير NutraSweet ، Equal، Spoonful و غيره با Aspartame ساخته ميشود و زيانآور است. يک جانشين طبيعي بهتر عسل مانوکا يا ملاس ناشي از قندسازي است ليکن مقدار مصرف آن بايد بسيار اندک باشد. نمک سفره داراي افزودني شيميايي است که رنگ آنرا سفيد کند.. جانشين بهتر نمک سفره نمک حاصل از آب دريا و يا Brag's aminos است.
a. Sugar is a cancer-feeder. By cutting off sugar it cuts off one important food supply to the cancer cells. Sugar substitutes like NutraSweet, Equal, Spoonful, etc are made with Aspartame and it is harmful. A better natural substitute would be Manuka honey or molasses but only in very small amounts. Table salt has a chemical added to make it white in colour. Better alternative is Bragg's aminos or sea salt.
ب- شير باعث ميشود که بدن بخصوص در سيستم گوارش (معده و روده ها ) مخاط درست کند. سرطان از مخاط تغذيه ميکند. با قطع مصرف شير و جانشين کردن آن با شير سويا سلولهاي سرطاني در برابر بي تغذيگي قرار ميگيرند.
b. Milk causes the body to produce mucus, especially in the gastro-intestinal tract. Cancer feeds on mucus. By cutting off milk and substituting with unsweetened soy milk, cancer cells are being starved.
پ - سلولهاي سرطاني در محيط اسيدي مقاوم و پايدار مي شوند. رژيم مبتني بر گوشت قرمز اسيدي مي شود و بهترين آنست که ماهي خورده شود و بجاي مصرف گوشت گاو و خوک مقدارکمي گوشت جوجه مرجح است. گوشت قرمز همچنين محتوي آنتي بيوتيک هاي دامي ، هرمون هاي رشد و انگل است که تماما بخصوص براي اشخاص مبتلا به سرطان آسيب رسان است.
c. Cancer cells thrive in an acid environment. A meat-based diet is acidic and it is best to eat fish, and a little chicken rather than beef or pork. Meat also contains livestock antibiotics, growth hormones and parasites, which are all harmful, especially to people with cancer.
ت - رژيم با 80% سبزيجات تازه و آب ميوه و بنشن ، دانه هاي نباتي ، آجيل ها و مقداري ميوه بدن را در محيط قليايي قرار مي دهد. ازغذاهاي پخته شده شامل بنشن ،حدود 20% مي تواند به بدن برسد. آنزيم هاي زنده در آب سبزيجات تازه به آساني جذب مي شود و ظرف 15 دقيقه به سطوح سلولي مي رسد تا سلولهاي سالم را رشد کافي دهد و تقويت کند. براي بدست آوردن آنزيم هاي زنده بمنظور ساختن سلول هاي سالم کوشش کنيد آب سبزيجات تازه ( بسياري از سبزيجات از جمله جوانه لوبيا ) مصرف کنيد و دو تا سه مرتبه در روز مقداري سبزيجات خام بخوريد. آنزيم ها در حرارت 104 درجه فارنهايت (يا 40 درجه سانتيگراد) ازبين مي روند.
d. A diet made of 80% fresh vegetables and juice, whole grains, seeds, nuts and a little fruits help put the body into an alkaline environment. About 20% can be from cooked food including beans. Fresh vegetable juices provide live enzymes that are easily absorbed and reach down to cellular levels within 15 minutes t o nourish and enhance growth of healthy cells. To obtain live enzymes for building healthy cells try and drink fresh vegetable juice (most vegetables including bean sprouts) and eat some raw vegetables 2 or 3 times a day. Enzymes are destroyed at temperatures of 104 degrees F (40 degrees C(
ت- از خوردن قهوه ، چاي وشکلات که داراي کافئين زياد است پرهيز کنيد. چاي سبز جانشيني بهتر و داراي خواص ضد سرطان است. بهترين نوشيدني آب است. براي جلوگيري از ورود توکسين هاي معروف(مواد سمي ) و فلزات سنگين در آبهاي لوله کشي به بدن ، مصرف آب تصفيه شده يا فيلتر شده مناسب است . از خوردن آبهاي تقطير شده پرهيز کنيد.
e. Avoid coffee, tea, and chocolate, which have high caffeine. Green tea is a better alternative and has cancer-fighting properties. Water-best to drink purified water, or filtered, to avoid known toxins and heavy metals in tap water. Distilled water is acidic, avoid it.
12- هضم پروتئين گوشت قرمز سخت است و نياز به مقدار زيادي آنزيم گوارشي دارد. گوشت هضم نشده که در روده ها باقي بماند فاسد مي شود و مسموميت ايجاد مي کند.
Meat protein is difficult to digest and requires a lot of digestive enzymes. Undigested meat remaining in the intestines become putrefied and leads to more toxic buildup.
13- ديوارههاي سلول سرطاني داراي پوشش پروتئين خشن است. با صرفنظر کردن از خوردن گوشت يا کمتر خوردن آن آنزيم بيشتري براي حمله به ديواره هاي پروتئيني سلول سرطان آزاد مي شود و به بدن امکان مي دهد سلول هاي سرطاني را از بين ببرد.
Cancer cell walls have a tough protein covering. By refraining from or eating less meat it frees more enzymes to attack the protein walls of cancer cells and allows the body's killer cells to destroy the cancer cells.
14- بعضي مکملها: IP6, Flor-ssence, Essiac, anti-oxidants, vitamins, minerals, EFAs etc سيستم ايمني را بهبود ميبخشند تا سلولهاي مبارزهکننده و کشنده خود بدن را براي از بين بردن سلول سرطاني تقويت کنند. مکملهاي ديگرنظير ويتامين اي (E) توان برنامهريزي کشتن سلول يعني روش معمولي خلاصي يافتن از سلولهاي آسيب ديده، غير ضروري و غير لازم بدن را دارند.
Some supplements build up the immune system (IP6, Flor-ssence, Essiac, anti-oxidants, vitamins, minerals, EFAs etc.) to enable the body's own killer cells to destroy cancer cells. Other supplements like vitamin E are known to cause apoptosis, or programmed cell death, the body's normal method of disposing of damaged, unwanted, or unneeded cells.
15- سرطان بيماري جسم و روح و روان است. داشتن روحيه مثبت و پيکار جو به شخص مبارزه کننده با سرطان کمک مي کند که به بقاي خود ادامه دهد. خشم و عدم بخشش و تند خويي بدن را در برابر محيط پر تنش وترشرويي قرار مي دهد. بياموزيد که روحيه اي توام با عشق و بخشندگي داشته باشيد. بياموزيد که همواره حالت آرامش و دلي آرام داشته باشيد و از زندگي لذت ببريد.
Cancer is a disease of the mind, body, and spirit. A proactive and positive spirit will help the cancer warrior be a survivor. Anger, un-forgiveness and bitterness put the body into a stressful and acidic environment. Learn to have a loving and forgiving spirit. Learn to relax and enjoy life.
16- سلولهاي سرطاني در محيط حاوي اکسيژن توان ماندن ندارند. ورزش روزانه وتنفس عميق باعث ميشود که اکسيژن به لايههاي سلولي برسد. اکسيژن درماني روش ديگري براي از بين بردن سلول هاي سرطاني است...
Cancer cells cannot thrive in an oxygenated environment. Exercising daily, and deep breathing help to get more oxygen down to the cellular level.. Oxygen therapy is another means employed to destroy cancer cells.
(او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست)
آنها نمیدانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی میتواند داشته باشد از این رو یکی پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند .
همان هفته با یک نقرهکار تماس گرفتند و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند.
او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله ، جایی که داغتر از همه جاي آتش است ، نگهداشت تا همه ناخالصیهای آن سوخته و از بین برود.
از نقرهکار پرسید:
آیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است،او باید آنجا جلوی آتش بنشیند ؟
مرد جواب داد:
بله،نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه ي نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد.
اگر در تمام آن مدت ، لحظهای نقره را رها کند ، خراب خواهد شد.
لحظهای سکوت کرد.بعد پرسید :
« از کجا میفهمی نقره کاملاً خالص شده است؟»
مرد خندید و گفت :
« خیلی راحت است.هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم . »
اگر امروز داغی آتش را احساس میکنی ، به یاد داشته باش
.که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند

نرم افزار فتوشاپ از دسته نرم افزارهایImaqe Editor می باشد به این معنا كه به كمك این نرم افزار می توان بر روی تصاویر ویرایش نمود و حتی تصاویری در درون این نرم افزار خلق نمود این نرم افزار كه توسط شركتAdobe ساخته شده است به كمك چند نرم افزار دیگر كه تحت همین نرم افزار كار می كنند می توانند برروی فیلم ها نیز ویرایش های را داشته باشند ولی اصل حوزه فعالیت فتوشاپ برروی تصاویر می باشد ما دراین آموزش ها قصد كردیم كه این آموزش ها را در دو سطح مبتدی برای دوستانی كه تا به حال با نرم افزار آشنایی نداشته اند و پیشرفته برای دوستانی كه با نرم افزار كاركرده ولی كامل با آن آشنا نیستن را ارائه نماییم امید است كه بعد از این آموزش ها شما را جزء آن دسته از كاربران حرفه ای این نرم افزار ببینیم و همچنین ما هم به هدف خود كه ترویج علم و مخصوصا علوم كامپیوتر می باشد رسیده باشیم.
این برنامه مانند سایر نرم افزارها دارای مراحلی برای نصب می باشد كه به شرح زیر است:
CD نرم افزار را داخل درایو گذاشته و به داخلCD رفته گزینهSetup را بعد از گذراندن مراحل ( تعیین محل نصب بر روی دیسك سخت و همچنین مراحل و صفحات بعد) به صفحه می رسید كه از آن نمی توان گذر نمود چون از شما كد ورود نرم افزار را طلب می كند در اینجا شما به درایوCD رفته و فایل متن (Text) داخلCD نرم افزار را باز نموده و شماره سریال داخل را بلوكه كرده كپی نمایید به داخلSetup برگشته و در قسمتSerial namber ،Paste نمایید و مشخصات فردی خود را نیز وارد نمایید به این ترتیب گزینهNext روشن و فعال میگردد.حالا دكمهNext رازده و منتظر بمانید تا نرم افزار نصب گردد. بعد از نصب برنامه به منویStart رفته و از قسمتPrograms گزینهAdobe Photoshop را زده تا نرم افزار باز شود اینجا محیط نرم افزار فتوشاپ است.
كه متشكل از:
الباقی در ....
۱- اطلاعات را خرد کنید: آیا شما یک شماره تلفن را یک جا حفظ می کنید؟ نه معمولا آن را به قطعات دو یا سه رقمی تبدیل می کنید و تکه تکه حفظش می کنید. مغز انسان اطلاعات را در قطعات کوچک بهتر به خاطر می سپارد. بنابراین با خرد کردن موارد بلند به اطلاعات کوچکتر راحت تر می توانید آنها را حفظ کنید.
۲- کلمات را به هم ربط دهید: گاهی وقت ها حفظ کردن بعضی چیزها کار سختی است. من دوستی داشتم که فامیل اش «آرقند» بود. اما این اسم را نمی توانستم حفظ کنم. کافی است در ذهنتان کمی با آن بازی کنید. آرقند؟ قند؟ آب قند؟ آهان درست شد. با ربط دادن این اسم به یک کلمه آشنا آن را حفظ کردم.
با پیدا کردن ارتباط بین موارد جدید و موارد قبلی آشنا در ذهنتان می توانید به راحتی آنها را به خاطر بسپارید. البته نیاز نیست که مثل من بلند فکر کنید. چون اگر دوستم بفهمد که اسمش را چگونه حفظ کرده ام...
۳- ورزش کنید: همه می گویند که ورزش برای فلان و فلان و فلان چیز مفید است! حالا ما هم می گوییم که ورزش برای حافظه هم مفید است و قدرت حفظ کردن را بالا می برد. از پشت کامپیوتر بلند شوید و کمی هم فعالیت بدنی بکنید. قرار نیست قهرمان المپیک بشوید. هدف این است که فعالیت بدنی منظم داشته باشید
۴- از حافظه تصویری تان استفاده کنید: این یکی از قدرتمند ترین ابزارهای مغز است. تصور کردن یک تصویر یا صحنه روش موثری برای به خاطر سپردن است. بگویید که عینک تان را روی میز آشپزخانه گذاشته اید. حالا تصور کنید که عینک آن جا است و تمام غذاهای روی میز را خورده! دفعه بعد که می خواهید جای عینک را به یاد بیاورید مغز آن تصویر را در ذهن دارد.
۵- تمرکز کنید: این مورد کاملا واضح است. شما نمی توانید وقتی که تلویزیون نگاه می کنید به خوبی مطالعه کنید و چیزی را حفظ کنید. در چنین حالتی مغز شما حالت فعال و پرسشگرانه خود را از دست می دهد و نباید روی حافظه تان حساب کنید. مشابه همین حالت وقتی که در حال کار با کامپیوتر هستید زیاد پیش می آید. اینکه همزمان کار کنید، مطالعه کنید، چت کنید و ... جلوی تمرکز را می گیرد و نباید انتظار عملکرد خوبی از مغز خودتان داشته باشید. بهترین حالت این است که هر زمان فقط یک کار را انجام بدهید و روی آن کاملا تمرکز کنید.
۶- خواب مناسب: اگر می خواهید همیشه حافظه خوبی داشته باشید خواب را فراموش نکنید. کم خوابی می تواند به شدت از قدرت حافظه و تمرکز شما کم کند. ضمنا فراموش نکنید که خوابیدن در شب برای مغز نسبت به خواب در روز مفید تر است.
۷- از کاخ های حافظه استفاده کنید: این یکی از بهترین روش های بهبود حافظه است. اگر می خواهید موارد متعددی را حفظ کنید کافی است که آنها را در یک مکان آشنا تصور کنید. و هر یک را در جایی قرار بدهید. بعد برای خودتان یک سفر ذهنی درست کنید و در این مکان در مسیری مشخص حرکت کنید. حال می توانید هر یک از این وسایل را در یک جای خاص ببینید.
برای مثال شما هر روز صبح که از خانه خارج می شوید باید تعدادی وسایل را همراهتان بردارید. ( شامل دسته کلید تان - کیف - دفترچه یادداشت - حلقه - ساعت مچی - کارت بانک ) اما همیشه چیزی را فراموش می کنید. اشکالی ندارد کافی است برایشان یک سفر ذهنی در کاخ حافظه تان درست کنید. با هم امتحان می کنیم:
سفر را از تخت خواب که بیدار می شوید شروع کنید. روی میز کنار تخت یک دفترچه بزرگ یادداشت را تصور کنید که آنجا قرار گرفته ( وقتی آن را بزرگ و کمی متفاوت و عجیب در تخیل خود بسازید با اغراق کردن به مغز کمک می کنید تا بهتر آن را به خاطر بسپارد.)
سپس از اتاق خواب خارج شوید به آشپزخانه بروید. آنجا درست در کنار یخچال یک دستگاه خودپرداز بانک را تصور کنید که طبق معمول کار نمی کند! وقت اش است که کارت بانک را بردارید.
ذهنتان را به اتاق بعدی خانه ببرید. آنجا روی میز ساعت مچی شما قرار گرفته. و کمی آن طرف تر روی شومینه حلقه است در حالی که به خاطر حرارت آتش کاملا سرخ شده است.
در پایان در کنار چوب لباسی کنار درب خروجی خانه کیف را تصور کنید و آن را بردارید. این سفر ذهنی را چند بار با خودتان مرورکنید. بعد از این هر روز صبح تنها طی چند ثانیه به این سفر ذهنی میروید و دیگر هیچ وقت چیزی را فراموش نمی کنید. با این روش می توانید تا ده ها مورد را پشت سر هم و با نظم حفظ کنید. کاخ های حافظه انسان نامحدود هستند.
۸- رژیم غذایی مناسب: اسیدهای چرب امگا ۳ یکی از مواد مهم برای بالا نگهداشتن کارایی شناختی مغز هستند. کجا یافت می شوند؟ در ماهی ها به خصوص ماهی های ساکن آب های سرد و در مغز دانه ها به خصوص گردو و روغن آن. مصرف ویتامین های گروه B و اسید فولیک هم مغز شما را خوشحال می کند. آنها را در سبزیجات و مرکبات پیدا خواهید کرد. در طرف دیگر کشیدن سیگار و مصرف بالای الکل برای حافظه خوب نیست.
۹- آموخته هایتان را به دیگران یاد بدهید: تحقیقات نشان داده که یک روش خوب یادگیری این است که به دیگران آموزش بدهید! وقتی موضوعی را برای کسی توضیح می دهید این کار به دایمی شدن آن حافظه در مغزتان کمک می کند. بنابراین بخیل نباشید و همیشه به دیگران آموزش بدهید.
۱۰- تکرار، تکرار، تکرار: وقتی یک شماره تلفن را به خاطر می سپارید یا یکی از همین روش های گفته شده را تمرین می کنید، نکته کلیدی تکرار کردن است. با تکرار مغز شما اطلاعات را برای همیشه در خودش نگه می دارد و در به یادآوری آنها هم مهارت پیدا می کند. تمرین این روش ها هم به شما کمک می کند که هر بار از آنها راحت تر و سریع تر استفاده کنید به گونه ای که پس از مدتی جز ابزارهای جدایی ناپذیر حافظه شما خواهند شد
حيوانات به سادگي به ما نشان مي دهند که چطور مي توان محدوديتهاي ذهني تحميل شده را پذيرفت . کک و فيل و دلفين مثالهاي خوبي هستند
ککها حيوانات کوچک جالبي هستند آنها گاز مي گيرند و خيلي خوب مي پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند.اگر يک کک را در ظرفي قرار دهيم از آن بيرون مي پرد . پس از مدتي روي ظرف را سرپوش مي گذاريم تا ببينيم چه اتفاقي رخ مي دهد . کک مي پرد و سرش به در ظرف مي خورد و با کمي سر درد پايين مي آيد . دوباره مي پرد و همان اتفاق مي افتد . اين کار مدتي تکرار مي شود . سر انجام در ظرف را بر مي داريم کک دوباره مي پرد ولي فقط تا همان ارتفاع سرپوش برداشته شده ، درست است که محدوديت فيزيکي رفع شده است ولي کک فکر مي کند اين محدوديت همچنان ادامه دارد .
فيلها را مي توان با محدوديت ذهني کنترل کرد . پاي فيلهاي سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند مي بندند . بچه فيلها را با طنابهاي بلند و فيلهاي بزرگ را با طنابهاي کوتاه به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد زيرا فيلهاي پرقدرت به سادگي مي توانند ميخ طنابها را از زمين بيرون بکشند ولي اين کار را نمي کنند علت اين است که آنها در بچگي طنابهاي بلند را کشيده اند و سعي کرده اند خود را خلاص کنند . سرانجام روزي تسليم شده دست از اين کار کشيده اند. از آن پس آنها تا انتهاي طناب مي روند و مي ايستند آنها اين محدوديت را پذيرفته اند
دکتر ادن رايل يک فيلم آموزشي در مورد محدوديتهاي تحميلي تهيه کرده است . نام اين فيلم “ مي توانيد بر خود غلبه کنيد “ است در اين فيلم يک نوع دلفين در تانک بزرگي از آب قرار مي گيرد نوعي ماهي که غذاي مورد علاقه دلفين است نيز در تانک ريخته مي شود . دلفين به سرعت ماهيها را مي خورد . دلفين که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار مي گيرند ولي اين بار در ظروف شيشه اي دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي کشد و وجود ماهيها را نديده مي گيرد . محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهيها در داخل تانک به حرکت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد ؟ دلفين از گرسنگي مي ميرد غذاي مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولي محدوديتي که دلفين پذيرفته است او را از گرسنگي مي کشد .
ما دلفين نيستيم فيل و کک هم نيستيم ولي مي توانيم از اين آزمايشات درس بگيريم زيرا ما هم محدوديت هايي را مي پذيريم که واقعي نيستند به ما مي گويند يا ما به خود مي گوييم نمي توان فلان کار را انجام داد و اين براي ما يک واقعيت مي شود محدوديت ذهني به محدوديتي واقعي تبديل مي شود و به همان مستحکم. چه مقدار از آنچه ما واقعيت مي پنداريم واقعيت نيست بلکه پذيرش ماست.
مقدمه
برنامه Power Point یکی از برنامه های بسته نرم افزاری Office به شمار میرود که با آن میتوانید مجموعه اسلایدهایی که متن را با متن های رسم شده Clipart ، عکس، صدا، تصویر ، و حتی جلوه های ویژه متحرک نمایش دهید. پس میتوانید کارتان را به اسلایدهای 35mm تبدیل کنید . علاوه بر اینها چون Power Point یک Package است میتوانید سند های Word ، کاربرگهای Excel را به صورت گرافیک و متن و به Power Point اضافه نمایید.
در حقیقت Power Point قسمت سمعی – بصری برنامه Office است. برنامه Power Point با نصب برنامه Office در سیستم شما دیده میشود.
برای مطالعه ی این دوره ی آموزشی نیاز است کاربران محترم آشنایی مقدماتی با محیط Windows داشته باشند . جهت نصب و اجرای نرم افزارهای Office که Power - Point نیز شامل آن می شود ، نیاز به سیستمی با مشخصات ذیل می باشد :
- حداقل سیستم مورد نیاز پنتیوم 233
- 16 مگابایت Ram
- حدود 600 مگا بایت فضای آزاد
|
نام شخصیت معروف |
مقام و شهرت |
حرفه و شغل اولیه |
|
آدولف هیتلر |
دیکتاتور آلمان |
نقاش پوستر |
|
آلبرت انیشتن |
فیزیکدان |
منشی اداره ثبت |
|
الویس پریسلی |
خواننده |
راننده کامیون |
|
او هنری |
نویسنده |
گاوچران |
|
جرالدفورد |
رئیس جمهور آمریکا |
مانکن لباس مردانه |
|
جوزپه گاریبالدی |
انقلابی ایتالیایی |
ملوان |
|
جیمی کارتر |
رئیس جمهور آمریکا |
بادام کار |
|
رونالد ریگان |
رئیس جمهور آمریکا |
هنرپیشه سینما |
|
شون کانری |
هنرپیشه سینما |
بنا و راننده کامیون |
|
کلارک گیبل |
هنرپیشه سینما |
چوب بر |
|
ویلیام فالکنر |
نویسنده |
نقاش ساختمان |
|
گاندی |
رهبر فقید هند |
وکیل دادگستری |
|
جرج واشنگتن |
اولین رئیس جمهور آمریکا |
کشاورز |
|
نادرشاه افشار |
موسس سلسله افشاریه |
پوستین دوز |
|
یعقوب لیث صفاری |
سرسلسله صفاریان |
رویگر |
|
امیر اسماعیل سامانی |
سرسلسله امرای سامانی |
ساربان |
|
آلپتکین |
سرسلسله غزنویان |
غلام زر خرید |
|
فرخی سیستانی |
شاعر مشهور ایران |
کارگر کشاورز |
|
پاندیت نهرو |
نخست وزیر هند |
وکیل دادگستری |
|
موسولینی |
دیکتاتور ایتالیا |
روزنامه نویس |
|
ساموئل مورس |
مخترع آمریکایی |
نقاش |
|
جک لندن |
نویسنده آمریکایی |
کارگر کشتی |
|
آلبر کامو |
نویسنده فرانسوی |
معلم |
|
ریچارد نیکسون |
رئیس جمهور آمریکا |
وکیل دادگستری |
دكتر هانری بر دانشمند فرانسوی - تمدن ایران باستان :
این پادشاه بزرگ یعنی كورش هخامنشی برعكس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می كردند .
آلبر شاندور - كورش بزرگ :
شاهنشاهی ایران كه پایه گذار او كورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد . بلكه عكس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد . پارسیها با مساعدت یكدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت وشكوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند كه نشانه نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادی كه حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریكی نشان میدهد . آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند كه برای آیندگان نیز خواهد ماند .
1- هرم بزرگ خوفو
که نزدیک قاهره دیده میشود از اولین عجایب هفتگانه است که تا این زمان وجود دارد و گذشت زمان و حوادث نتوانسته است خللی در ارکانش ایجاد کند. سطح قاعده هرم جیره مربعی است که هر ضلع آن 233 متر است، و این هیولای حیرت انگیز متکی به سطحی است که مساحتش بالغ بر 54 هزار متر میباشد. بر اثر عوامل جوی تاکنون 12 متر از ارتفاعش کاسته شده. حجم این توده عظیم سنگ، سابقاً 2 میلیون و 700 هزار متر مکعب که شامل وزنی معادل 8 میلیون تن، یعنی 8 میلیارد کیلو بود. این مقدار عظیم سنگ ثابت میکند که در مشرق رود نیل کوه هایی وجود داشته که تخته سنگهای آن را به این نقطه حمل کرده و بر روی هم قرار داده اند. بنای عظیم روی قاعده سنگی هرم بسیار دقیق است، به طوری که معمارا ن امروز حیرانند که در آن زمان با چه وسایلی به این دقت ترازو و اندازه گیری شده. راهروی ورودی هرم، مختصر خمیدگی دارد که یکراست به طرف شمال میرود، اگر یک خط فرضی از منتها الیه راهرو ادامه یابد، با چند درجه اختلاف پایین تر به قطب منتهی میشود و این اختلاف به علت محور زمین است که در طول این مدت پیدا شده است. هرم مصر مقابر فراعنه میباشد.
2- باغهای معلق بابل در عراق
باغهای مُعَلق بابـِل باغهایی تاریخی بودند که گفته میشود حدود 600 پ.م در شهر بابل (عراق امروزی) ساخته شده بودند. باغهای معلق بابل جزو عجایب هفتگانه جهان بشمار میآیند.
این باغها بنا به نظر بسیاری از تاریخدانان و پژوهندگان توسط نبوکدنصر (Nebuchadnezzar) شاه بابل در سده 600 پیش از میلاد برای همسر ایرانیاش امتیس (دختر شاه ماد) ساخته شده است. با توجه به منابع مکتوب یونانی، باغهای معلق دارای چنین مشخصاتی بوده اند:
"باغها مربع شکل بوده و دارای گنبدهای قوسی شکلی بوده که بر روی کف شطرنجی مکعبی شکلی قرار داشته است. ایوانی که دور بام ایجاد شده بوده توسط پلکان با پایین مرتبط میشده است. باغهای معلق از گیاهانی که بالاتر از سطح زمین کاشته شده بودند ایجاد شده و ریشه گیاهان و درختان به جای کاشته شدن در زمین، در کف ایوانها جاسازی شده بودند. تمام این مجموعه بر روی ستونهایی قرار داشت و آب از طریق وسایل بالا برنده در کانالهای شیب دار ریخته و در کل باغ جریان میافت. آبیاری گیاهان و رطوبت موجود در فضا از همین آب بود. در واقع این بنا با چمن همیشه سبز و درختان محکمش، کاری هنری و تجملی شاهانه بود. یکی از جالبترین جنبه های بنا این بود که کار باغبانی و کشاورزی در بالای سر بیننده انجام میشد."
بیشترین اطلاعات درباره باغ های معلق مربوط به مورخین یونانی است و جالب اینکه در کتیبه های بابل هیچ اشاره ای به این باغها نشده است در حالی که توضیح مفصل قصر و شهر بابل در آنها وجود دارد. بنا به نظر تاریخ نگاران امروز، باغهای بابل محصول تخیل شعرا و تاریخ نگارانی است که شرح بابل را از زبان سربازان اسکندر شنیده و به آن شاخ و برگی شاعرانه داده اند.
در قرن بیستم بعضی از اسرار باغهای معلق فاش شده است زیرا باستانشناسان در حفاریهای خود در محل شهر باستانی بابل در عراق امروز، زیر بنای این باغها را یافته اند و یک کشف دیگر مربوط به بنای طاق و گنبد دار اصلی است، که شامل دیوارهای ضخیم و یک چاه آبیاری در نزدیکی قصر جنوبی بوده است. گروهی از باستان شناسان منطقه قصر جنوبی را نقشه برداری کرده و ساختمان طاق دار اصلی را بازسازی کرده اند.
3- نیایشگاه آرتمیس
یک نوع دیسک نوری با چگالی بالاست که بیشتر برای ذخیرهٔ ویدیو با وضوح بسیار بالا بکار میرود.و درسال 2003 توسط Sony اختراع شد!عملکرد Blu-Ray نسبت به DVD دقیقا مثل نسبت DVD به CD هست! این تکنولوژی دامنه حجم را از حدود 4.5GB به 25GB میرساند! در cdوdvd لیزری برای خوندن Track ها استفاده میشد، با طول موج 780nm و 650nm. این لیزر به اندازه کافی باریک نبود که بتواند Track های فوق العاده باریک این Media جدید را بخواند(نور قرمز)... در نتیجه لیزر جدیدی با نور آبی ساختند که چون طول موج آبی از قرمز کمتراست طول موج لیزر آبی به 405nm کاهش پیدا کرد و این مشکل حل شد و این Media جدید، Blu-Ray نام گرفت!Blu-Ray هم مثل DVD میتواند Dual-Layer باشد! در نتیجه Blu-Ray های Dual Layer که قراراست به عنوان Media زمینه فیلمهای مختلف باشد از 50GB فضا برخوردار است!لازم بذکر است شرکت TDK جدیدا تکنولوژی ای را معرفی کرد که تعداد لایه ها رو به ۶ عدد و حجم هر لایه رو 33GB افزایش داده! در نتیجه Blu-Ray با حجم 200GB (بیشتر از حجم هارد خیلی از ما!) تولید کرده!!! و البته این Blu-Ray در تمامی دستگاه های دارای BD-ROM قابل پخش است! یکی از بزگترین اشکالات Blu-Ray پشتیبانی نکردن از CD و DVD بود! یعنی یک Blu-Ray Player قادر نبود که CD یا DVD شما رو هم پخش کند! Sony برای رفع این مشکل یک Optic جدید طراحی کرد که Dual Lens بود و میتوانست هر دو لیزر را تولید کند! قرمز برای CD و DVD و آبی برای bluray همچنین از یک Protector با قطر 0.8mm در لنزاستفاده شده که از آسیب رسیدن به خود لنز جلوگیری کند! (دستگاه Blu-Ray Player در حال حاضر"تا سال2010" 1000$قیمت دارد که 550$ پول لنز آن است.)مشکل دیگری که Blu-Ray داشت نگهداری از خود دیسک بود! همانطور که DVD بخاطر ظریفتر بودنش نسبت به CD همانقدر نیز آسیبپذیر تر است، Blu-Ray هم همانقدر نسبت به DVD آسیب پذیر تر بود! که این عملا نگهداری کامل دیسک رو غیر ممکن میکرد!(صفحه این دیسکها بشدت قابلیت تخریب و آسیب پذیری"خشدار شدن"داشت) Sony راه حلی که برای این قضیه داد، استفاده از کیس برای دیسکها بود، یعنی کاری که برای MD و UMD کردند.اما مورد توجه واقع نگشت و Sony دست از این روش برداشت و در عوض TDK تکنولوژی جدید از DURABIS را ارائه داد که در واقع یه لایه پلیمری بود که روی دیسک را کاملا می پوشاند و دیسک رامحافظت میکند!
همه ما کم و بیش کلمه فوبی را شنیده ایم و تا حدودی نیز با معنای آن آشنا هستیم.
فوبی در لغت به معنای نفرت و ترس بیمارگونه است.
از لحاظ علمی، فوبی به ترس مفرط و غیرمنطقی از شیء یا موقعیت و شرایط خاص و معینی اطلاق می شود که در کارکردهای معمول شخصی و اجتماعی فرد تداخل ایجاد کند.
بیمار مبتلا به این اختلال به غیرمنطقی بودن ترس خود ، آگاه است ولی در عین حال قادر به مقابله با آن نیز نیست. این ترس به حدی نافذ است که باعث اجتناب فرد از موقعیت های هراس آور می شود یا حداقل به سختی می تواند موقعیت مذکور را تحمل کند و در صورت مواجهه نیز اضطراب فراوانی در او ایجاد می کند.
فرد مبتلا به فوبی ممکن است حتی از تصور قرار گرفتن در موقعیت خاص هراس آور یا تصور نتایج ناشی از مواجهه با موقعیت هراس آور نیز دچار اضطراب شود. مثلاً فردی که از ارتفاع می ترسد، ممکن است از تصور سرگیجه ناشی از قرار گرفتن در ارتفاع نیز دچار اضطراب شود.
فوبی ها شایع ترین اختلال روان پزشکی هستند و به طور متوسط بین 5 تا 10 درصد و حتی طبق برخی گزارشات تا 25 درصد افراد جامعه به یکی از انواع فوبی مبتلا هستند. البته در بسیاری از موارد شدت اختلال در حدی نیست که بیمار جهت درمان به پزشک مراجعه کند. به نظر می رسد که این اختلال در زنان شیوع بیشتری از مردان دارد.
فوبی ها را بسته به موقعیت یا شیء هراس آور به انواع مختلفی تقسیم می کنند:
- گذر هراسی یا بازار هراسی (آگورافوبیا) AGORAPHOBIA
به معنایترس از تنها ماندن در خیابان یا اماکنی است که
هوش مصنوعي (Artificial Intelligence )
هدف هوش مصنوعي به طور كلي ساخت ماشيني است كه بتواند « فكر » كند. اما براي دستهبندي و تعريف ماشينهاي متفكر ، ميبايست به تعريف هوش پرداخت. همچنين به تعاريفي براي « آگاهي » و « درك » نيز نيازمنديم و در نهايت به معياري براي سنجش هوش يك ماشين نيازمنديم.
با وجودی که برآورده سازی نیازهای صنایع نظامی، مهمترین عامل توسعه و رشد هوش مصنوعی بودهاست، هم اکنون از فراوردههای این شاخه از علوم در صنایع پزشکی، رباتیک، پیش بینی وضع هوا، نقشهبرداری و شناسایی عوارض، تشخیص صدا، تشخیص گفتار و دست خط و بازیها و نرم افزارهای رایانهای استفاده میشوددر سال ۱۹۴۳، با اختراع رایانههای الکترونیکی، هوش مصنوعی، دانشمندان را به چالشی بزرگ فراخواند. بنظر میرسید...
تقسيم ذهن به دو بخش هيجاني و خردگرا تقريبا مانند تمايزي است که عوام ميان «قلب» و «سر» قائلند. احساس يقين حاصل از «گواهي قلبي» بر درست بودن چيزي، متفاوت با گواهي عقلي و تا حدودي عميق تر از آن است. نسبت کنترل عقلاني ذهن بر بخش هيجاني آن روند يکنواختي دارد; هر چه احساس شديد تر باشد، ذهن هيجاني مسلط تر و ذهن خردگرا بي اثر تر مي گردد. به نظر مي رسد که اين ترتيب، از امتيازي سرچشمه مي گيرد که تکامل طي اعصار متمادي به احساسات و ادراک هاي شهودي ما داده است تا راهنماي پاسخ هاي آني ما در موقعيت هاي مخاطره آميز باشند; زيرا گاها لحظه اي تامل براي فکر کردن درباره کاري که بايد انجام شود، ممکن است به قيمت از دست دادن زندگي ما تمام شود. اين دو ذهن در اکثر موارد بسيار هماهنگ عمل مي کنند اما با اين وجود، دو ذهن خردگرا و هيجاني نيروهاي نسبتا مستقل از هم هستند. عملکرد ذهن هيجاني بسيار سريع تر از ذهن خردگراست. ذهن هيجاني بدون آنکه حتي لحظه اي درنگ کند تا بررسي کند که چه مي کند، مانند فنر از جا مي جهد و دست به عمل مي زند. نقطه تمايز ذهن هيجاني از واکنش سنجيده و تحليل گرايانه اي که مشخصه ذهن انديشمند است، سرعت عمل آن است. اعمالي که از ذهن هيجاني سرچشمه مي گيرند با قطعيت شديد و مشخص همراهند که حاصل روش جاري و آسان گير ذهن هيجاني در نگريستن به اطراف است که مي تواند براي ذهن خردگرا کاملا مبهوت کننده باشد. پس از فرو نشستن گرد و غبار يا حتي در ميانه راه متوجه مي شويم که داريم از خود مي پرسيم «راستي چرا آن کار را کردم؟» اين سوال نشانه اي از آن است که ذهن خردگرا در حال آگاهي يافتن از آن لحظه است اما نه با سرعت ذهن هيجاني. از متداول ترين پاسخ هاي هيجاني سريع و نپخته، ازدواج هاي غلط است; چرا که در حالات هيجاني (emotional) ذهن انسان از تفکر منطقي خالي مي شود و پس از فروکش کردن هيجان ها تازه مي فهميم که چه بلايي سر خود آورده ايم. ذهن هيجاني همانند يک شمشير دولبه است; امتياز بزرگ ذهن هيجاني در اين نکته است که مي تواند واقعيت هيجاني رادر يک لحظه دريابد (او از دست من عصباني است، او دروغ مي گويد، او فکر خطرناکي در کله دارد)، و دريک آن به قضاوتي شهودي دست بزند که به ما مي گويد در مقابل چه کسي بايد احتياط کنيم، به چه کسي بايد اعتماد کنيم و چه کسي درمانده است. ذهن هيجاني رادار ما براي اعلام خطر است. اگر ما (يا پيشينيان ما در طول دوران تکاملي) در برخي از اين موارد منتظر ارزيابي عقل خردگرا مي مانديم نه تنها ممکن بود اشتباه کنيم، که حتي شايد زنده هم نمي مانديم. اما همين ذهن هيجاني ممکن است دردسرساز شود; مشکل اينجاست که اين برداشت ها و قضاوت هاي شهودي از آنجا که در يک لحظه صورت مي گيرند ممکن است اشتباه يا گمراه کننده باشند. حال با اين مقدمه بهتر مي توانيم مفهوم «هوش هيجاني» را دريابيم.
تعريف هوش هيجاني
زنگ تفريح يک مرکز پيش دبستاني است و عده اي پسربچه روي چمن ها مي دوند.

دامنه چیست؟ به آدرس های سایت دامنه می گویند. مانند www.google.com که دامنه آن google.com است. شاید اجزای هر URL را بدانید ولی دامنه یکی از مهم ترین قسمت های سایت و URL است. برای مثال دامنه زیر را ببینید:
پسوند IR ، پسوند این دامنه است ولی دقت کنید:
https://www.bsi.ir/default.aspx
aspx پسوند فایل default و IR پسوند دامنه ماست. خب حالا فرق .com و .net و .ir و … در چیست؟ هر یک از پسوند های دامنه معنای خاصی دارد. مثلا پسوند .ac.com یا ac.ir را برای دانشگاه ها و موسسات آموزش می گذارند. هر دامنه بسته به نوع خود در سازمان مربوطه و هر سازمان اجازه اجاره آن را از سازمان خاصی می گیرد. برای مثال برای ثبت دامنه phpassistant.ir ، ما باید به سازمان نیک مراجعه کنیم تا آن را برای ما ثبت کنند. دامنه هایی با پسوند عمومی مثل net یا com در سازمانی به نام Domain Name Register Center ثبت می شود. اگر شما بخواهید دامنه ای ثبت کنید مشخصات شما را می خواهند. خواستن مشخصات به این دلیل است که مشخصات شما در پایگاه Whois ثبت شود و از دزدیده شدن دامنه شما جلوگیری شود. Whois چیست؟ کجاست؟ Whois یک پایگاه وابسته به سازمان ثبت دامنه است که با جستجوی هر دامنه DNS ، نام مشخصات مالک و نام ثبت کننده نمایش داده می شود که آن را در سایت های اجاره دامنه حتما دیده اید.
DNS دامنه چیست؟ مانند آجرهای یک خانه است. آدرس DNS ها ممکن است به صورت زیر باشد:
ns1.server.com
ns2.server.com
DNS برای این که هاست شما به دامنه شما مربوط شود ، تنظیم می شود. سرور های ns1 ممکن است قطع باشند به همین دلیل باید ns2 کار کند. اگر به هر دلیلی Data Center هاست شما از بین برود ، DNS های شما نیز از بین می روند تا دامنه بدون هاست شما دزدیده نشود.
هاست یا Host یعنی چه؟ با توضیحات بالا فهمیدید که هاست و دامنه به یک دیگر وابسته اند. هاست (Host) در زبان انگلیسی به معنی میزبان است. یعنی میزبانی سایت شما برعهده شرکتی است که شما انتخاب کردید. Host یک کامپیوتر تحت شبکه است که توسط cpanel سایت شما کنترل می شود. محتوای این کامپیوتر یک سیستم عامل است که شما انتخاب کردید لینوکس یا ویندوز. و در درایو های دیگر محتوایی که شما از طریق cpanel برای سایت خود ریخته اید وجود دارد. پس Host هم یک کامپیوتر است که با وسایل جانبی پیشرفته و مودم های مخصوص ، به cpanel متصل شده و در شبکه اینترنت پخش می شود. برای این هاست ها باید حتما DNS دامنه تنظیم شود. ممکن است بگویید من و دوستم از یک هاست خریده ایم ولی DNS هایمان فرقی ندارد. چرا؟ DNS پرتکول خاصی ندارد و تنظیمات DNS نیز توسط مرورگر ها قابل مشاهده نیست. DNS فقط شامل یک نشانی نیست بلکه به طور اتوماتیک یوزرنیم و پسورد هاست مربوطه نیز در هاست ها به آدرس DNS فرستاده می شود تا بتوان کنترل DNS را در دست گرفت.
هاست VPS چیست؟ هاست VPS فقط در یک کامپیوتر اجرا می شود و توسط سخت افزار های مخصوص مجازی سازی می شود. یک سوپر کامپیوتر وظیفه چندین کامپیوتر را دارد و به هر سایت مقداری رم و فضا اختصاص می دهد. این هاست ها معمولا گران هستند ولی سرعت آن ها بیش از بقیه هاست است. هاست VPS معمولا برای سازمان های هاستینگ خیلی قوی و پرمشتری گذاشته می شود.
Data Center چیست؟ وقتی سایت هایی مثل فیس بوک تا این حد بازدید دارند خب بدیهیست که اگر بخواهند تمام اطلاعات میلیون ها کاربر را بر روی یک کامپیوتر هاست مجازی یا هاست معمولی ذخیره کنند کامپیوتر بلافاصله کرش کرده و تمام اطلاعات کاربران در عرض یک چشم به هم زدن از بین می رود. پس باید جهت کمتر شدن هزینه و افزایش مقدار فضا آن ها را به قسمت های مختلفی که شبیه کابل های برق هستند و در آن اطلاعات ۰ و ۱ رد و بدل می شود. هر هاست معمولی مجازی یا هر نوع هاست باید یک یا چند Data Center داشته باشد.
تسلط بر تكنيك هاي ضدخجالت و كسب مهارت هاي معاشرتي، مثل كسب ساير مهارت ها، نيازمند پشتكار و تمرين مداوم است. به همين سادگي!
١-روي يك هنر متمركز شويد و آن را خوب ياد بگيريد. موسيقي، نقاشي، خطاطي و هنرهاي ديگر، اعتماد به نفس تان را به وضوح افزايش خواهد داد. اگر خجالتي باشيد، احتمالا تنهايي را به فعاليت هاي جمعي ترجيح مي دهيد. خب، مي توانيد، از اين فرصت مغتنم استفاده كنيد و چيزي ياد بگيريد. آدم هايي كه تنهايي را دوست دارند، معمولا روحيه شان با هنرآموزي جور است. روي يك هنر متمركز شويد و آن را خوب ياد بگيريد. تا مي توانيد كتاب بخوانيد و اطلاعات كسب كنيد. روزنامه، مجله، برنامه هاي آموزشي، اينترنت و... به زودي، روزي مي آيد كه بايد حرفي براي گفتن داشته باشيد. خودتان را براي آن روز آماده كنيد.
٢-به ديگران كمك كنيد. منتظر نشويد كه ازتان كمك بخواهند. به دنبال كمك كردن به اين و آن، بايد بدويد. اين يك دستورالعمل است... ماشين يك نفر وسط خيابان خراب شده و روشن نمي شود و حالا راننده منتظر است كسي بيايد كمكش كند و ماشين را هُل بدهد... همسايه تان از بازار برمي گردد و دستش حسابي پر است و زنبيل دارد از دستش مي افتد...پيرمرد مغازه دار، زورش نمي رسد كه به تنهايي، كركره مغازه را بدهد بالا... خب، چرا معطليد؟ مگر نمي خواستيد تمرين هاي ضد خجالت تان را شروع كنيد؟ چه بهتر از اين؟ با اين تير، خيلي بيشتر از يكي دو نشان را خواهيد زد. مطمئن باشيد. خرجش فقط دو كلمه است: كمك نمي خواهيد؟ (البته لبخند و ارتباط چشمي را هم هنگام اداي اين دو كلمه فراموش نكنيد). نمي دانيد چقدر موثر است!
٣-دل تان مي خواهد وقتي وارد يك جمع مي شويد، با شما چطور برخورد كنند؟ دوست داريد با لبخند به استقبال تان بيايند؟ به تان توجه كنند؟ به حرف هايتان صميمانه گوش كنند و صميمانه با شما هم كلام شوند؟ و چيزهايي از اين قبيل؟ بسيار خب. مي گويند خجالتي ها، خجالتي ها را خوب مي شناسند. خجالتي هاي جمع را پيدا كنيد و با آن ها همان طوري رفتار كنيد كه دل تان مي خواهد با شما رفتار شود. با سوال هاي صميمانه تان، آن ها را به صحبت كردن وادار كنيد و جواب هايشان را با رغبت بشنويد. اين كار، هم براي معاشرتي تر شدن آن ها مفيد است، هم براي خودتان يك تمرين تمام عيار مجلس آرايي است. شروع كنيد و ببينيد كه چقدر روي خودتان تاثير مي گذارد!
٤وقتي به يك محفل رودربايستي دار، مثلا به يك مهماني رسمي، دعوت مي شويد، وقت تان را طوري تنظيم كنيد كه زود برسيد. اين نكته در عين سادگي، بسيار مهم است. حداقل فايده اش اين است كه با سنگيني فضاي جلسه، زودتر آشنا مي شويد و كم كم ترس تان از آن جمع مي ريزد. امتحان كنيد! وقتي يك جمع خلوت در حضور شما آرام آرام شلوغ مي شود، حس خجالت تان خيلي كم تر است نسبت به وقتي كه ناگهان به يك مجلس شلوغ وارد مي شويد. معمولا آن هايي كه ديرتر به چنين محافلي وارد مي شوند، استرس بيشتري را پشت سر مي گذارند و آن هايي كه زودتر مي رسند، راحت تر با تازه واردها ارتباط برقرار مي كنند.
٥-از هم صحبت خود تعريف كنيد. اين كه ديگر كاري ندارد. هم آسان است، هم فوق العاده موثر. اغلب آدم ها وقتي ازشان تعريف مي كنيد، ذوق مي كنند و بيشترشان آن قدر ذوق مي كنند كه به هيچ قيمتي حاضر نمي شوند هم صحبتي با شما را از دست بدهند. البته هنگام اجراي اين تكنيك بايد مواظب مغزتان هم باشيد؛ چرا كه ممكن است جاي دندان هاي كسي كه ازش تعريف كرده ايد، رويش باقي بماند. ضمنا هنگام تعريف و تمجيد از اين و آن، به هيچ وجه لازم نيست دروغ بگوييد. اگر كمي دقت كنيد، مطمئنا در هر آدمي بالاخره يك چيزي پيدا مي كنيد كه قابل تعريف باشد. البته تعريف هايتان هم نبايد خيلي بي ربط باشد. مثلا وقتي كسي دارد درباره يك موضوع فلسفي با شما صحبت مي كند، خيلي بي ربط است اگر بگوييد: پيراهن تان چقدر قشنگ است! مثلا بهتر است خودتان را به موضوع مورد بحث، علاقه مند نشان بدهيد و از جالب بودن آن موضوع صحبت كنيد.
٦-نقش آفريني كنيد.
دو راه پايهاي و اساسي براي اينكه مغزتان را سالم و سرحال نگه داريد وجود دارد: تنوع و كنجكاوي. وقتي هر كاري كه انجام ميدهيد از روي عادتتان است و زندگي بر يك روال ميگذرد، بدانيد كه وقت تغيير است.
اگر هر شب پيش از خواب جدول حل ميكنيد و اين عادتتان شده است، وقتش است كه تفريح وقت خوابتان را عوض كنيد و ورزش ديگري براي مغزتان بيابيد. در مورد دنياي دور و برتان كنجكاو باشيد و به جستجوي اين برويد كه بفهميد هر چيزي چگونه كار ميكند.
اين تلاش براي فهميدن بيشتر به مغزتان كمك ميكند كه سريعتر و تاثيرگذارتر عمل كند. 10 كلك ساده هم ما به شما پيشنهاد ميدهيم تا با به كارگيري آنها كمي ورزش كنيد:
1. كتاب بخوانيد: يك كتاب انتخاب كنيد. كتابي با موضوعي كاملاً جديد. موضوعي كه تاكنون در مورد آن اطلاعي نداشتيد. هر هفته در يك موضوع جديد كارشناس و خبره شويد. با اين كار نه تنها ورزش ميكنيد، بلكه به اين همه ناشر و نويسنده ايراني هم كه بازاري براي فروش كتابهايشان پيدا نميكنند كمك ميكنيد.
2. بازي كنيد: بازي راه بسيار خوبي براي مغز شماست كه مهارتهايش را به امتحان بگذارد. سودوكو (جدول اعداد)، جدول كلمات، و بازيهاي الكترونيكي كه اين روزها در موبايلها به وفور يافت ميشوند، ميتوانند به بالا رفتن مهارتهاي مغز شما و تقويت حافظهتان كمك كنند.
اين بازيها خودشان هم نوعي تفريح هستند. البته زماني شما از اين بازيها بيشترين سود را ميبريد كه روزي چند دقيقه با آنها وقت بگذرانيد، نه ساعتها.
3. از دست مخالفتان استفاده كنيد: هر از گاهي يك روز را اختصاص دهيد قبه استفاده از دست مخالفتان.
اگر چپ دست هستيد با دست راستتان در را باز كنيد. اگر راست دست هستيد تلاش كنيد كليد را با دست چپ بچرخانيد. همين كار ساده باعث ميشود مغزتان راههاي جديدي ايجاد كند. ساعتتان را در دست چپتان ببنديد تا يادتان بماند كه از دست مخالفتان استفاده كنيد.
4. شماره تلفن حفظ كنيد: اين تلفنهاي امروزي هم گاهي دردسرند. در حافظه اين تلفنها ميتوان همه اطلاعات را ذخيره كرد. براي همين است كه اين روزها ديگر كمتر كسي شماره تلفن حفظ ميكند، در صورتي كه حفظ كردن شماره تلفن تمرين خيلي خوبي براي مغز است. هر روز يك شماره جديد ياد بگيريد.
5. براي مغزتان غذا بخوريد: مغز شما به چربيهاي سالم نياز دارد. روغنهاي ماهي، خشكبار، دانههاي مغذي و روغن زيتون جزو اين دسته از غذاها هستند. شروع كنيد به خو.ردن اين گونه غذاها و از خوردن چربيهاي اشباع شده پرهيز كنيد.
6. خرق عادت كنيد: اغلب مردم عادتهايشان را دوست دارند؛ وقتكشيها و تفريحاتي كه ميتوانند تا ساعتها ادامه پيدا كنند. اما هرگاه چيزي تبديل به طبيعت دوم انسان شد، ديگر مغز براي انجام آن انرژي نميسوزاند.
اگر واقعا ميخواهيد مغزتان جوان بماند با عادتهايتان مبارزه كنيد. درها را با دست مخالفتان باز كنيد و دسرتان را قبل از غذا بخوريد. همه اين كارها باعث ميشود مغزتان از خواب بيدار شود و دوباره دنيا را ببيند.
7. از راههاي متفاوت برويد: به هر كجا كه ميخواهيد برويد از راهي متفاوت و جديد برويد.همين تغيير كوچك در عادتهاي روزانه باعث مي شود براي مغزتان در پيدا كردن مسيرها تمرين كند.
اگر هميشه از يك سمت خيابان راه ميرفتيد به سوي ديگر خيابان برودي. وارد مغازههاي جديد شويد و خلاصه هر كاري كه عادتهاي روزانه شما را ميشكند انجام دهيد.
8. يك مهارت جديد كسب كنيد: يادگيري يك مهارت كاري جديد باعث ميشود بخشهاي مختلفي از مغز شما به كار بيفتد. با اين كار حافظهتان هم وارد بازي ميشود، شما مهارتهاي جديدي ياد ميگيريد كه به شما كمك ميكند كارهاي متفاوت انجام دهيد.
9. فهرست تهيه كنيد: فهرستها خارقالعادهاند. تهيه فهرست به شما كمك ميكند موارد مختلف را به هم پيوند دهيد. فهرستي از همه مكانهايي كه به آنها سفر كردهايد تهيه كنيد. نام همه غذاهايي را كه تاكنون چشيدهايد روي كاغذ بياوريد.
از بهترين هدايايي كه تا به حال دريافت كرديد فهرست تهيه كنيد. هر روز يك فهرست تهيه كنيد تا حافظهتان شخم بخورد اما حواستان هم جمع باشد كه خيلي به اين فهرستها تكيه نكنيد. فهرست تهيه كنيد اما بدون آن به خريد برويد. فهرست را وقتي استفاده كنيد كه هر چه به ذهنتان ميرسيد خريديد.
10. يك تفريح جديد پيدا كنيد: يك مهارت جديد پيدا كنيد كه زياد هم گران نباشد. عكاسي با دوربين ديجيتال، نقاشي، ساز زدن، روشي جديد در آشپزي يا نوشتن ميتوانند گزينههاي خوبي براي شما باشند.
ادامه مطلب ...
عصب با ذهن و چگونگي كاركرد آن ، كلام با روش هايي كه افراد تجربيات خود را از جهان منعكس مي كنند و برنامه ريزي با اين واقعيت كه افراد طبق برنامه ها ي فردي عمل مي كنند ؛ ارتباط دارد.
ان . ال . پي روش هايي را در اختيار فرد قرار مي دهد و به او كمك مي كند تا در انجام دادن كارهايش تواناتر باشد و افكار ، احساسات و اعمالش را بيشتر مهار كند ، به زندگي خوش بين باشد و بهتر بتواند به نتايج خود دست يابد.
ان . ال . پي امكانات زيادي را در اختيار فرد قرار مي دهد ؛ اما اين در صورتي كارساز است كه فرد ماجراجو و انعطاف پذير باشد و به آنچه كه زندگي در اختيار او قرار مي دهد ؛ احساس رضايت كند.
ان . ال . پي بر پايه ي عملكرد و اصولي استوار است كه در زير به بعضي از آن ها اشاره شد ه است:
· مطلوبيت عملي ، مي تواند مورد بررسي قرار گيرد و از فردي به فرد ديگر انتقال يابد.
· عملكرد مطلوب به رشد مهارت ها و رشد حالات جسمي و ذهني سازگار ، نياز دارد.
· حالات فيزيكي و ذهني ، مي تواند به عناصر متمايز و كوچك تقسيم شود و تغيير پيدا كند تا نتايج مطلوب را به دست آورد.
آن چه ان . ال . پي را از رشته هاي ديگر متمايز مي كند ، تمركز آن بر الگوسازي است . به طور خلاصه، الگوسازي كسب مجموعه اي از الگوها در ان . ال . پي است ؛ الگوها نشان دهنده ي چگونگي عمل افراد به بهترين صورت مي باشند و نشان مي دهند انسان ها چگونه از تجربه ي افراد موفق استفاده مي نمايند تا به پيشرفت نايل شوند.
ويژگي هاي مشخص ان . ال . پي اجراي تكنيك هاي خاص براي تحليل اجزاي عملكرد و چگونگي تحليل پردازش اطلاعات و روش هاي به كارگيري راهبردهاي پيشرفت مي باشد . ان ال پي تحليل تمام حوزه هاي عملكرد فردي و حرفه اي مانند : انگيزش ، ياد گيري ، تداوم سلامت ، فعاليت هاي ورزشي ، ارتباطات ، مذاكره ، سخنراني در مكان هاي عمومي ، گروه سازي و مديريت تغيير را در بر مي گيرد.
در اصل ان . ال . پي رويكردي منظم و كلي نگر براي درك اثر بخشي فردي و سازماني است.
تعاريف
افراد مختلف درك متفاوتي از ان . ال . پي دارند و برداشت هاي مختلفي را از آن به دست مي آورند.
بنا بر اين تعاريف موجود براي ان . ال . پي بي شمار و متفاوت است و به صورتها ي زيرتعريف شده است:
· علم و هنر رسيدن به موفقيت و كمال
· كنجكاوي بيش از حد درباره ي انسان ها و روش هاي شناختي كه مجموعه اي از تكنيك ها را در بر مي گيرد.
· راهنماي ذهني
· مطالعه تجربيات ذهني
· مطالعه ساختار عيني
· نرم افزار مغز
· علم جديد پيشرفت
· مطالعه عملكرد مطلوب انساني
· توانايي براي بهبود در بيشتر مواقع
· راهنمايي براي استفاده منظم از خلاقيت
· تجربهي هيجاني موفق
استفاده از الگوها در «ان . ال . پي»
الگوهاي موجود در پيشرفت شامل اهداف ، رفتار، افكار ، باورها ، احساسات و معنويات است ( گوردن ، داويز ، ديلتز ) اگر هر عنصر را يك به يك در نظر بگيريم مي توان ديد چگونه ان . ال .پي افراد را قادر مي سازد تا به بررسي و بهبود عملكردشان بپردازند.
اهداف
اهداف را طوري تعيين كنيد كه قادر به رسيدن آن در كوتاه مدت باشيد.
رفتار
ياري رساندن به ديگران، همنوايي با ديگران، به كارگيري الگوهاي زباني متناسب با شخصيت افراد، استفاده از زبان براي برقراري ارتباط و تاثير
اين جا كيفيت هاي متعددي وجود دارد كه شامل موارد زير است:
· تشخيص شخصيت و الگوهاي انگيزشي افراد با استفاده از الگو هاي زباني آنان.
· تشخيص اين كه ديگران به چه حواسي وابسته اند ، از طريق گوش دادن ، به كلماتي كه آنان به كار ميبرند.
· توانايي كلي گويي يا جزئي گويي در جاي مناسب ، براي كسب نتايج خاص
· استفاده غيرمستقيم از زبان براي تشخيص و تاثير
· احترام به كلمات و عبارت هاي ديگران ، چرا كه كلمات ، بيانگر تجربه آن ها از واقعيت است.
تفكر
شامل قدرت توليد و قدرت ادراك است.
عناصر تفكر شامل ديدن (ديداري) شنيدن (تصور صداها ياداشتن گفت و گوهاي دروني)، تجربهي احساسات (عاطفي يا بساوشي) و حس كردن بوها يا مزهها است . در هريك از اين حوزهها ، ان . ال . پي كمك ميكند تا اين افراد متوجه افكارشان باشند و در صورت نياز آن ها را تغيير دهند.
براي مثال ممكن است از كسي بخواهيد درباره گلي فكر كند ابتدا او مي تواند ، تصور كند كه گل چگونه است ؛ سپس او بوي آن را در نظر مي آورد. آنگاه احساس خود درباره ي گل را به ذهن آورد و در آخر مزه آن را تصور كند . بعضي گل ها خوراكي هستند . تا اين جا تجربه فرد از گل تقليد از واقعيت بوده است.
شما از فردي بخواهيد كه گل واقعي را تصور كند آن گونه كه قابل ادراك است ؛ تجربه ي ذهني خود را تغيير دهد تا چيز كاملا جديدي را در تصور خود ايجاد كند . براي مثال شما ممكن است از او بخواهيد كه گلي را با رنگ ، اندازه و بوي متفاوت و غيره تصور كند . توانايي ذهن براي انجام دادن اين تغييرات، اساس يادگيري و نوآوري است و اگر شما تجربه كافي نداشته باشيد ممكن است با تغييرات به وجود آمده حاصل از تغييرات ذهني شگفت زده شويد.
توانايي تغيير حواس در ان . ال .پي افراد را قادر مي سازد تا تجربيات كم و بيش خوشايندي را در خود ايجاد كنند و اگر از ايجاد تجربه اي ناخوشايند در ان . ال .پي شگفت زده هستند ؛ به چگونگي آموزش افراد براي دور نگه داشتن دستان خود از آتش ، يا به چگونگي مطمئن ساختن افراد براي دوري كردن از رانندگي بعد از مصرف مشروبات الكلي فكر كنند.
احساسات
روش ديگري كه در ان . ال .پي با عواطف پيوند دارد از طريق ارتباط آن با رفتار است . از آنجا كه ارتباط نزديكي بين بدن و ذهن وجود دارد ؛ ايجاد تغييرات ذهني با تغيير موقعيت بدن ، يك نمونه از اين نوع ارتباط است.
اغلب مردم از روي عادت موقعيت هاي مختلفي در ارتباط با حالت هاي عاطفي متفاوت دارند ، براي مثال وقتي كه آن ها پر انرژي هستند ، فضاي بيشتر و هنگام نگراني ، فضاي كمي را اشغال مي كنند . با تغيير موقعيت بدن ، امكان تغيير افكار و احساسات وجود دارد.
باورها / ارزشها / فرضها
يكي از نقاط قوت ان . ال . پي توانايي آن براي تحت تاثير قراردادن تغيير سطوح اساسي است . اگر چه آموزش مهارت هاي جديد؛ تغييراتي را به وجود مي آورد ، ولي اين باورها ، ارزش ها و فرض هايي هستند كه اساس هر فرد را تشكيل مي دهند.
نشان دادن يك گوجه فرنگي سبز به فردي كه باور مي كند گوجه فرنگي ها هميشه قرمز هستند و يا تشويق فردي از اقليتي براي درخواست شغلي كه باور نمي كرد ، به آن شغل دست يابد ؛ از جمله اين موارد است.
معنويت
« ان . ال . پي» راه هاي كاوش ماوراي تجربه هاي زندگي روزمره را نيز تحت تاثير قرار مي دهد . بعد معنوي مفهومي نسبتا متفاوت از مفاهيم ديگر مثل : افكار ، احساسات ، رفتار و باورهاست كه مورد بحث قرار مي گيرد ؛ بنابراين انتقال اين مفاهيم به دليل اين كه مردم فهم يكساني از آن ها دارند آسان تر است .
براي مثال در بحث سنجش ميزان توجه يا عدم توجه دانش آموز كارنسبتا آساني است . با اين وجود با معنويت ، تجربه هر فردي دروني و منحصر به فرد است و كلمات براي بيان آن محدود است.
براي مثال دو فرد ممكن است از منطقه اي در خارج از شهر ديدن كنند و ازمناظر ، صداهاي حيوانات تابش آفتاب واز بوهاي خوش آنجا لذت ببرند يكي از آن ها ممكن است ، به سادگي روز خوبي را در بيرون از منزل تجربه كند ، ولي براي شخص ديگر بيرون بودن از خانه به منزله آگاهي از چيزي ماوراي تجربه او باشد . شايد ديدن آن منطقه احساس دست يافتن به چيزي ، احساس يكپارچگي ، احساس قدرت يا كيفيتي باشد كه حواس او را اشباع مي كند . اگر چه شخص دوم كاملا از اين تجربه فردي آگاه باشد توضيح آن در زبان روزمره براي او دشوار است . برخلاف چنين محدوديت هايي بسياري از افرادي كه با ان . ال .پي كار مي كنند . به افراد ديگر كمك مي كنند تا حس و آگاهي معنوي خود را توسعه بخشند.
مشخصه هاي ان . ال. پي
· ان . ال . پي يك رويكرد كلي نگر است.
· ان . ال . پي با جزئيات سروكار دارد.
· ان . ال . پي بر اساس توانايي و الگوسازي نقشي است.
· ان . ال . پي بر پردازش ذهني تمركز دارد.
· ان . ال . پي طرح هاي زباني خاص را به كار مي برد.
· ان . ال . پي هم با ذهن هشيار و هم با ذهن ناهشيار كار مي كند.
· ان . ال . پي در فرايندها و نتايج سرعت عمل دارد.
· ان . ال . پي رويكردي خنثي است.
· ان . ال . پي در رفتار خود به افراد احترام ميگذارد.
پيش فرضها
· تجربه براي خود ساختاري دارد.
· ذهن و جسم هر دو به يك سيستم وابسته هستند.
· افراد كارهاي خود را تمام و كمال انجام ميدهند.
· اگر انجام كاري براي كسي ممكن است ، هر فرد ديگري قادر به انجام آن كار مي باشد.
· هر فردي از تمامي منابع مورد نياز برخوردار است.
· شكست اصلا معنايي ندارد ، هر چه هست بازخورد است.
· اگر آن چه را انجام مي دهيد ؛ موثر نيست كار ديگري انجام دهيد.
· بعضي اوقات شما آنچه را كه بهترين است ، به نحو احسن انجام ميدهيد.
· در پشت همهي رفتارها يك مقصد اصلاحي وجود دارد.
· معناي يك ارتباط پاسخي است كه دريافت ميكنيد.
· ادراك افراد دريافت كننده ، موثر بودن يك تعامل را مشخص مي كند ؛ نه قصد فرد شروع كننده آن تعامل.
ارتباطات
با توجه به سرعت بالاي « ان . ال .پي » چگونه مي توان از آن استفاده بهينه كرد؟
اگر شما عادت به انجام دادن كارها در مدت زمان طولاني داشته باشيد ، سرعت عمل كاري ممكن است مورد ظن و گمان شما باشد . براي نمونه شما ممكن است كه بگوييد ، به ساليان سال مطالعه نياز هست تا بتوان تفاوت هاي بين گياهان وحشي را ياد گرفت ، اما برخورد با خارهاي يك گياهان وحشي مي تواند ، به خوبي ظاهر و بوي آن را در ذهن شما تداعي كند و براي هميشه در ذهنتان بماند.
به اين دليل كه رويكردهاي معمول روان شناسي به طور سنتي وقت گير بوده اند باور كردن سرعت عمل ان . ال . پي مي تواند مشكل ساز باشد . با اين حال سرعت عمل ان . ال . پي در كسب نتايج به اثبات مي رسد.
چارچوبها ، الگوها ؛ تكنيكها
دياگرام تجربي:
در اصل اين دياگرام دو نوع كاربرد دارد : تغيير فردي و الگوسازي و بهبود عملكرد . اين دياگرام پيج عنصر را كه بر عملكرد تاثير دارند ، ارايه ميدهد:
· نتايج
· رفتار
· راهبردهاي ذهني
· عواطف
· باورها
يك سخن مورد قبول در ان . ال .پي اين است كه اگر شما هميشه آن چيزي را انجام دهيد كه قبلا انجام ميداديد ، به همان خواستهي قبلي خود ميرسيد.
سطوح عصبي، زباني ( سطوح منطقي )
اين چارچوب (كه رابرت ديلتز آن را توسعه داد.)، به تفكر درباره يادگيري وتغيير و رشد فردي كمك ميكند و داراي شش سطح اساسي است كه در آن فرد مي تواند عمل كند.
اين شش سطح ، به ترتيب اهميت عبارتند از:
· محيط (كي و كجا چيزها اتفاق ميافتد؟ فرصتها و محدوديتها)
· رفتار (آن چه كه فرد انجام ميدهد . عملها و عكس العملها)
· توانايي ها (چگونه فرد كارها را انجام ميدهد و آن فرد چگونه انگيزش پيدا ميكند؟)
· هويت (تفكر فرد درباره ي خود ، معنايي از خود و ماموريت فردي)
· معنويات (فرد براي چه چيزي اعمالي را انجام ميدهد، به خاطر خانواده، جامعه و يا به خاطر آن چه كه فراسوي فرد است)
اين سطوح اساسي در سلسله مراتبي قرار ميگيرند كه در آن معنويت در بالاترين سطح و محيط در پايينترين سطح قرار دارد و هر سطح نسبت به ديگر سطوح نورولوژي بيشتري را شامل ميشود. اين سطوح بعضي اوقات، به عنوان دايرههايي در درون دايرههاي ديگر نشان داده ميشوند ، اما در اغلب موارد، به عنوان مثلثهايي در نظر گرفته مي شوند كه در آن 5 سطح اول اساس مثلث را تشكيل داده و سطوح بالاتر، به عنوان يك مثلث واژگون در درون مثلث اول در نظر گرفته ميشوند.
اين چارچوب را مي توان در روش هاي مختلفي به كاربرد ، يك روش مهار ، تناسب و هم خواني بين سطح است. به عنوان مثال ، براي يك فرد ممكن است كه به موقع سرقرار حاضر شدن مهم باشد ؛ اما در عمل اغلب دير كند. بنابراين اين باور ( اهميت حضور به موقع در ملاقاتها ) با رفتار ( ديركردن ) در تضاد است.
اين چارچوب به افراد كمك ميكند، تا دريابند كه بين تفكر و عملكرد آن ها و ارزش و هويتشان هماهنگي وجود دارد يا خير، تضاد بين اين سطوح به استرس، سوء تفاهمها و عملكرد ضعيف منجر ميشود.
اين چارچوب براي سازمانها نيز ميتواند مورد استفاده قرار گيرد.
اگر شركتي از يك مشاور دعوت كند تا مطالبي را درباره توجه به مشتريها ارائه دهد، سوالات مرتبط به سطوح نورولوژي، به شناسايي ناهماهنگيهاي موجود در شركت كمك ميكند.
ناهماهنگيهايي مانند: نامرتب بودن كارگاه يا عدم توجه كاركنان به ديدگاههاي مشتريان. اين ناهماهنگيها مي تواند با باور آن سازمان كه توجه به مشتري است، در تضاد باشد.
هم چنين در بعضي اوقات افكارهاي كاركنان درباره توجه به مشتري با افكار سازمان مطابقت ندارد و به انتقال پيام هاي نامشخص، به ملاقات كنندگان و با مشتريان منتهي ميشود.
خطوط زماني:
خطوط زماني يك چارچوب مفهومي است كه با چگونگي ادراك فرد از زمان سروكار دارد و نشان ميدهد كه افراد اطلاعات را بر اساس زمان به روشهاي مختلف ذخيره ميكنند .يونانيان باستان با مفهوم خطوط زمان آشنا بودند و آن رادر افكار و نوشتههاي خود در طول قرنها منعكس كردهاند.
نظريهي خطوط زماني ؛ يعني اين كه افراد نسبت به زمان به روشهاي گوناگوني واكنش نشان ميدهند . يك مثال ساده نشان ميدهد كه زمان اغلب وقتي كه غير قابل كنترل، به نظر ميرسد آهسته ميگذرد (براي مثال : منتظر شدن در يك ترافيك سنگين) و در طول لحظههاي لذت بخش ، به سرعت ميگذرد. پس زمان يك مفهوم ثابت نيست، بلكه مفهومي است كه بر طبق درك ما از آن تغيير ميكند.
ان . ال . پي مفهوم زمان را بيشتر مورد توجه قرار ميدهد و ما را قادر ميسازد تا خود را در زمانها و مكانهاي مختلف تصور كنيم.
براي روشن شدن مطلب، مفهوم حركت زمان را در نظر ميگيريم. بدين گونه كه خطي در كف اتاق تصور كنيم كه يك سر آن زمان گذشته و سرديگر آن زمان آينده را نشان دهد، زمان حال بين اين دوتاست.
اين امكان وجود دارد كه ما روي خط در نقطه اي بايستيم كه زمان حال را نشان بدهد و به آينده نگاه كنيم وتصور كنيم كه آينده چگونه مي تواند باشد. مثلا تصور ميكنيم كه فعاليت خاصي را انجام ميدهيم.
هم چنين ميتوانيم گذشته را به همان ترتيب تصور كنيم و رفتار خود در گذشته را به خاطر بياوريم. چنين تصوراتي به فردكمك ميكند تا احساسات خود را دربارهي حوادث خاص تصور كند.
باز ممكن است كه فرد به طور فيزيكي در چنين خطي حركت كند، مثل اين كه گذشته را مرور ميكند، يا به آينده حركت ميكند. بدين ترتيب دسترسي مجدد به احساساتي كه با حوادث خاص در ارتباط است، نسبتا آسان ميشود . وقتي كه فرد اين تصورات را به وجود ميآورد، امكان ارزشيابي از يك ديدگاه ديگري را كه به ظاهر وجود دارد ميبينيد و ميتواند از پاسخها ي خود مطلع شده ، تغييرات مناسب را به وجود آورد. مفهوم خطوط زماني، كه در حقيقت يك روش استعاري است. روشي عالي را در كار با موضوعات و كسب ديدگاهها و رشد بيشتر فردي فراهم ميكند.
نظريهي هماهنگ سازي حوزهاي:
بسياري از متخصصان درباره ي تبديل رشته ان . ال .پي به يك چارچوب و هماهنگ سازي آن انديشيدهاند. رابرت ديلتز چارچوبي را ارائه ميدهد وعقيده دارد كه همزمان با پيشرفت؛ ان . ال . پي از شكل منظم فاصله گرفت و به رويكردهاي مرحله به مرحله خطي نزديك شد. اگر چه اين مساله به انتقال سريع تكنيكها و مهارتها انجاميد، از سويي به از دست رفتن تصوير بزرگتر منتهي شد.
بنا براين بسياري از دانشجويان ان .ال .پي تلاش ميكنند ، تا دريابند كه چگونه ابزار و تكنيكهايي كه آموختهاند ؛ با يكديگر تناسب پيدا ميكنند. در جهت حل اين مشكل ، ديلتز چارچوبي را براي فهم عملكرد انساني ارائه داد. اين چارچوب داراي سه عنصر است:
· سطوح عملكرد ( سطوح منطقي )
· زمان
· ديدگاه ( موقعيت ادراكي )
ان . ال . پي جديد
ان . ال . پي جديد يك روش كل نگر در دستيابي به پتانسيل انساني است. كتاب «همسفر با لاك پشت ها» اثر جان گريندرو دلوزير بعضي از ايدههاي موجود در ان . ال . پي جديد را بيان ميكند. ان . ال . پي جديد نتيجهي كار و حاصل تجربهي كارلوس كاستاندا و گري گوري باتسون، در رابطه با سرخ پوستان آمريكا و طبل زني ، پايكوبي و آواز خواني آفريقاييها و نتيجهي مطالعات آنها در زمينهي انسان شناسي و داستان گويي ميباشد. بعضي از رويكردهاي آن شامل خواب ديدنهاي فعال، رشد علوم شهودي و انجام تمرينات، به منظور هماهنگ سازي فعاليت هاي مغزي است.
الگوي TOTE :
جرج ميلر، يوجين گالانتر و كارل پريبرام الگوي TOTE را توسعه دادند و در كتاب خودشان به نام «طرحها و ساختارهاي رفتاري» چارچوب آن را مشخص كردند. از اين الگو ميتوان در حل مساله، خلاقيت و رشد كمك گرفت. اين الگو با مكانيزمهاي دفاعي كار ميكند و اين ايده را ارائه ميدهد كه اگر ما يك نتيجه مطلوب را به دست نميآوريم، به اقدامات بيشتري براي موفقيت نياز داريم . الگوي TOTE شامل سه عنصر زير است:
· T = آزمون
· O = عمليات
·
اگر ما استارت زدن يك ماشين را در نظر بگيريم، به روشن كردن موتور قبل از حركت ماشين نياز ميباشد. آزمون اين است كه آيا موتور روشن است؟ اگر روشن نيست، نياز به انجام كاري هست. عمليات با چرخش كليد موتور روشن ميشود. در اين صورت آزمون را ميتوان دوباره تكرار كرد: آيا موتور روشن است؟ جواب اين دفعه مثبت است ، بنابراين فرد از آزمون خارج ميشود.
اين فرايند هدف يا نتيجه را در نظر دارد و يك سري روشهاي دست يابي به آن هدفها را دنبال ميكند، با به كارگيري رويكردهاي مختلف ميتوان به هدف دست يافت. يك فرايند معمولي با به كارگيري الگوي TOTE در روابطه درون فردي، به قرار زير باشد:
· آيا فروشنده به من كمك كرده است؟ ( آزمون)
· در عوض من چه كاري مي توانم انجام دهم؟ درباره تبسم كردن چطور ؟ (عمل كردن)
· آيا فروشنده اين بار كمكي ميكند ، يا نه؟ (آزمون مجدد)
· بلي (خيلي خوب، خروج)
الگويTOTE به افراد كمك ميكند تا آنچه را كه انجام ميدهند ، مورد ارزيابي قرار دهند و به منظور به دست آوردن نتايج خوب انعطاف پذير باشند. دياگرام زير اين فرايند را در عمل نشان ميدهد.
الگوي ROLE :
الگوي ROLE كه رابرت ديلتز آن را گسترش داد، به تشخيص تفكر افراد و در نتيجه رفتار آنها كمك ميكند و چهار عنصر زير را در بر ميگيرد:
o R. سيستمهاي بازنمايي (افراد كدام يك از حواس بينايي، شنوايي، چشايي، بويايي و لامسه را دريك مرحلهي خاصي از تفكرشان بيشتر به كار ميبرند.)
o O. جهت گيري ( فرد جهت گيري دروني- به طرف حافظه يا خيال- يا بيروني -به طرف دنياي خارج- دارد؟)
o L. ارتباط (چگونه يك مرحله از راهبرد با مراحل بعدي در يك زنجيره ارتباط پيدا مي كند، آيا مراحل مختلف همپوشي دارند، يا به صورت مرحله به مرحله و به ترتيب ميباشد؟)
o E. اثر (اثر، نتيجه يا هدف يك مرحله در راهبرد چيست؟ براي مثال دسترسي به اطلاعات، سازماندهي، ارزيابي يا قضاوت دربارهي اطلاعات)
با در نظر گرفتن اين عناصر اين امكان وجود دارد كه نقشهي تجربه فكري فرد را طرح كرد و اثر بخشي را بهبود بخشيد.
الگوي Score:
اين الگو كه حاصل كار ديلتز و اپستاين است با حل است با حل مشكلات دريك روش خلاق سرو كار دارد و دخالت پنج عنصر در اين فرايند را پيشنهاد ميكند كه عبارتند از:
o S علائم (نمايهها): مشخصترين و هوشيارترين جنبههاي يك مشكل و تداوم نسبي براي مدت زماني
o C علتها (عناصر اساسي مسئول ايجاد و ابقاي علايم) كه تمايل دارند در مقايسه با علايم كمتر آشكار باشند.
o O نتايج (حالت ها يا اهداف مطلوب كه جاي علايم را ميگيرند)
o R منابع (عناصر مسئول انتقال علايم و ايجاد و ابقاي نتايج ، يا تاثيرات)
o E اثرات (پاسخها يا نتايج كسب يك هدف، كه ممكن است در چگونگي تاثير آنها بر انگيزش مثبت يا منفي باشد)
اين پنج عنصر با يكديگر ارتباط دروني داشته و ميتوانند مورد سنجش قرار گيرند و در روشهاي مختلفي براي دستيابي به راه حل ها به كاربرده شوند.
میتوان در اطراف یك آبجكت مشخص یا یك تصویر افكتی همانند هالهای از نور را كه به نرمی با رنگ زمینه تركیب شده است ایجاد كرد. این افكت زمانیكه آبجكت شما در یك زمینه سیاه یا سفید قرار داشته باشد، زیباتر خواهد بود.
گزینه File\ Open را انتخاب كرده و فایلی كه قصد اعمال تغییرات بر روی آن را دارید انتخاب كنید. ابزار Pen را از جعبه ابزار انتخاب كنید. از تكنیكها و روشهایی كه در بخش سوم توضیح داده شده برای ترسیم یك مسیر در اطراف آبجكت و شیء مورد نظر استفاده كنید.
انتخاب محیط خارجی آبجكت
گزینه Window\Paths را برای باز شدن پالت Paths انتخاب كنید. در حالیكه عنوان Paths انتخاب شده است، از منوی پالت گزینه Make Selection را انتخاب كرده و سپس در كادر محاورهای Make Selection دكمة OK را كلیك نمائید. سپس برای غیرانتخابی كردن آبجكت و انتخاب شدن زمینه گزینه Select\Inverse را انتخاب كنید.
انتخاب رنگ نور
در رنگ نمونه Foreground دو بار كلیك كنید. بعد از باز شدن كادر انتخابگر رنگ، یك رنگ را برای نور مورد نظر انتخاب كرده و سپس برای بسته شدن كادر انتخابگر رنگ دكمة OK را كلیك نمائید.
ساختاربندی تنظیمات
ابزار Brush را از جعبه ابزار انتخاب كنید. در نوار Options نوار لغزنده Pressure را تا مقدار 8% یا 10% كشیده و قلمی با نرمی خیلی زیاد را انتخاب كنید. آیكون Brush را كلیك كرده و سپس نوار لغزنده Master Diameter را برای تعیین اندازه قلم جابجا كنید. آیكون Airbrush را در نوار Options انتخاب كرده و مقدار Opacity و Flow مورد نظرتان را تعیین كنید.
كشیدن مسیر
در حالیكه مسیر جدید در پالت Paths انتخاب شده است، گزینه Stroke Path را از منوی پالت انتخاب كنید. در كادر محاورهای Stroke Path، دكمة OK را برای اعمال مسیر با استفاده از تنظیمات تعیین شده قلم در مرحله 4 كلیك كنید
تغییر تنظیمات قلم
با تكرار مراحل 4 و 5 مسیر را چندین بار ترسیم كنید. پس از هر بار اعمال مسیر، اندازه قلم كوچكتری را انتخاب كرده و در عوض میزان فشار را افزایش دهید. این افزایش فشار قلم از بیرون به سمت لبههای آبجكت، سبب ایجاد افكت نورانی در اطراف تصویر میشود. در پالت Paths مسیر را غیرانتخابی كرده تا افكت در مسیر تعیین شده مشخص شود.
*توجه *
مخفی كردن مسیر
مقایسه نتیجه افكت ترسیمی در حالیكه مسیر انتخاب شده است كار دشورای است، زیرا خطوط خارجی مسیر لبههای تصویر را مبهم و غیر واضح میكنند. ممكن است بخواهید تا پس از اعمال هربار مسیر، آن را در پالت Paths غیرانتخابی كرده تا از نتیجه حاصله و مناسب بودن آن اطمینان یابید. بعد از مقایسه نتیجه حاصله میتوانید مجدداً مسیر را انتخاب كرده (با كلیك كردن هر یك از ابزار Pen) و به ساخت افكت ادامه دهید.
روشهای دیگر ایجاد مسیر
شما میتوانید با استفاده از هر یك از روشهای دیگری كه در این كتاب برای ایجاد مسیر توضیح داده شده است نیز برای ایجاد یك انتخاب استفاده كنید. برای مثال میتوانید از Quick Mask برای نقاشی یك قسمت انتخابی استفاده كنید یا از ابزار Magnetic Lasso استفاده كنید. بعد از ایجاد قسمت انتخابی میتوانید به آسانی آن را با كلیك كردن در آیكون Make Work Path در پائین پالت Paths به یك مسیر تبدیل كنید. سپس مسیر را با استفاده از هر یك از ابزارهای Pen جعبه ابزار ویرایش نمائید.
یه روز یه ترک
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.
یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه لره بود،
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.
یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،؟!!!
و اینجوری شادیم !!!!.. ؛
گرو ه های یاهو ایمیل شما رو به طور ناخواسته در گروه خود عضو می کنند و روزانه تعداد زیادی ایمیل تبلیغاتی از آنها دریافت می کنید که اگر تعداد گروه هایی که ایمیل شما رو به عضویت خود در می آورند زیاد شوند باعث آزردگی شما می شود و کنترل inbox ایمیل شما و به طور کلی ایمیل شما از دست شما خارج می شود و حتی از خیر ایمیل خود می گذرید.
برای حذف کردن ایمیل خود از این گروه ها به ترتیب زیر عمل کنید:
باید ابتدا به یاهو گروپ یعنی آدرس http://groups.yahoo.com وارد شوید و روی Sign In کلیک کنید و آی دی یاهو وپسوردتان را وارد کنید و دکمه Sign In را بزنید تا وارد صفحه یاهو گروپ شخصی خود شوید(اگر در صفحه ایمیل خود باشید و در همان صفحه در نوار آدرس، آدرس http://groups.yahoo.com را وارد کنید به طور خودکار وارد صفحه شخصی شما می شود) حالا روی Manage کلیک کنید در صفحه بعدی روی Edit My Groups کلیک کنید در این صفحه گروه هایی گه شما در آن عضو شدید به ترتیب لیست شده اند برای هر گروه گزینه Leave Group وجود دارد که باید تیک خورده شود. تیک Leave Group همه گروه ها رو زده و دکمه save changes را بزنید الان دیگر شما در هیچ گروهی عضو نیستید و از شر ایمیل های تبلیغاتی گروه های یاهو خلاص می شوید.

منبع تامین رنگ در چاپگرها بسته به نوع چاپگر تونر یا کارتریج نامیده میشود چاپگرهاي جوهر افشان به وسيله پاشيدن قطرات ريز جوهر روي يك صفحه كاغذ از طريق منافذ ريزي كه در هد وجود دارد، باعث به وجود آوردن تصاوير سياه و سفيد و رنگي در حد كيفيت مناسب ميشود. رنگهاي اصلي در چاپگرهاي جوهر افشان، به سه رنگ اصلي تقسيم ميشود: cyan(آبي)، magenta (قرمز) و (yellow) زرد كه به همراه آنها يك رنگ سياه نيز وجود دارد كه براي توليد تصوير با رنگ مشكي به كار ميرود. بعضي از چاپگرهاي جوهرافشان، از تركيب سه رنگ اصلي، رنگ مشكيِ مركبي به وجود ميآورند كه براي نوشتن متن چندان مناسب نيست و رنگ آن به صورت مشكي متمايل به سبز يا آبي ميباشد. در سري قديم چاپگرهاي جوهرافشان، كارتريجهاي سه رنگ اصلي به يكديگر متصل بودند و در صورت تمام شدن يكي از رنگها شما مجبور به تعويض هر سه رنگ بوديد. ولي امروزه در چاپگرهاي جوهرافشان، اين سه رنگ از يكديگر جدا شدهاند. معمولاً اكثر چاپگرهاي جوهر افشان از چهار رنگ اصلي تشكيل شدهاند. ولي شما براي چاپ حرفهاي عكس، به يك چاپگر با شش رنگ مجزا احتياج داريد كه علاوه بر سه رنگ اصلي و رنگ مشكي، داراي يك رنگ قرمز روشن و آبي روشن باشد كه در ايجاد تصاوير با رنگهاي طبيعيتر تأثيرگذار است.
|
یک دانشمند آمریکایی با استفاده از تصاویر ساده ای درجه بندیهای تحصیلی به ویژه مدرک دکتری را در مقایسه با دانش کلی بشری مورد بررسی قرار داده است
به گزارش خبرگزاری مهر، متیو مایت پروفسور علوم رایانه ای دانشگاه یوتاه در وبلاگ شخصی خود گستردگی و فراگیری ملاکهای آکادمیک را در مقایسه با دانش بشری به زبانی ساده نشان داده است
وی با تصاویر ساده ای نشان داده است که مدارج تحصیلی به ویژه دکتری که به نظر می رسد بالاترین درجه تحصیلی باشد در مفهوم کلی جهانی در چه رتبه ای قرار دارد
براساس گزارش لوکال هاست، وی در این خصوص نوشته است:
من تعریف جدیدی از PhD را نشان می دهم. |
دانشجویان من
PhD
این است:
نرم افزار Microsoft Outlook چيست؟
نرم افزار
Microsoft Outlook يا Outlook Express
شركت مايكروسافت
Outlook Express نسبت به Microsoft Outlook داراي امكانات كمتري بوده و تنها قابليت استفاده شخصي را دارا است، اگر شما در شركتي كار ميكنيد كه برخي امكانات و اطلاعات خود را به كاربران از طريق نرم افزارهاي Microsoft Exchange
انجام تنظيمات جهت دريافت ايميل
1- براي شروع به كار تنظيم اين برنامه، ابتدا آن را اجرا نماييد.

ادامه مطلب.......
اتصال اینترنت و تماس تلفنی در یک زمان برقرار است.
سرعت از مودم معمولی بسیار بالاتر است (1.5 مگا بیت در ثانیه در برابر 56 کیلو بیت در ثانیه)
با توجه به آنکه از سیم تلفن استفاده میکند نیاز به سیم کشی جدید ندارد.
مودم DSL توسط شرکت عرضه کننده این سرویس در اختیار شما قرار میگیرد.
اما DSL دارای سه نقطه ضعف است:
هرچه به دفتر مرکزی DSL نزدیکتر باشید، سرویس بهتر است.
دریافت دیتا سریعتر از ارسال آن است.
سرویس در همه جا عرضه نمیشود.
چون سیم تلفن ظرفیت انتقالی بیش از فرکانسهای صدای انسان را دارد و صدای انسان دارای فرکانس بین 5 تا 3400 هرتز است، بقیه ظرفیت انتقال سیم ها که تا چند میلیون هرتز میرسد، خالی میماند. DSL از این ظرفیت خالی بصورت دیجیتالی برای انتقال دیتا استفاده میکند.
DSL نامتقارن یا ADSL
اکثر کاربران از اتصال نوع ADSL برای دسترسی به اینترنت استفاده میکنند. فرض بر اینست که یوزرها حجم اطلاعات دریافتی بیشتری دارند تا ارسال و با این فرض، فرکانس های ارسال و دریافت تنظیم میشوند. مبنا اینطور است که سرعت دریافت دیتا از اینترنت 3 تا 4 برابر سریعتر از سرعت ارسال به اینترنت است.
روش های دیگر DSL به شرح زیر هستند:
VDSL یا Very high bit-rate DSL که سریع است اما در فواصل کوتاه کار میکند.
SDSL یا Symmetric DSL که سرعت ارسال و دریافت یکسانی دارد اما نمیتوانید همزمان از تلفن استفاده کنید و معمولا برای دفاتر اداری کوچک کاربرد دارد.
RADSL یا Rate-adaptive DSL که زیر گروه ADSL است اما این مودم است که بسته به طول و کیفیت خط ،سرعت اتصال را تنظیم میکند.
محدودیت فاصله
اینکه کیفیت اتصال شما به اینترنت چگونه است، بستگی به فاصله شما تا دفتر مرکزی شرکت عرضه کننده سرویس ADSL دارد. ADSL تکنولوژی حساس به فاصله است که هرچند فاصله اتصال زیاد شود کیفیت سیگنال افت میکند و سرعت کند میگردد. حد این فاصله 5460 متر و یا 18000 فوت است که در کمتر از آن هنوز کیفیت قابل قبول میباشد. اگر خیلی به دفتر مرکزی نزدیک باشید ممکن است سرعتتان به 8 مگا بیت در ثانیه نیز برسد. سرعت قابل قبول امروزی معادل 1.5 مگابیت در ثانیه است.
وسایل DSL
ADSL دو قطعه دارد که یکی نزد شما و دیگری در دفتر سرویس دهنده و یا شرکت تلفن نصب میشود. آنکه نزد شماست بنام Transceiver است و آنکه شرکت دارد به نام DSLAM یا DSL Access Multiplexer است.اکثر شما به Transceiver ، مودم DSL میگویید. این نقطه ای است که کامپیوتر از آنجا به خط DSL وصل میشود.این مودم میتواند از چندین روش به کامپیوتر شما وصل شود که معمولیترین آن اتصال USB یا اترنت 10base-T است. نمونه های خانگی این دستگاه ها فقط یک ترانسیور ساده هستند اما برای شرکتها میتوانند حاوی راتر شبکه، سویچ شبکه و یا امکانات دیگری برای شبکه باشند.
در مورد DSLAM که در طرف سرویس دهنده نصب میشود فقط به ذکر این نکته بسنده میکنم که ASDL برای هر یوزر یک اتصال اختصاصی از یوزر به دستگاه DSLAM برقرار میکند که فرق بزرگ آن با مودم های کابلی است که در آن ها یک حلقه شبکه ای بین یوزرها به اشتراک گذاشته میشود و با ورود هر یوزر به این حلقه، کیفیت ارتباط افت میکند
محبوب*ترین تکنولوژی باند پهن در جهان یعنی DSL بیش از 30 میلیون مشترک تا پایان بهار 2004 به کاربران اینترنت افزوده و تعداد بهره*مندان جهانی را به 78 میلیون در کل رسانده که این رشد بیش از دو برابر دیگر روش*های متکی بر پهنای باند بوده است. تکنولوژی DSL یکی از انواع انتقال پرسرعت بوده است که با تلفن معمولی شما را قادر می*سازد تا ضمن دسترسی به اینترنت پرسرعت از امکان دریافت صدا و تصویر با کیفیت بالا استفاده کنید. نوع دیگر همین تکنولوژی ADSL است که یکی از انواع فن آوری DSL است، که در این روش سیستمهای سخت*افزاری ویژه (DSLAM) باید در پستهای مراکز مخابراتی نصب گردند. پس از نصب این سیستمها و با استفاده از کابل*های تلفن، سرویس قابل راه*اندازی می*شود، بدین لحاظ از نظر هزینه برای دولت و مصرف*کننده بسیار قابل قبول است. زیرا هزینه کابل*کشی مجدد به هیچیک از طرفین تحمیل نمی*شود. مصرف**کننده این سرویس تنها به یک مودم ADSL احتیاج دارد.
قابليت DSL
با استفاده از زوج سیمهای مخابرات برای تلفن خانگی ما تنها از یک پانصدم امکانات بالقوه این سیمها استفاده می*کنیم و مابقی بلااستفاده می*ماند. ADSL پهنای باند 1.1 مگاهرتزی خطوط مسی را به کانال های 4 کيلوهرتزی تقسيم می کند و آخرين کانال را جهت ارسال صدا و فاکس معمولی تخصيص می دهد و 256 کانال ديگر را برای انتقال دو طرفه اطلاعات استفاده می کند; به اين ترتيب که 64 کانال را برای خط ارسال اطلاعات و 128 کانال ديگر را جهت دريافت اطلاعات استفاده می کند. در بهترين حالت اگر 192 کانال 4 کيلو هرتزی موجود را استفاده کند، در تئوری سرعت بايد به حدود 9 مگابيت در ثانيه برسد.
در حال حاضر سرعت خطوط ADSL در بهترين حالت 2 مگابيت در ثانيه می باشد.در عمل، اين خطوط اطلاعات زنجيره وار ديجيتال را به اطلاعات پارالل در دو سر انتقال اطلاع تبديل می کنند. دقيقا مشابه کاری که در مودم های خطوط عادی انجام می شود.
سرعت انتقال اطلاعات در محدوده ذکر شده به عواملی از جمله فاصله ارتباطی و نوع سيم استفاده شده بستگی دارد.حال با استفاده از سخت*افزارهایی که بتوانند داده*ها را فشرده*سازی، ارسال و دریافت نمایند می*توانیم این قابلیت بلااستفاده را هم به کار بگیریم. یکی از این سخت*افزارها در پست مخابرات نصب و دیگری در محل استفاده*کننده نصب می*شود. ارتباط از طریق سیم تلفن قبلی شما برقرار می*شود بدون اینکه اختلالی در ارتباطات تلفنی بوجود آید. حالا به شرط اینکه مودم همیشه به خط وصل و روشن باشد ارتباط شما با اینترنت همیشه برقرار خواهد بود در عین حال اینکار برای مکالمات تلفنی مشکلی پیش نمی*آورد.
برتری*های فنی DSL
-اتصال دائم و بی*وقفه و مطمئن به شبکه مخابرات و شبکه جهانی اینترنت برقرار است
– هزینه ثابت ماهانه بدون هزینه نصب (کمتر از 400000 ریال برای 256Kbps )[ حجم ارسال و دریافت محدوده و هزینه ای ندارد ]
– تجهیزات تحویلی به مشتری رایگان است
– فاصله زمان درخواست تا تحویل سیستم کوتاه می*شود
– از حداقل تجهیزات در محل کار یا خانه استفاده می*شود
– سرعت سیستم به قدری بالا خواهد بود که سرویس*های دیگر اینترنت نیز مانند صوت و تصویر متحرک، برای استفاده در دسترس خواهند بود
– نیاز به کابل*کشی مجدد نیست
– می توان بیش از یک نفر از هر اتصال استفاده نمود
- در شرایط ایده*آل (نبود نویز بر روی سیمها، فاصله کم تا مرکز مخابراتی) حداکثر سرعت دریافت 8Mbps و سرعت ارسال 1Mbps خواهد بود
– اداره و کنترل کارهای چنین اتصالی نیز به سادگی همان کاری است که با تلفن منزل انجام می*دهیم
_ به علت سرعت بالا (دریافت و ارسال) امکان برقراری جلسات و سمینارهای مجازی با سهولت میسر است
– بازشدن راه برای انجام پروژه*هایی مانند دولت الکترونیک، پزشکی الکترونیک، آموزش سمعی بصری الکترونیک، شبکه اختصاصی الکترونیک و مجموعه وسیعی از دیگر کاربردهای الکترونیک
– مسافت 8/1 کیلومتری تحت پوشش شبکه برای تامین سرعت 8 Mbps
– ارائه انواع سرویس*های مختلف براساس بستر شبکه DSL مانند VODSL، Video on demand، VOIP.
DSL چگونه کار میکند ؟
به محیطی که داده ها از آن انتقال می یابند مدیا یا رسانه گفته می شود. زوج سیم، کابلهای کواکسیال (مثل کابل آنتن تلویزیون)، موجبر ها (لوله هایی فلزی با سطح مقطع مستطیل یا دایره شکل)، هوا و فیبرهای نوری مهمترین رسانه های مخابراتی هستند. برای هر رسانه مخابراتی پارامترهایی به نام کرانه بالایی و پائینی فرکانس تعریف می شود و منظور از آنها حداکثر و حداقل فرکانسی است که آن رسانه می تواند با کیفیت مطلوب از خود عبور دهد. به اختلاف این دو فرکانس پهنای باند یا Band Width می گویند. زوج سیم که در سیستم تلفن شهری استفاده می شود ضعیفترین رسانه مخابراتی از این نظر می باشد و محدوده عبور فرکانسی آن از صفر تا حدود 2 مگاهرتز می باشد.اما در سیستمهای تلفن ثابت شهری (PSTN) فقط از 4 کیلو هرتز این محدود برای عبور صدا استفاده می شود و بقیه باند فرکانسی آن آزاد میماند که در واقع استفاده از این باند فرکانسی بلااستفاده ایده اصلی و اولیه ساخت و استفاده از DSL می باشد.در روش اتصال عادی Diap-Up از همان 4KHz پهنای باندی که در مکالمات صوتی عادی بکاربرده میشود جهت انتقال داده استفاده می شود و با استفاده از روشهای پیچیده مدولاسیون دیجیتال و فشرده سازی اطلاعات، می توان حداکثر به سرعت 56 کیلو بیت در ثانیه رسید که در عصر انفجار اطلاعات سرعتی لاکپشتی است. حالا اگر باند فرکانسی ما از 4KHz به 2MHz افزایش پیدا کند! یعنی تقریبا 500 برابر خواهد شد، واضح است که سرعت انتقال دادهایمان به شدت افزایش خواهد یافت. برای ADSL در عمل معمولا باند فرکانسی 30KHz تا 138KHz برای فرستادن اطلاعات و باند فرکانسی 138KHz تا 1.1Mhz برای گرفتن اطلاعات استفاده می شود. در این صورت با توجه به روشهای مدولاسیون مورد استفاده می توان به پهنای باند دیجیتالی ای تا 8Mbps دست یافت که معمولا برای بدست آوردن ضریب کیفیت سرویس دهی (QoS) بهتر عملا سرعتی حدود 1.5 تا 2 مگابیت در ثانیه در اختیار کاربران حرفه ای قرار می گیرد.
تجزيه سيگنال:
اغلب منازل و كاربران تجاري كوچك به يك خط DSL نامتقارن (ADSL) متصل ميشوند. ADSL فركانسهاي موجود در يك خط را براساس اين فرض كه اغلب كاربران اينترنت اطلاعات بسيار بيشتري را نسبت به آنچه كه ارسال ميكنند از اينترنت دريافت مينمايند, تقسيم ميكند. دو استاندارد تقريبا" ناسازگار در مورد تكنولوژي ADSL وجود دارد. استاندارد رسمي ANSI كه روش DMT را براي تكنولوژي DSL پايه گذاري كرده كه البته اغلب تجهيزات ADSL امروزي از اين روش استفاده ميكنند و استاندارد قديمي تر بنام Carrie less Amplitude/Phase يا سيستم SCAP كه قبلا" از آن استفاده ميگرديد.
در سيستم ADSL به منظور استفاده بهينه از پهناي باند 1/1 مگا هرتزي خطوط مسي, آن را به 257 كانال 4 كيلوهرتزي تقسيم مينمايند. از آنجا كه براي انتقال صوت (تلفن) تنها 4 كيلو هرتز پهناي باند كافي است لذا كانال آخر را براي انتقال فاكس و تلفن (صوت) استفاده مينمايند و 256 كانال ديگر را بصورت 64 كانال براي ارسال اطلاعات و 128 كانال براي دريافت اطلاعات ( و مابقي 64 كانال براي اطلاعات كنترلي) تقسيم بندي مينمايند, بطوريكه در بهترين وضعيت ( با در نظر گرفتن 192 كانال khz4) به سرعتي معادل mbps9 (مگابيت بر ثانيه) ميرسيم كه البته حداكثر سرعت مورد استفاده در ADSL ها معادل mbps3/2 ميباشد.
تجهيزات DSL:
1. مودم DSL يا ATU-R
اغلب مشتركين خانگي به منظور دريافت اطلاعات از اينترنت از اين مودم بهره ميگيرند. شركتي كه سرويس DSL را ارائه ميدهد معمولا" مودم را بعنوان بخشي از نيازهاي نصب سيستم عرضه مينمايد.
2. Splitter
همانطوريكه ذكر شد صوت و data به طور همزمان روي خطوط مسي در تكنولوژي xDSLفرستاده ميشود. به منظور جدا كردن صوت و data در طرف مشترك از splitter بهره ميگيرند تا data را بسمت كامپيوتر و صوت (تلفن و فاكس) را به سمت تجهيزات مربوطه هدايت كند.
3. DSLAM
DSLAM، خطوط ارتباطي جهت يافته از سوي تعداد زيادي از مشتركين را دريافت نموده و آنها را روي يك خط ارتباطي واحد با ظرفيت بالا به اينترنت منتقل ميكند.
DSLAM قادر به پشتيباني چندين نوع DSL در يك مركز تلفن واحد و تعداد گوناگوني از پروتكلها و روشهاي مدولاسيون ميباشد بعلاوه DSLAM ميتواند امكاناتي همچون مسيريابي يا تخصيص آدرس ديناميكي IP نيز براي مشركين فراهم كند. در واقع DSLAM را ميتوان دليل اصلي تفاوت بين سرويس دهي از طريق ADSL و از طريق مودم كابلي به حساب آورد.
معايب DSL:
عيب اصلي سيستم DSL در اين است كه ميزان بهره گيري شما از DSL مبتني بر فاصله ايست كه شما از سرويس ADSL داريد. ADSL يك سرويس حساس به فاصله ميباشد همچنانكه طول ارتباط افزايش مي يابد كيفيت سيگنال كاهش يافته وسرعت ارتباط كم ميشود. حداكثر فاصله جهت سرويس دهي توسط سيستم ADSL ميتواند به 5460 متر برسد. تكنولوژي ADSL ميتواند حداكثر سرعت 8Mbps downstream در فاصله حدود 1820 متر و سرعت upstream تا kbps640 را در اختيار كاربران قراردهد. كه البته در عمل حداكثر سرعت مورد استفاده در ADSL ها 2.3mbps ميباشد. اما چرا فاصله يك محدوديت براي سيستم DSL به شمار ميرود در حاليكه اين محدوديت براي مكالمات تلفني وجود ندارد؟ جواب اين سئوال در تقويت كننده هاي كوچكي به نام Loading coils ميباشد كه شركت تلفن براي تقويت سيگنالهاي صوتي استفاده ميكند. كه اين تقويـت كننده ها با سيگنالهاي ADSL سازگاري ندارند. البته پارامترهاي ديـگري همچـون Bridge Taps و كابلهاي فيبرنوري نيز ميتوانند تآثير منفي روي تكنولوژي ADSL بگذارند.
آينده DSL:
همانطوري كه در مقدمه ذكر شد روزانه 000ر20 نفر به علاقه مندان ارتباط از طريق DSL در سطح جهان افزوده ميشود و اين به نوبه خود رقابت اين تكنولوژي را با تكنولوژيهايي همچون مودم هاي كابلي و اينترنت ماهواره اي به خوبي نشان ميدهد. برطبق تحقيقات انجام گرفته از طرف شركت IDC تا سال 2003 تعداد مشتركين خانگي استفاده كننده از مودم كابلي فراتر از 8980000 خواهد بود درحاليكه DSL در سال 2003 بيش از 9300000 مشترك خانگي دارد.
درسالهاي اخير كشور كره تنها با داشتن 55 ميليون جمعيت بشترين مصرف كننده DSL در جهان ميباشد به نحوي كه سئول به بهشت DSL مبدل شده است و شركتهاي فعال در زمينه شبكه در كره پيشرو اين تكنولوژي در جهان ميباشند.
وایمکس، سیستم دیجیتال ارتباط بی سیم بوده و جایگزینی مناسب برای شبکه*های ADSL وحتي شبكه هاي بی سیم کوتاه برد در نواحی شهری محسوب می شود. از بزرگترين نقاط قوت اين تكنولوژي نسبت به ديگر تكنولوژي هاي بي سيم، برد بالای امواج آن و امکان دسترسی به آن در مسافتهای بسيار طولانی است.
در زمانی نه چندان دور،* اکثر خریداران رایانه خوشحال بودند که دستگاه جدیدشان یک مودم داخلي دارد که در آن نصب شده و از طريق آن مي توانند به اينترنت متصل شده و فايلي با حجم حدود یک مگابایت را در زماني نزديك به 5 دقیقه (بسته به سرعت ارتباط و اتصال) دانلود کنند. با ورود اینترنتهاي پهن باند، همین کاربران می*توانستند با سرعتهايي به مراتب بالاتر به اينترنت متصل شده و همان فايل را در مدت یک ثانیه دانلود کنند. وایمکس قادر است سرعتها يی حتی فراتر از این مقياسها را پوشش داده و خدمات تكميلي پيشرفته تري را در حوزه هايي گسترده*تر ارایه *دهد.
تا پایان سال 2008، بیش از 200 اپراتور در سطح جهان خدمات وایمکس را عرضه *کرده اند و پیش*بینی می*شود تا سال 2012، این رقم به 538 اپراتور در سطح جهان برسد. در این بین، منطقه خاور میانه سهمی 4 درصدی از کل پیاده سازی ها و توسعه های جهانی وایمکس داشته است. پیش بینی ها همچنین نشان می دهد که تا سال 2012 تعداد کشورهایی که تحت پوشش این شبکه ها خواهند بود به 201 کشور از مجموع 234 کشور برسد که این خود حکایت از گسترش وسیع این فناوری در دنیا و اقبال عموم نسبت به آن دارد. بررسی های صورت گرفته بر روی عوامل مؤثر بر رشد تعداد مشترکان در مناطق مختلف دنیا نشان می دهد که کاربران جهانی وایمکس از 300 هزار مشترک در سال 2006 به 131 میلیون نفر در سال 2011 خواهد رسید و میزان سرمایه گذاری انجام*شده برای این فناوری در این سال به 26 میلیادر دلار می رسد که رقم قابل توجهی به حساب می*آید. تولیدکنندگان تجهیزات وایمکس نیز از رشد بالایی برخوردار بوده و تنوع محصول و قابلیت ارائه سرویس*های متنوع در رأس برنامه های آنان قرار گرفته است.
اتحادیه وایمکس (WiMAX Forum) که به عنوان مرجع مجوزدهی و تست دستگاه ها و تجهیزات وایمکس شناخته مي شود، اعلام کرده تا اواخر سال 2008، 62 شرکت در حال توسعه تراشه*های وایمکس و دستگاه های کاربران نهایی بوده و 37 شرکت نیز در حال ساخت تجهیزات زیرساختی بوده اند و محصولات این شرکت ها تاکنون در توسعه شبکه های وایمکس توسط 407 اپراتور در 133 کشور جهان بکار رفته است. پیش*بینی می شود که وایمکس در آینده بسیار نزدیک، اینترنت را در کنار شبکه مخابراتى قرار خواهد داد و چنان انقلابى را در این زمینه به* وجود خواهد آورد که روشن کردن اکثر کامپیوترهاى قابل حمل، خانگى و یا خاص، مساوى با اتصال آنها به اینترنت باشد.
__________
اطلاعات فني وايمكس
وایمکس، نسل دوم پروتکل های ارتباط بي سيم است که استفاده موثرتر از پهنای باند را امکان پذیر ساخته و در ضمن از تداخل امواج جلوگیری می کند و از این طریق، امکان افزایش سرعت* انتقال داده ها را درمسافت*های طولانی تر ممکن می*سازد.
پروتکل*های ارتباطی وایمکس تحت استاندارد 802.16، که توسط موسسه IEEE تعیین شده و به تصویب رسیده*است عمل مي كنند. این استاندارد دارای زير مجموعه هاي گوناگوني است كه 2 زیر مجموعه آن تا كنون به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته است:
802.16d، که استاندارد ویژه وایمکس ثابت بوده و هیچگونه پشتیبانی از تجهیزات موبایل ارائه نمی کند، همچنین استاندارد 802.16e، که علاوه بر سایر ویژگیهای وایمکس ثابت، از تجهیزات موبایل نیز پشتیبانی كرده و از این رو به نام "موبایل وایمکس (Mobile WiMAX)" نیز شناخته می شود.
گروهی تحت عنوان WiMAX Forum، متشکل از اپراتورها و تولیدکنندگان تجهیزات وایمکس، ایجاد استاندارد واحد برای آزمایش تجهیزات تولید کنندگان محصولات وایمکس را پیشنهاد داده و هدف آن تلاش برای ايجاد حداكثر سازگاري بين تجهيزات مختلف توليد شده توسط توليدكنندگان مختلف از يك سو و اپراتورها از سوي ديگر مي باشد، درست همان گونه که برای یک گروه محصولات صنعتی، استانداردهایی مشابه برای تولید محصولات تعیین می شود.
فناوري نوظهور وايمكس به دليل داشتن مزيت هاي تخصصي ويژه از اقبال روز افزوني برخوردار گشته است. از جمله اين مزايا مي توان به موارد زير اشاره كرد:
- عدم وجود محدوديت مكاني: يكي از مزاياي وایمکس نسبت به فناوری*های قدیمی*تر از خود (نظیر وای-فای) این است که وایمکس می*تواند ورودی*ای باشد که به کاربران اجازه می*دهد بدون محدودیت در سراسر منطقه تحت پوشش اپراتور از سرويس خود استفاده کنند. با این ویژگی، اینترنت قابل جابجایی و حمل و نقل خواهد شد که این امر سرعت روآوردن صاحبان کسب و کار به استفاده از مزیت*هایی که اینترنت برای آن*ها فراهم می*کند را، بیشتر از پیش خواهد نمود.
- امنيت بالا: امنیت بالای انتقال داده*ها که در این شبکه وجود دارد، موجب می*شود تا داده*ها به صورت رمز گذاری شده منتقل شوند و دسترسی به داده*ها صرفا با داشتن مجوز مربوطه امکان پذیر باشد و مشتركين يك شبكه، علی الخصوص مشتركين سیار، بتوانند در هر نقطه*ای با داشتن اجازه* اتصال، به شبکه متصل شده و از امکانات ویژهٔ آن برخوردار گردند.
- خدمات ارزش افزوده: علاوه بر این، در این تکنولوژی، استفاده از خدمات ارزش افزوده اي همچون VoIP (تلفن اينترنتي)، VPN (شبكه اختصاصي مجازي)، Content Providing (موسيقي، فيلم، تصويرو ...) و بسياري ديگر نیز گنجانده شده*است که این تکنولوژی را به یکی از رقبای جدي سیستم هاي تلفن ثابت، موبایل و ديگر فناوريهاي ارتباطي تبدیل كرده است.
كمك به ایجاد و گسترش شهرها یا شهرک هاي الکترونیکی نیز از جمله اهداف این تکنولوژی می*باشد که امید است بدین وسیله بتوان موجبات آماده سازی چنین بستری را فراهم ساخت.
کشور ما نیز با داشتن جمعیتی جوان و صنعتی روبه رشد، از جمله کشورهای در حال توسعه به شمار می رود که به دلیل نقش مهم ارتباطات در توسعه ، برنامه*ریزی منسجم جهت حرکت به سمت توسعه همه*جانبه ارتباطات پهن باند* در کشور را به امری ضروری بدل می*سازد.
در تابستان 86، سازمان تنظیم مقررات اعلام کرد که در حال مطالعات اولیه جهت صدور مجوز وایمکس در کشور است. پس از اتمام مطالعات اولیه، تهیه متن پروانه، اسناد مزایده و تصویب این امر در کمیسیون تنظیم مقررات، انجام روال قانونی برای برگ*زاری مزایده و واگذاری مجوز، در دستور کار قرار گرفت و سرانجام در هشتم تیرماه 87، با انتشار متن پروانه رسماً فراخوان خرید اسناد مزایده از سوی سازمان تنظیم مقررات انجام شد؛ هم*اکنون، پس از انجام مراحل برگزاری مزایده، اپراتورهای ارائه دهندة این سرویس در تمامی استانهای کشور مشخص شده و پروانه فعالیت آنها صادر شده است.
این پروانه*ها، به دارندگان آن ها این امکان را می دهد تا خدمات وایمکس را همراه با خدمات VoIP (تلفن اینترنتی) به کاربران خانگی و تجاری ارائه دهند.
|
|
|
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، روزانه ایرانیان بسیاری با هدف زیارت به کشور عراق سفر میکنند، با وجود این، درصد اندكی از آنان حتی میدانند یکی از با شکوه ترین آثار معماری ساخته دست پدرانشان، در این کشور واقع است.
طاق كسری یا تاق خسرو (ایوان مدائن)، در شهر مدائن و در 35 كیلومتری جنوب بغداد در استان دیاله قرار گرفته است و به نظر میرسد اتفاق بدی نمیافتد اگر تورهای زیارتی و سیاحتی که وظیفه گرداندن ایرانیان را بر عهده دارند، تدابیری بیندیشند که ایرانیان بتوانند از تاق خسروانی نیز دیدن کنند.
این کار دو مزیت دارد: نخست اینکه ایرانیان زائر، با تاریخ کشورشان نیز بیشتر آشنا میشوند و دوم اینکه عراق در صورت افزایش شمار بازدیدکنندگان از این اثر تاریخی مجبور میشود حفظ و مرمت و رسیدگی به زیرساختهای گردشگری این اثر تاریخی ایرانی را جدی تر بگیرد.
تا هنگامی که خودمان جهت حفظ و نگهداری از میراث فرهنگی سرزمینمان کوشا نباشیم، نه تنها دیگران برای حفظ و نگاهبانی از داشتههای فرهنگیمان دل نمیسوزانند، چه بسا (با تجربهای که در این زمینه وجود دارد)، در جهت نابودی هر آنچه در منطقه به نام آثار ایرانی وجود دارد، همه ابزارهای خود را به کار گیرند.
به جایی بر نمیخورد اگر از بودجههای هنگفتی که برای سازندگی عراق سرازیر میشود، مبلغ ناچیزی نیز به حفظ، نگهداری و مرمت طاق کسری و توسعه زیرساختهای گردشگری این بنای ایرانی اختصاص یابد.
•
نابودگران تاریخی طاق کسری
خوشبختانه توده مردم عراق با توجه به ریشههای مشترک تاریخی با ایران، هیچگاه درصدد نابودی آثار ایرانی کشور خود نبوده و نیستند. مشکل اصلی در این زمینه، حکومتهای نژادپرست و خودکامه و افراد متعصبی هستند که با ایران و ایرانی دشمنی و کینه تاریخی دارند؛ دشمنی و کینهای که باید از لحاظ جامعه شناسی، درباره آن کنکاش تاریخی صورت گیرد.
هارون الرشید، خلیفه عباسی کوشید طاق کسری را کاملا ویران کند، ولی در انجام هدف خود ناکام ماند.
• صدام و تلاش برای نابودی کاخ خسروانی
تاق خسرو تا اواخر حكومت رژیم بعث عراق، به عنوان یكی از مهمترین تفریحگاههای اعراب شناخته میشد، اما رژیم بعث كه تاب این استقبال را نداشت، اقدام به تخریب بیشتر این مكان كرد.
نخست به دستور صدام، موزه ای از عكس های وی به شیوه ای مدرن نزدیك این مجموعه تاریخی ساخته شد كه هدف از آن، تغییر مكان تجمع مردم از ایوان مدائن به آن مكان بود. اما این موزه نتوانست جایگاه باارزش ایوان مدائن را نزد مردم تغییر دهد؛ از این رو صدام دستور تخریب برخی مكانها و دیوارهای باستانی این مجموعه را صادر كرد.
این جنایتکار نژادپرست حتی در نوشتههای سنگی قدیمی مجموعه نیز دست برد و به عمد، اسم خود را وارد آنها كرد تا با خدشه دار كردن این مجموعه تاریخی، مردم را از تجمع در آن باز دارد. این عمل وی سبب شد تا یونسكو، با ارسال نامه ای از این اقدام دولت عراق شكایت كرده و پس از آن، طاق كسری و ایوان مدائن را از فهرست آثار ثبت شده یونسكو حذف كند.
• تاق خسرو و تروریستهای فرهنگی
در پی تصرف عراق به دست نظامیان آمریكا و هم پیمانانش در سال 2003، آسیبهای بسیاری به این مكان وارد شد؛ به گونه ای كه در پی درگیریهای پیاپی نظامیان خارجی با نظامیان بعثی، این مكان نیز هدف گلوله و بمب های دو طرف قرار گرفت. این در حالی بود كه پس از آن، امكان سفر به این مكان برای مردم مهیا شده بود و رونق از دست رفته، به تدریج دوباره به آن باز میگشت.
با شروع فعالیت گروههای تروریست در عراق، وضع مجموعه ایوان مدائن باز هم بدتر شد. در ماه فوریه 2005، تروریستها با انجام یك عملیات تروریستی، قسمتی از ایوان مدائن را تخریب كردند كه از آن به عنوان بزرگ ترین آسیب به این مجموعه پس از اشغال عراق یاد شده است.
در پی اعلام خطر نابودی این مجموعه تاریخی ارزشمند در عراق، مقامات میراث فرهنگی ایران اعلام كردند قصد دارند با كمك یونسكو، این مكان تخریب شده را بازسازی كنند و دوباره آن را به جمع آثار ثبت شده در اسناد میراث فرهنگی یونسكو بازگردانند.
بر خلاف انتظار، این عمل پسندیده ایرانی ها را اعراب افراطی و تندرو، مداخله در امور عراق و راهی برای حاكمیت بر این كشور تعبیر كردند؛ به گونه ای كه یكی از پایگاههای اینترنتی عرب، موسوم به الصوت العروبه نوشت: «ایرانیها با كمك سپاه پاسداران و سازمان اطلاعات خود، به بهانه بازسازی ایوان مدائن كه یادآور ستیز پیشینیان آنها ضد پیغمبر اسلام (ص) است، می خواهند عراق را به تصرف خود درآورده و یاد و خاطره سلسله گذشتگان كفار خود را زنده كنند.»
البته مقامات عراقی نه فقط تا كنون پاسخ منفی به مقامات ایرانی نداده اند، بلكه حاضر به همكاری و ادامه مذاكرات با مقامات ایرانی در این باره نیز شده اند. البته این مذاكرات به سبب وجود ناامنی در عراق به تعویق افتاده است. اما مقامات عراقی اطمینان داده اند كه به حرفهای مغرضانه برخی رسانه های عربی گوش نخواهند داد و با كمك ایرانیان، میراث فرهنگی خود را كه مشتركات زیادی با ایرانیان دارد، بازسازی و زنده خواهند كرد.
• چیستی تاق خسروانی...
طاق کسری (تاق خسرو) یا ایوان مدائن، کاخ پادشاهان ساسانی در شهر «اسبانبار» در ساحل خاوری رود دجله و از مهم ترین سازه های دوران ساسانیان است، محلی که در شهر مدائن در 35 كیلومتری جنوب بغداد کنونی در استان دیاله که از استانهای مرزی و شرقی عراق است، قرار گرفته است.
بیشتر گمان می شود که طاق کسری در تیسفون جای دارد، ولی تیسفون، اسبانبر و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد، روی هم شهرگان یا مدائن را تشکیل می دادند. طاق اصلی این کاخ، بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان است. بلندای این طاق 35 متر، پهنایش 25 متر و درازایش 50 متر است.
بنا بر آنچه در نوشتار پهلوی خدای نامگ آمده است، این کاخ به دستور شاپور اول ساخته شده است.
بسیاری نیز ساخت این کاخ را به نوشیروان بزرگ، شاه مشهور و مقتدر ساسانی نسبت میدهند.
برخی نیز اینچنین میگویند که تاریخ ساخت این بنا، به زمان اشكانیان باز میگردد كه در زمان ساسانیان به دستور انوشیروان ساسانی بازسازی و توسعه یافته است.
گفتنی است شیوه معماری این بنا پارتی است.
مدائن در حقیقت همان تیسفون، پایتخت سلسله ساسانی است كه با حمله اعراب و تصرف آن به دست آنها، به مدائن تغییر نام یافت.
این شهر در روزگار خود، از چنان زیبایی ای برخوردار بود كه اعراب ساده سپاه اسلام وقتی آن را فتح كردند، به چنان حیرتی دچار شدند كه گفتند تیسفون همان بهشت موعودی است كه پیغمبر وعده اش را به ما داده بود !
پس از آن، این شهر تبدیل به تل ویرانه ای شد كه زیبایی گذشته خود را هرگز باز نیافت.
این كاخ پس از حمله اعراب، به كلی نابود شد و جز ویرانه های طاق آن كه ارتفاعی در حدود 70 متر دارد و شماری از دیوارهای كاخ هیچ چیز باقی نماند.
در گذر زمان، شهر پویایی خود را باز یافت. قرنها بعد، این مكان به یك تفرجگاه زیبا برای مردم تبدیل شد كه همه ساله پذیرای خیل عظیمی از مردم عراق بود كه با وجود هوای بسیار خوش و باغ های وسیع به آنجا سفر كرده و وقت خود را در كنار بقایای طاق كسری و دیوارهای اطراف آن می گذراندند.
مردم عراق و اعراب منطقه از این بنا نه به سبب پیشینه تاریخی، بلكه به علت سندیت اسلامی آن مبنی بر اینكه روزی كه پیامبر اسلام (ص) به دنیا آمد، طاق بلند آن شكاف خورد، از آن یاد می كنند.
طاق کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق حالیه، که جزء کاخ سلطنتی بزرگ معروف به ایوان کسری بوده است؛ طول و عرضش را به ترتیب حدود 365 و 275 متر تخمین زدهاند. این ایوان در محله جنوبی تیسفون موسوم به اسفانبر یا اسانبر واقع بود.
در مجاورت طاق، چهار دسته ویرانه مشاهده میشود که جالب ترین آنها تلّی است معروف به حرم کسری؛ این ویرانه ها جزء ایوان کسری بوده است. به فاصلهٔ حدود ۴۶۰ متری جنوب شرقی طاق، بقایای ساختمان هایی مشاهده میشود که تا گوشهٔ دیوار معروف به بستان کسری، که شاید حصار باغ وحش بوده است، امتداد دارد.
در فاصله حدود 190 متری جنوب غربی بستان، تلی به ارتفاع 6 الی 5/ 7 متر واقع است که قاعده اش چهارگوش است. معروف به تل الذهب (تل طلا) یا خزانهٔ کسری است و آن ظاهراً در اصل بنای واحدی بوده که خسرو پرویز برای خزائن خود ساخته بوده است.
طاق کسری که بزرگترین و نظرگیرترین یادبود عظمت گذشته تیسفون است، در وسط ویرانههای مدائن قرار دارد.
• فردوسی پاکزاد و تاق خسروان
فردوسی در شاهنامه خود پس از اشاره به داستان ساخت این بنای باشکوه، چنین میگوید که در برابر ایوان تیسفون، پرده بسیار مجللی آویزان شده بود جواهرنشان که پس از یورش اعراب توسط مهاجمان، قطعه قطعه و میان آنها تقسیم شد.
هنگامی که کاخ تسیفون برپا بود، در روز بار عام، شاهنشاه روی تخت طلای خود مینشست و چون تاجی که باید برسر بگذارد، بسیار سنگین بود، آن را به زنجیری از طلا در بالای سر شاهنشاه از بالای طاق، طوری آویزان میکردند که در بالای سر وی قرار گیرد. (همین کارها را در همین اواخر برای پادشاهان قاجاریه انجام می دادند و این نشانه این است که این رسوم، از دهان به دهان تا دوره های جدید ادامه یافته است)
سپس اعیان و طبقات مختلف امپراتوری در بیرون پرده، صف میکشیدند و طی مراسمی، پرده را کنار میزدند و شاهنشاه ایران باشکوه و جلال مخصوصی روی تخت خود پدیدار میگشت و به طبقات مختلف بار می داد.
• هان ای دل عبرت بین ...
و چه خوش گفت خاقانی به شاهان و رهبران خودکامه همه اعصار تاریخ، هنگامی که شکوه بر باد رفته تاق خسروان را مشاهده کرد:
هان ای دل عــــــــبرت بین از دیده نظر كن هان
ایـــــــــوان مدائن را آیینـــــه عبـــــــــــرت دان
...
مست است زمین زیرا؛ خورده است به جای می
در كاس سر هرمز، خـــــــــون دل نوشــــیروان
كســـــــــــری و ترنج زر، پرویز و تر زرین بر
بر باد شده یكســـر، با خـــاك شــــده یكــــــــسان

بر خلاف اکثر عموم اولین پرچم ایران درفش کاویانی نبود بلکه اثر ذوق کورش کبیر بود. درفش کاویان زمانی درست شد که کاوه آهنگر یک هو قاطی کرد و دودمان هر چی آدم خونخوار که اول اسمش ضحاک بود را بر باد داد. کاوه فریدون را بر تخت شاهی نشاد و فریدون هم که خیلی از برچیده شدن حکومت ضحاک خوشحال بود دستور داد پیشبند کاوه را که بر سر نیزه زده بودند تا مردم را تحریک به قیام کنند طلاکاری کنند . از این به بعد شد درفش کاویانی!. کثرا فکر می کنند این پرچم اولین پرچم ایران بوده است. حالا جالب است که درفش کاویانی را که با لباس آن بنده خدا درست نکردند. آن فقط یک نماد بود. درفشی که از روی آن ساخته شد وبه عنوان پرچم قرار گرفت از دوختن پوست پلنگ به عرض 5 متر و طول 7 متر درست شد!
تا زمانی که مسلمان ها ایران را گرفتند این پرچم ایران بود ولی مسلمان ها اجازه طرح پردازی را بر روی پرچم ندادند و ایران عملا بدون پرچم شد. پرچم سیاه جامگان و سرخ جامگان فقط یک رنگ داشت که هر چند پرچم الان لیبی هم فقط یک رنگ دارد ولی قبول کنید این دیگر اسمش پرچم نیست. برای همین سلطان محمود که به پادشاهی رسید توی پرچم سیاه سیاه جامگان که طرح ذوق ابومسلم بود یک ماه طلا دوزی کنند. پسرش مسعود که آمد از این سوسول بازی ها خوشش نیامد و دید ماه خیلی رمانتیک است و به دردش نمی خورد رفت سراغ علاقه اصلیش. شکار شیر!
سلطان مسعود که دید خیلی شیر دوست دارد سریعا یک شیر را به جای ماه به پرچم دوخت و از آن زمان تا قبل از انقلاب شیر شد نماد ایران. اگر می خواهید بدانید چطوری به فرانسه نگاه کنید که نشانش خروس است. آن زمان نشان ما شیر بوده است!
در زمان خوارزمشاهیان سکه هایی زده شد که عکس خورشید بر پشت شیر بود. به شخصه فکر می کنم که این به دلیل آیین مهرپرستی ایرانیان آن موقع بوده است که در این آیین خورشید بسیار مقدس بوده است. ولی هنوز تا زمان شاه خورشید باید صبر کنید.
شاه طهماسب هم یک خورده در این واقعه اختلال ایجاد کرد و چون فکر می کرد که ماه حمل با نشان گوسفند خیلی پربرکت بوده است ( چون خودش متولد ماه حمل بوده است ) گوسفند را جایگزین شیر کرد. در بقیه آن دوران پرچم ایران یک پارچه سبز با مشان شیر و خورشید بود که شیر و خورشید انواع و اقسام حالات مختلف را در این دوران داشته اند. تا این که نادر ، شاه شد!
نادر شاه چند تا پرچم داشت ولی پرچم ایران را پرچمی سه رنگ قرار داد که از رنگهای پرچم فعلی تشکیل شده بود. در این پرچم که هنوز هم 4 گوش نشده بود و مثلثی بود یک شیر بود که خورشید از پشتش طلوع می کرد و در وسط خورشید عبارت الله الملک به چشم می خورد. این پرچم مادر پرچمهای جدید ایران شد!
آقا محمد خان که آمد یک سری کارهای اساسی توی پرچم کرد. مثلا پرچم را 4 گوش کرد و به دست شیر ایران یک شمشیر هم داد. به خاطر این که با نادر هم مخالف بود رنگ پرچم را واحدی کرد که در شکل می بینید.
اما امیر کبیر. وقتی صحبت از امیر کبیر می شود باید بسیار با احترام صحبت کرد. این ایران امروز ساخته دست همان مرد است. هر چی خوبی توی ایران می بینیم یک نقشی در آن به عهده امیر کبیر بوده است.
امیرکبیر دلبستگی ویژهای به نادرشاه داشت و به همین خاطر پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه میکرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگهای پرچم نادر را قبول کرد ، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد (بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه. اگر این اتفاق نمی افتاد پرچم الان ما غیر استاندارد حساب می شد) و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی ۱۰ سانتی متر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباً به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد. در آخر درباره رنگهای بیشتر صحبت می کنیم.
این بود تا زمان پیروزی انقلاب ایران که پرچم این جوری شد.این پرچم را هم که می دانید توسط طولش یک و نیم برابر عرضش است. 22 بار الله اکبر در حاشیه ها دارد. یک هیئت 18 نفره این طرح را که توسط حمید ندیمی طراحی شده است تائید کرده اند.

در این صفحه اطلاعات زیادی در این باره خواهید خواند: صفحه استاندارد ایران
رنگ پرچم
درباره رنگ پرچم هم که می شود هر برداشتی کرد ولی کلا این ترتیب زیر از همه معتبرتر است:


این سه رنگ امروز جزئی از هویت امروز ماست. در حقیقت پرچم ایران اگر هر احساسی به ایران داشته باشیم باز هم با وجود ما آمیخته شده است و همه ما را با این پرچم می شناسند. یک روز پرچم شیر و خورشید و امروز این پرچم در وجود ماست. متاسفانه در چند ساله اخیر به این پرچم و کلا پرچمهای ایران توهین هایی صورت گرفته است. اگر شد یک مطلب هم در آینده درباره آن خواهم نوشت. فقط یک چیز را فراموش نمی کنم. من ایران را دوست دارم!

آبشار آتشگاه لردگان (طولاني ترين آبشار ايران ):
آبشار آتشگاه در190 کيلومتري شهرکرد و در40 کيلومتري شهر لردگان در درهاي روح افزا قرار گرفته است و با حرکت مواج خود سکوت منطقه را مي شکند و بي بديل ترين جلوه هاي طبيعي را رقم مي زند .
مسير اين آبشار از محل چشمه تا اتصال به رودخانه خرسان را فضاي سرسبز از انواع درختان و گياهان جنگلي فراگرفته است.
شيب زياد و پستي و بلندي هاي دره، آبشارهاي کوچک متعددي را ايجاد کرده است.

دشت لاله های واژگون:
دشت لاله هاي واژگون، در 12 كيلومتري چلگرد و در نزديكي روستاي بنواستكي از توابع شهرستان كوهرنگ واقع شده است. وسعت زياد (3400 هكتار) پوشش گياهي بسيار زيبا و ارزشمند، لاله هاي واژگون (اشك مريم) در دو نوع قرمز و زرد و نيز نزديكي به ديگر جاذبه هاي قطب سياحتي كوهرنگ از اين منطقه تفرجگاه بسيار مناسبي ساخته است. زمان رويش و شكفتن لاله هاي واژگون در اين دشت از اواسط فروردين ماه شروع و تا اواخر ارديبهشت ادامه دارد.

توجه کنید اگر با پیام !User Is Not Singed in Chat مواجه شدید بدین معناست که دوست شما در هیچ چت رومی حضور ندارد و یا چت روم مورد نظر کاملا full میباشد .

سال های ترکی براساس یک دوره دوازده ساله به نام دوازده حیوان تشکیل می شوند. نام این سال ها عبارتنداز:
سیچقان ییل(سال موش)
اودییل(سال گاو)
بارس ییل(سال پلنگ)
توشقان ییل(سال خرگوش)
لوی ییل (سال نهنگ)
ییلان ییل (سال مار)
یونت ییل (سال اسب)
قوی ییل(سال گوسفند)
بیچی یا پیچی ییل(سال میمون)
تخاقوی ییل(سال مرغ)
ایت ییل(سال سگ)
تنگوزییل(سال خوک)
بر اساس یک باور گمان می کرده اند هر سال به گونه ای است . یک سال سال جنگ و گریز است . یک سال سال فراوانی نعمت . یک سال سال دشمنی ها و .. و گمان می کردند آفرینش همواره بر مبنای این 12 نام دور می زند . اما اغلب به خاطر بامزه بودن این نامگذاری از آن استفاده می کنند بی آنکه بله آن اعتقاد داشته باشند .

***
يك جراح استخوان مي گويد: به نظر من يك سري اعمال و حركات وجود دارد كه مغز انسان قادر به انجام نيست و يا اينكه براي آنها برنامه ريزي نشده است. تست زير اين نكته را ثابت ميكند.
تست زير نمونهي از حركاتي است كه با انجام آن مغز درگير ميشود.
اين تست بسيار هيجان انگيز تنها چند ثانيه طول ميكشد.
همين حالا آن را امتحان كنید...
در حاليكه مقابل مانيتورتان نشستيد (هر جاي ديگر مانند؛ صندلي، مبل...) پاي راستتان را كمي بالا آوريد و در جهت عقربههاي ساعت بچرخانيد
در همين حال با دست راست شماره 66 را در هوا بنويسيد. مسير چرخش پاي شما تغيير كرد نه؟!! يعني پاي شما خلاف عقربههاي ساعت شروع به چرخيدن كرد. درسته؟
من که انجام دادم شد.شما چطور؟؟؟
|
برنده متعهد میشود. |
بازنده وعده میدهد. |
|
وقتی برنده ای مرتكب اشتباه میشود ، میگوید : اشتباه كردم.
|
وقتی بازنده ای مرتكب اشتباه میشود ، میگوید : تقصیر من نبود. |
|
برنده بیش از بازنده كار انجام میدهد ، و در انتها باز هم وقت دارد. |
بازنده همیشه آنقدر گرفتار است كه نمیتواند به كارهای ضروری بپردازد. |
|
برنده به بررسی دقیق یك مشكل می پردازد.
|
بازنده از كنار مشكل گذشته ، و آن را حل نشده رها میكند.
|
|
برنده میگوید: بیا برای مشكل راه حلی پیدا كنیم.
|
بازنده میگوید : هیچ كس راه حلی را نمیداند.
|
|
برنده می داند به خاطر چه چیزی پیكار میكند و بر سر چه چیزی توافق و سازش نماید. |
بازنده آن جا كه نباید ، سازش میكند، و به خاطر چیزی كه ارزش ندارد ، مبارزه میكند. |
|
برنده با جبران اشتباهش ، تاسف و پشیمانی خود را نشان میدهد. |
بازنده می گوید : «متاسفم» ، اما در آینده اشتباه خود را تكرار میكند. |
|
برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجیح میدهد ، هر چند كه هر دو حالت را مد نظر دارد. |
بازنده دوست داشتنی بودن را ، به مورد تحسین واقع شدن ترجیح میدهد ، حتی اگر بهای آن خفت و خواری باشد. |
|
برنده گوش می دهد. |
بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود ، برای حرف زدن. |
|
برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت میكند. |
بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست گاهی از موضع ضعف ، و گاهی همچون ستمگران فرودست رفتار میكند. |
|
برنده میگوید ، باید راه بهتری هم وجود داشته باشد.
|
بازنده میگوید ، تا بوده همین بوده و تا هست همین است. |
|
برنده به افراد برتر از خود ، احترام میگذارد، و سعی میكند تا از آنان چیزی بیاموزد. |
بازنده از افراد برتر از خود ، خشم و نفرت داشته و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است. |
|
برنده گامهای متعادلی بر میدارد. |
بازنده دو نوع سرعت دارد ، یا خیلی تند و یا خیلی كند. |
|
برنده میداند كه گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید. |
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است. |
|
برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته ، و هوشمندانه از ناتوانی های خود ، آگاه است. |
بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست.
|
|
برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند ، و آن را به اجزای كوچكتر تفكیك میكند ، تا حل آن آسان گردد. |
بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد، كه دیگر قابل حل شدن نیستند. |
|
برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، مهربان خواهند بود. |
بازنده احساس میكند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، نامهربان خواهند شد. |
|
برنده تمركز حواس دارد. |
بازنده پریشان حواس است. |
|
برنده از اشتباهات خود درس میگیرد. |
بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه ، یادگرفته كه اقدام به هیچ كاری نكند. |
|
برنده میكوشد تا مردم را هرگز نیازارد ، مگر در مواقع نادری كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد. |
بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این كار را میكند. |
|
برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند.
|
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد ، بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب كند ، و هرگز برنده نمیشود. |
|
برنده ترجیح می دهد كه ، خود را مسئول شكست هایش بداند ، و نه دیگران را ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمیكند. |
بازنده شكستهای خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند.
|
|
برنده معتقد است ، ما باكارهای درست و اشتباه خود ، سرنوشت خویش را تعیین میكنیم. |
بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد.
|
|
برنده در چنین موقعیتی احساس میكند كه اعتبار خود را برای آینده تقویت می نماید. |
بازنده از این كه بیش از آنچه می گیرد، بدهد، احساس میكند بازنده است. |
|
برنده در هر شرایطی كه قرار بگیرد ، آرامش و تعادل خود را حفظ میكند. |
بازنده اگر از دیگران عقب به ماند، تندخو و خشن میشود ، و اگر جلوتر از دیگران باشد ، بی احتیاطی میكند. |
|
برنده میداند كه نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست ، در حالی كه می كوشد تا آثار ناگوار این نقایص را به زداید هرگز تاثیر آنها را انكار نمیكند. |
بازنده از این كه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند ، هراسان است. |
|
برنده در چنین شرایطی آزادانه ، رنجش و آزردگی خود را بیان نموده ، تخلیه ی احساسی میكند ، سپس مساله را به فراموشی می سپارد. |
بازنده هنگامی كه از دیگران بدرفتاری میبیند ، خشم و ناخشنودی خویش را به زبان نمی آورد و زجر می كشد، و با انتقام گرفتن از خود ، شرایط بدتری را پدید می آورد. |
|
|
|
|
برنده می داند كه هر قاعده ای در هر كتابی را می توان نادیده انگاشت جز یكی، « همانی كه هستی و میخواستی ، باش » ، تنها برگ برنده ، در دنیا همین است. |
بازنده فكر میكند كه برای بازنده شدن و برنده شدن قوانینی وجود دارد. |
|
برنده روی پای خود می ایستد و از اینكه دیگران، به وی تكیه كنند ، احساس تحمیل شدن نمی كند. |
بازنده به كسانی كه از خودش قوی ترند ، تكیه میكند و عقده های خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میكند. |
|
برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است. |
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است. |
|
برنده در وجود یك آدم بد ، خوبی ها را می جوید و روی همین قسمت كار میكند. |
بازنده در وجود یك انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو ، به سختی میتواند با دیگران همكاری كند. |
|
برنده در عین حال كه تعصبات خود را میپذیرد ، تلاش میكند كه در هنگام قضاوت كردن بر این تعصبات غلبه كند. |
بازنده منكر وجود هرگونه تعصب در خود است ، و بنابراین در سراسر عمر ، اسیر تعصبات خویش خواهد بود. |
|
برنده هراسی ندارد از اینكه دریك موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد ، زیرا درافكارش خللی وارد نمی شود. |
بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به كارشایسته ترجیح میدهد. |
|
برنده بازی سرنوشت ، و این حقیقت كه شایستگی ها را همواره پاداشی نیست، بی آنكه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درك میكند. |
بازنده بی آنكه بازی های سرنوشت را درك نماید ، بدگمان است. |
|
برنده میداند كه چگونه میتوان جدی بود ، بی آن كه خشك و رسمی باشد. |
بازنده غالبا خشك و رسمی است زیرا ، فاقد توانایی جدی بودن است. |
|
برنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با متانت لازم انجام می دهد ، و توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می كند كه ، در آنها از حق انتخاب برخوردار است. |
بازنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد، و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی نمی گذارد. |
|
برنده ارزش های اخلاقی را ، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد.
|
بازنده چون در باطن ، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندكی قایل است ، بیش از ظرفیت خویش در جهت كسب منابع قدرت بیرونی تلاش میكند. |
|
برنده سعی میكند كه رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها قضاوت كند ، و رفتارهای دیگران را ، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی كند. |
بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی میكند.
|
|
برنده دیگران را نكوهش می كند ولی آنها را می بخشد.
|
بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش دیگران نیست ، و چنان حقیر است كه قادر به بخشیدن دیگران هم ، نیست. |
|
برنده پس از بیان نكته ی اصلی مورد نظرش ، لب از سخن فرو می بندد. |
بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ، كه نكته ی اصلی را فراموش میكند. |
|
برنده هر امتیازی را كه بتواند بدهد ، می دهد جز این كه اصول بنیادی خود را فدا كند.
|
بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد ، و این در حالی است كه اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود. |
|
برنده ضعفهای خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد.
|
بازنده توانایی های خود را هدر میدهد ، زیرا كه آنها را در خدمت ضعفهای خود به كار می گیرد. |
|
برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یكسان عمل میكند. |
بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر میكند. |
Sir Arthur Conan Doyle
The Adventures of Sherlock Holmes
THE COPPER BEECHES
"To the man who loves art for its own sake," remarked Sherlock Holmes, tossing aside the advertisement sheet of the Daily Telegraph, "It is frequently in its least important and lowliest manifestations that the keenest pleasure is to be derived. It is pleasant to me to observe, Watson, that you have so far grasped this truth that in these little records of our cases which you have been good enough to draw up, and, I am bound to say, occasionally to embellish, you have given prominence not so much to the many causes celebres and sensational trials in which I have figured but rather to those incidents which may have been trivial in themselves, but which have given room for those faculties of deduction and of logical synthesis which I have made my special province."
"And yet," said I, smiling, "I cannot quite hold myself absolved from the charge of sensationalism which has been urged against my records."
"You have erred, perhaps," he observed, taking up a glowing cinder with the tongs and lighting with it the long cherry-wood pipe which was wont to replace his clay when he was in a disputatious rather than a meditative mood—"You have erred perhaps in attempting to put color and life into each of your statements instead of confining yourself to the task of placing upon record that severe reasoning from cause to effect which is really the only notable feature about the thing."
"It seems to me that I have done you full justice in the matter," I remarked with some coldness, for I was repelled by the egotism which I had more than once observed to be a strong factor in my friend's singular character.
"No, it is not selfishness or conceit," said he, answering, as was his wont, my thoughts rather than my words. "If I claim full justice for my art, it is because it is an impersonal thing—a thing beyond myself. Crime is common. Logic is rare. Therefore it is upon the logic rather than upon the crime that you should dwell. You have degraded what should have been a course of lectures into a series of tales."
It was a cold morning of the early spring, and we sat after breakfast on either side of a cheery fire in the old room at Baker Street. A thick fog rolled down between the lines of dun-colored houses, and the opposing windows loomed like dark, shapeless blurs through the heavy yellow wreaths. Our gas was lit and shone on the white cloth and glimmer of china and metal, for the table had not been cleared yet. Sherlock Holmes had been silent all the morning, dipping continuously into the advertisement columns of a succession of papers until at last, having apparently given up his search, he had emerged in no very sweet temper to lecture me upon my literary shortcomings.
"At the same time," he remarked after a pause, during which he had sat puffing at his long pipe and gazing down into the fire, "You can hardly be open to a charge of sensationalism, for out of these cases which you have been so kind as to interest yourself in, a fair proportion do not treat of crime, in its legal sense, at all. The small matter in which I endeavored to help the King of Bohemia, the singular experience of Miss Mary Sutherland, the problem connected with the man with the twisted lip, and the incident of the noble bachelor, were all matters which are outside the pale of the law. But in avoiding the sensational, I fear that you may have bordered on the trivial."
"The end may have been so," I answered, "but the methods I hold to have been novel and of interest."
"Pshaw, my dear fellow, what do the public, the great unobservant public, who could hardly tell a weaver by his tooth or a compositor by his left thumb, care about the finer shades of analysis and deduction! But, indeed, if you are trivial. I cannot blame you, for the days of the great cases are past. Man, or at least criminal man, has lost all enterprise and originality. As to my own little practice, it seems to be degenerating into an agency for recovering lost lead pencils and giving advice to young ladies from boarding-schools. I think that I have touched bottom at last, however. This note I had this morning marks my zero-point, I fancy. Read it!" He tossed a crumpled letter across to me. It was dated from Montague Place upon the preceding evening, and ran thus:
"DEAR MR. HOLMES:—I am very anxious to consult you as to whether I should or should not accept a situation which has been offered to me as governess. I shall call at half-past ten to-morrow if I do not inconvenience you. Yours faithfully, VIOLET HUNTER."
"Do you know the young lady?" I asked.
"Not I."
"It is half-past ten now."
"Yes, and I have no doubt that is her ring."
"It may turn out to be of more interest than you think. You remember that the affair of the blue carbuncle, which appeared to be a mere whim at first, developed into a serious investigation. It may be so in this case, also."
"Well, let us hope so. But our doubts will very soon be solved, for here, unless I am much mistaken, is the person in question."
As he spoke the door opened and a young lady entered the room. She was plainly but neatly dressed, with a bright, quick face, freckled like a plover's egg, and with the brisk manner of a woman who has had her own way to make in the world. "You will excuse my troubling you, I am sure," said she, as my companion rose to greet her, "but I have had a very strange experience, and as I have no parents or relations of any sort from whom I could ask advice, I thought that perhaps you would be kind enough to tell me what I should do."
"Pray take a seat, Miss Hunter. I shall be happy to do anything that I can to serve you." I could see that Holmes was favorably impressed by the manner and speech of his new client. He looked her over in his searching fashion, and then composed himself, with his lids drooping and his finger-tips together, to listen to her story.
"I have been a governess for five years," said she, "In the family of Colonel Spence Munro, but two months ago the colonel received an appointment at Halifax, in Nova Scotia, and took his children over to America with him, so that I found myself without a situation. I advertised, and I answered advertisements, but without success. At last the little money which I had saved began to run short, and I was at my wit's end as to what I should do.
"There is a well-known agency for governesses in the West End called Westaway's, and there I used to call about once a week in order to see whether anything had turned up which might suit me. Westaway was the name of the founder of the business, but it is really managed by Miss Stoper. She sits in her own little office, and the ladies who are seeking employment wait in an anteroom, and are then shown in one by one, when she consults her ledgers and sees whether she has anything which would suit them.
"Well, when I called last week I was shown into the little office as usual, but I found that Miss Stoper was not alone. A prodigiously stout man with a very smiling face and a great heavy chin which rolled down in fold upon fold over his throat sat at her elbow with a pair of glasses on his nose, looking very earnestly at the ladies who entered. As I came in he gave quite a jump in his chair and turned quickly to Miss Stoper.
"'That will do,' said he; 'I could not ask for anything better. Capital! capital!' He seemed quite enthusiastic and rubbed his hands together in the most genial fashion. He was such a comfortable-looking man that it was quite a pleasure to look at him.
"'You are looking for a situation, miss?' he asked.
"'Yes, sir.'
"'As governess?'
"'Yes, sir.'
"'And what salary do you ask?'
"'I had 4 pounds a month in my last place with Colonel Spence Munro.'
"'Oh, tut, tut! sweating—rank sweating!' he cried, throwing his fat hands out into the air like a man who is in a boiling passion. 'How could anyone offer so pitiful a sum to a lady with such attractions and accomplishments?'
"'My accomplishments, sir, may be less than you imagine,' said I. 'A little French, a little German, music, and drawing —'
"'Tut, tut!' he cried. 'This is all quite beside the question. The point is, have you or have you not the bearing and deportment of a lady? There it is in a nutshell. If you have not, you are not fined for the rearing of a child who may some day play a considerable part in the history of the country. But if you have why, then, how could any gentleman ask you to condescend to accept anything under the three figures? Your salary with me, madam, would commence at 100 pounds a year.'
"You may imagine, Mr. Holmes, that to me, destitute as I was, such an offer seemed almost too good to be true. The gentleman, however, seeing perhaps the look of incredulity upon my face, opened a pocket-book and took out a note.
"'It is also my custom,' said he, smiling in the most pleasant fashion until his eyes were just two little shining slits amid the white creases of his face, 'to advance to my young ladies half their salary beforehand, so that they may meet any little expenses of their journey and their wardrobe.'
"It seemed to me that I had never met so fascinating and so thoughtful a man. As I was already in debt to my tradesmen, the advance was a great convenience, and yet there was something unnatural about the whole transaction which made me wish to know a little more before I quite committed myself.
"'May I ask where you live, sir?' said I.
"'Hampshire. Charming rural place. The Copper Beeches, five miles on the far side of Winchester. It is the most lovely country, my dear young lady, and the dearest old country-house.'
"'And my duties, sir? I should be glad to know what they would be.'
"'One child—one dear little romper just six years old. Oh, if you could see him killing cockroaches with a slipper! Smack! smack! smack! Three gone before you could wink!' He leaned back in his chair and laughed his eyes into his head again.
"I was a little startled at the nature of the child's amusement, but the father's laughter made me think that perhaps he was joking.
"'My sole duties, then,' I asked, 'are to take charge of a single child?'
"'No, no, not the sole, not the sole, my dear young lady,' he cried. 'Your duty would be, as I am sure your good sense would suggest, to obey any little commands my wife might give, provided always that they were such commands as a lady might with propriety obey. You see no difficulty, heh?'
"'I should be happy to make myself useful.'
"'Quite so. In dress now, for example. We are faddy people, you know—faddy but kind-hearted. If you were asked to wear any dress which we might give you, you would not object to our little whim. Heh?'
"'No,' said I, considerably astonished at his words.
"'Or to sit here, or sit there, that would not be offensive to you?'
"'Oh, no.'
"'Or to cut your hair quite short before you come to us?'
"I could hardly believe my ears. As you may observe, Mr. Holmes, my hair is somewhat luxuriant, and of a rather peculiar tint of chestnut. It has been considered artistic. I could not dream of sacrificing it in this offhand fashion.
"'I am afraid that that is quite impossible,' said I. He had been watching me eagerly out of his small eyes, and I could see a shadow pass over his face as I spoke.
"'I am afraid that it is quite essential,' said he. 'It is a little fancy of my wife's, and ladies' fancies, you know, madam, ladies' fancies must be consulted. And so you won't cut your hair?'
"'No, sir, I really could not,' I answered firmly.
"'Ah, very well; then that quite settles the matter. It is a pity, because in other respects you would really have done very nicely. In that case, Miss Stoper, I had best inspect a few more of your young ladies.'
"The manageress had sat all this while busy with her papers without a word to either of us, but she glanced at me now with so much annoyance upon her face that I could not help suspecting that she had lost a handsome commission through my refusal.
"'Do you desire your name to be kept upon the books?' she asked.
"'If you please, Miss Stoper.'
"'Well, really, it seems rather useless, since you refuse the most excellent offers in this fashion,' said she sharply. 'You can hardly expect us to exert ourselves to find another such opening for you. Good-day to you, Miss Hunter.' She struck a gong upon the table, and I was shown out by the page.
"Well, Mr. Holmes, when I got back to my lodgings and found little enough in the cupboard, and two or three bills upon the table. I began to ask myself whether I had not done a very foolish thing. After all, if these people had strange fads and expected obedience on the most extraordinary matters, they were at least ready to pay for their eccentricity. Very few governesses in England are getting 100 pounds a year. Besides, what use was my hair to me? Many people are improved by wearing it short and perhaps I should be among the number. Next day I was inclined to think that I had made a mistake, and by the day after I was sure of it. I had almost overcome my pride so far as to go back to the agency and inquire whether the place was still open when I received this letter from the gentleman himself. I have it here and I will read it to you:
"'The Copper Beeches, near Winchester. "'DEAR MISS HUNTER:—
"Miss Stoper has very kindly given me your address, and I write from here to ask you whether you have reconsidered your decision. My wife is very anxious that you should come, for she has been much attracted by my description of you. We are willing to give 30 pounds a quarter, or 120 pounds a year, so as to recompense you for any little inconvenience which our fads may cause you. They are not very exacting, after all. My wife is fond of a particular shade of electric blue and would like you to wear such a dress indoors in the morning. You need not, however, go to the expense of purchasing one, as we have one belonging to my dear daughter Alice (now in Philadelphia), which would, I should think, fit you very well. Then, as to sitting here or there,or amusing yourself in any manner indicated, that need cause you no inconvenience. As regards your hair, it is no doubt a pity, especially as I could not help remarking its beauty during our short interview, but I am afraid that I must remain firm upon this point, and I only hope that the increased salary may recompense you for the loss. Your duties, as far as the child is concerned, are very light. Now do try to come, and I shall meet you with the dog-cart at Winchester. Let me know your train.
"Yours faithfully, JEPHRO RUCASTLE.'
"That is the letter which I have just received, Mr. Holmes, and my mind is made up that I will accept it. I thought, however, that before taking the final step I should like to submit the whole matter to your consideration."
"Well, Miss Hunter, if your mind is made up, that settles the question," said Holmes, smiling.
"But you would not advise me to refuse?"
"I confess that it is not the situation which I should like to see a sister of mine apply for."
"What is the meaning of it all, Mr. Holmes?"
"Ah, I have no data. I cannot tell. Perhaps you have yourself formed some opinion?"
"Well, there seems to me to be only one possible solution. Mr. Rucastle seemed to be a very kind, good-natured man. Is it not possible that his wife is a lunatic, that he desires to keep the matter quiet for fear she should be taken to an asylum, and that he humors her fancies in every way in order to prevent an outbreak?"
"That is a possible solution—in fact, as matters stand, it is the most probable one. But in any case it does not seem to be a nice household for a young lady."
"But the money, Mr. Holmes the money!"
"Well, yes, of course the pay is good—too good. That is what makes me uneasy. Why should they give you 120 pounds a year, when they could have their pick for 40 pounds? There must be some strong reason behind."
"I thought that if I told you the circumstances you would understand afterwards if I wanted your help. I should feel so much stronger if I felt that you were at the back of me."
"Oh, you may carry that feeling away with you. I assure you that your little problem promises to be the most interesting which has come my way for some months. There is something distinctly novel about some of the features. If you should find yourself in doubt or in danger—"
"Danger! What danger do you foresee?" Holmes shook his head gravely. "It would cease to be a danger if we could define it," said he. "But at any time, day or night, a telegram would bring me down to your help."
"That is enough." She rose briskly from her chair with the anxiety all swept from her face. "I shall go down to Hampshire quite easy in my mind now. I shall write to Mr. Rucastle at once, sacrifice my poor hair to-night, and start for Winchester to-morrow." With a few grateful words to Holmes she bade us both good-night and bustled off upon her way.
"At least," said I as we heard her quick, firm steps descending the stairs, "She seems to be a young lady who is very well able to take care of herself."
"And she would need to be," said Holmes gravely. "I am much mistaken if we do not hear from her before many days are past."
It was not very long before my friend's prediction was fulfilled. A fortnight went by, during which I frequently found my thoughts turning in her direction and wondering what strange side-alley of human experience this lonely woman had strayed into. The unusual salary, the curious conditions, the light duties, all pointed to something abnormal, though whether a fad or a plot, or whether the man were a philanthropist or a villain, it was quite beyond my powers to determine. As to Holmes, I observed that he sat frequently for half an hour on end, with knitted brows and an abstracted air, but he swept the matter away with a wave of his hand when I mentioned it.
"Data! data! data!" he cried impatiently. "I can't make bricks without clay." And yet he would always wind up by muttering that no sister of his should ever have accepted such a situation.
The telegram which we eventually received came late one night just as I was thinking of turning in and Holmes was settling down to one of those all-night chemical researches which he frequently indulged in, when I would leave him stooping over a retort and a test-tube at night and find him in the same position when I came down to breakfast in the morning. He opened the yellow envelope, and then, glancing at the message, threw it across to me. "Just look up the trains in Bradshaw," said he, and turned back to his chemical studies. The summons was a brief and urgent one.
"Please be at the Black Swan Hotel at Winchester at midday to-morrow," it said. "Do come! I am at my wit's end. HUNTER."
"Will you come with me?" asked Holmes, glancing up.
"I should wish to."
"Just look it up, then."
"There is a train at half-past nine," said I, glancing over my Bradshaw. "It is due at Winchester at 11:30."
"That will do very nicely. Then perhaps I had better postpone my analysis of the acetones, as we may need to be at our best in the morning."
By eleven o'clock the next day we were well upon our way to the old English capital. Holmes had been buried in the morning papers all the way down, but after we had passed the Hampshire border he threw them down and began to admire the scenery. It was an ideal spring day, a light blue sky, flecked with little fleecy white clouds drifting across from west to east. The sun was shining very brightly, and yet there was an exhilarating nip in the air, which set an edge to a man's energy. All over the countryside, away to the rolling hills around Aldershot, the little red and gray roofs of the farm-steadings peeped out from amid the light green of the new foliage.
"Are they not fresh and beautiful?" I cried with all the enthusiasm of a man fresh from the fogs of Baker Street.
But Holmes shook his head gravely. "Do you know, Watson," said he, "That it is one of the curses of a mind with a turn like mine that I must look at everything with reference to my own special subject. You look at these scattered houses, and you are impressed by their beauty. I look at them, and the only thought which comes to me is a feeling of their isolation and of the impunity with which crime may be committed there."
"Good heavens!" I cried. "Who would associate crime with these dear old homesteads?"
"They always fill me with a certain horror. It is my belief, Watson, founded upon my experience, that the lowest and vilest alleys in London do not present a more dreadful record of sin than does the smiling and beautiful countryside."
"You horrify me!"
"But the reason is very obvious. The pressure of public opinion can do in the town what the law cannot accomplish. There is no lane so vile that the scream of a tortured child, or the thud of a drunkard's blow, does not beget sympathy and indignation among the neighbors, and then the whole machinery of justice is ever so close that a word of complaint can set it going, and there is but a step between the crime and the dock. But look at these lonely houses, each in its own fields, filled for the most part with poor ignorant folk who know little of the law. Think of the deeds of hellish cruelty, the hidden wickedness which may go on, year in, year out, in such places, and none the wiser. Had this lady who appeals to us for help gone to live in Winchester, I should never have had a fear for her. It is the five miles of country which makes the danger. Still, it is clear that she is not personally threatened."
"No. If she can come to Winchester to meet us she can get away."
"Quite so. She has her freedom."
"What CAN be the matter, then? Can you suggest no explanation?"
"I have devised seven separate explanations, each of which would cover the facts as far as we know them. But which of these is correct can only be determined by the fresh information which we shall no doubt find waiting for us. Well, there is the tower of the cathedral, and we shall soon learn all that Miss Hunter has to tell."
The Black Swan is an inn of repute in the High Street, at no distance from the station, and there we found the young lady waiting for us. She had engaged a sitting-room, and our lunch awaited us upon the table.
"I am so delighted that you have come," she said earnestly. "It is so very kind of you both; but indeed I do not know what I should do. Your advice will be altogether invaluable to me."
"Pray tell us what has happened to you."
"I will do so, and I must be quick, for I have promised Mr. Rucastle to be back before three. I got his leave to come into town this morning, though he little knew for what purpose."
"Let us have everything in its due order." Holmes thrust his long thin legs out towards the fire and composed himself to listen.
"In the first place, I may say that I have met, on the whole, with no actual ill-treatment from Mr. and Mrs. Rucastle. It is only fair to them to say that. But I cannot understand them, and I am not easy in my mind about them."
"What can you not understand?"
"Their reasons for their conduct. But you shall have it all just as it occurred. When I came down, Mr. Rucastle met me here and drove me in his dog-cart to the Copper Beeches. It is, as he said, beautifully situated, but it is not beautiful in itself, for it is a large square block of a house, whitewashed, but all stained and streaked with damp and bad weather. There are grounds round it, woods on three sides, and on the fourth a field which slopes down to the Southampton highroad, which curves past about a hundred yards from the front door. This ground in front belongs to the house, but the woods all round are part of Lord Southerton's preserves. A clump of copper beeches immediately in front of the hall door has given its name to the place.
"I was driven over by my employer, who was as amiable as ever, and was introduced by him that evening to his wife and the child. There was no truth, Mr. Holmes, in the conjecture which seemed to us to be probable in your rooms at Baker Street. Mrs. Rucastle is not mad. I found her to be a silent, pale-faced woman, much younger than her husband, not more than thirty, I should think, while he can hardly be less than forty-five. From their conversation I have gathered that they have been married about seven years, that he was a widower, and that his only child by the first wife was the daughter who has gone to Philadelphia. Mr. Rucastle told me in private that the reason why she had left them was that she had an unreasoning aversion to her stepmother. As the daughter could not have been less than twenty, I can quite imagine that her position must have been uncomfortable with her father's young wife.
"Mrs. Rucastle seemed to me to be colorless in mind as well as in feature. She impressed me neither favorably nor the reverse. She was a nonentity. It was easy to see that she was passionately devoted both to her husband and to her little son. Her light gray eyes wandered continually from one to the other, noting every little want and forestalling it if possible. He was kind to her also in his bluff, boisterous fashion, and on the whole they seemed to be a happy couple. And yet she had some secret sorrow, this woman. She would often be lost in deep thought, with the saddest look upon her face. More than once I have surprised her in tears. I have thought sometimes that it was the disposition of her child which weighed upon her mind, for I have never met so utterly spoiled and so ill-natured a little creature. He is small for his age, with a head which is quite disproportionately large. His whole life appears to be spent in an alternation between savage fits of passion and gloomy intervals of sulking. Giving pain to any creature weaker than himself seems to be his one idea of amusement, and he shows quite remarkable talent in planning the capture of mice, little birds, and insects. But I would rather not talk about the creature, Mr. Holmes, and, indeed, he has little to do with my story."
"I am glad of all details," remarked my friend, "whether they seem to you to be relevant or not."
"I shall try not to miss anything of importance. The one unpleasant thing about the house, which struck me at once, was the appearance and conduct of the servants. There are only two, a man and his wife. Toller, for that is his name, is a rough, uncouth man, with grizzled hair and whiskers, and a perpetual smell of drink. Twice since I have been with them he has been quite drunk, and yet Mr. Rucastle seemed to take no notice of it. His wife is a very tall and strong woman with a sour face, as silent as Mrs. Rucastle and much less amiable. They are a most unpleasant couple, but fortunately I spend most of my time in the nursery and my own room, which are next to each other in one corner of the building.
"For two days after my arrival at the Copper Beeches my life was very quiet; on the third, Mrs. Rucastle came down just after breakfast and whispered something to her husband. "'Oh, yes,' said he, turning to me, 'we are very much obliged to you, Miss Hunter, for falling in with our whims so far as to cut your hair. I assure you that it has not detracted in the tiniest iota from your appearance. We shall now see how the electric-blue dress will become you. You will find it laid out upon the bed in your room, and if you would be so good as to put it on we should both be extremely obliged.'
"The dress which I found waiting for me was of a peculiar shade of blue. It was of excellent material, a sort of beige, but it bore unmistakable signs of having been worn before. It could not have been a better fit if I had been measured for it. Both Mr. and Mrs. Rucastle expressed a delight at the look of it, which seemed quite exaggerated in its vehemence. They were waiting for me in the drawing-room, which is a very large room, stretching along the entire front of the house, with three long windows reaching down to the floor. A chair had been placed close to the central window, with its back turned towards it. In this I was asked to sit, and then Mr. Rucastle, walking up and down on the other side of the room, began to tell me a series of the funniest stories that I have ever listened to. You cannot imagine how comical he was, and I laughed until I was quite weary. Mrs. Rucastle, however, who has evidently no sense of humor, never so much as smiled, but sat with her hands in her lap, and a sad, anxious look upon her face. After an hour or so, Mr. Rucastle suddenly remarked that it was time to commence the duties of the day, and that I might change my dress and go to little Edward in the nursery.
"Two days later this same performance was gone through under exactly similar circumstances. Again I changed my dress, again I sat in the window, and again I laughed very heartily at the funny stories of which my employer had an immense repertoire, and which he told inimitably. Then he handed me a yellow-backed novel, and moving my chair a little sideways, that my own shadow might not fall upon the page, he begged me to read aloud to him. I read for about ten minutes, beginning in the heart of a chapter, and then suddenly, in the middle of a sentence, he ordered me to cease and to change my dress.
"You can easily imagine, Mr. Holmes, how curious I became as to what the meaning of this extraordinary performance could possibly be. They were always very careful, I observed, to turn my face away from the window, so that I became consumed with the desire to see what was going on behind my back. At first it seemed to be impossible, but I soon devised a means. My hand-mirror had been broken, so a happy thought seized me, and I concealed a piece of the glass in my handkerchief. On the next occasion, in the midst of my laughter, I put my handkerchief up to my eyes, and was able with a little management to see all that there was behind me. I confess that I was disappointed. There was nothing. At least that was my first impression.
At the second glance, however, I perceived that there was a man standing in the Southampton Road, a small bearded man in a gray suit, who seemed to be looking in my direction. The road is an important highway, and there are usually people there. This man, however, was leaning against the railings which bordered our field and was looking earnestly up. I lowered my handkerchief and glanced at Mrs. Rucastle to find her eyes fixed upon me with a most searching gaze. She said nothing, but I am convinced that she had divined that I had a mirror in my hand and had seen what was behind me. She rose at once. "'Jephro,' said she, 'there is an impertinent fellow upon the road there who stares up at Miss Hunter.' "'No friend of yours, Miss Hunter?' he asked. "'No, I know no one in these parts.' "'Dear me! How very impertinent! Kindly turn round and motion to him to go away.' "'Surely it would be better to take no notice.' "'No, no, we should have him loitering here always. Kindly turn round and wave him away like that.'
"I did as I was told, and at the same instant Mrs. Rucastle drew down the blind. That was a week ago, and from that time I have not sat again in the window, nor have I worn the blue dress, nor seen the man in the road."
"Pray continue," said Holmes.
"Your narrative promises to be a most interesting one."
"You will find it rather disconnected, I fear, and there may prove to be little relation between the different incidents of which I speak. On the very first day that I was at the Copper Beeches, Mr. Rucastle took me to a small outhouse which stands near the kitchen door. As we approached it I heard the sharp rattling of a chain, and the sound as of a large animal moving about. "'Look in here!' said Mr. Rucastle, showing me a slit between two planks. 'Is he not a beauty?'
"I looked through and was conscious of two glowing eyes, and of a vague figure huddled up in the darkness. "'Don't be frightened,' said my employer, laughing at the start which I had given. 'It's only Carlo, my mastiff. I call him mine, but really old Toller, my groom, is the only man who can do anything with him. We feed him once a day, and not too much then, so that he is always as keen as mustard. Toller lets him loose every night, and God help the trespasser whom he lays his fangs upon. For goodness' sake don't you ever on any pretext set your foot over the threshold at night, for it's as much as your life is worth.'
"The warning was no idle one, for two nights later I happened to look out of my bedroom window about two o'clock in the morning. It was a beautiful moonlight night, and the lawn in front of the house was silvered over and almost as bright as day. I was standing, rapt in the peaceful beauty of the scene, when I was aware that something was moving under the shadow of the copper beeches. As it emerged into the moonshine I saw what it was. It was a giant dog, as large as a calf, tawny tinted, with hanging jowl, black muzzle, and huge projecting bones. It walked slowly across the lawn and vanished into the shadow upon the other side. That dreadful sentinel sent a chill to my heart which I do not think that any burglar could have done.
"And now I have a very strange experience to tell you. I had, as you know, cut off my hair in London, and I had placed it in a great coil at the bottom of my trunk. One evening, after the child was in bed, I began to amuse myself by examining the furniture of my room and by rearranging my own little things. There was an old chest of drawers in the room, the two upper ones empty and open, the lower one locked. I had filled the first two with my linen. and as I had still much to pack away I was naturally annoyed at not having the use of the third drawer. It struck me that it might have been fastened by a mere oversight, so I took out my bunch of keys and tried to open it. The very first key fitted to perfection, and I drew the drawer open. There was only one thing in it, but I am sure that you would never guess what it was. It was my coil of hair.
"I took it up and examined it. It was of the same peculiar tint, and the same thickness. But then the impossibility of the thing obtruded itself upon me. How could my hair have been locked in the drawer? With trembling hands I undid my trunk, turned out the contents, and drew from the bonom my own hair. I laid the two tresses together, and I assure you that they were identical. Was it not extraordinary? Puzzle as I would, I could make nothing at all of what it meant. I returned the strange hair to the drawer, and I said nothing of the matter to the Rucastles as I felt that I had put myself in the wrong by opening a drawer which they had locked.
"I am naturally observant, as you may have remarked, Mr. Holmes, and I soon had a pretty good plan of the whole house in my head. There was one wing, however, which appeared not to be inhabited at all. A door which faced that which led into the quarters of the Tollers opened into this suite, but it was invariably locked. One day, however, as I ascended the stair, I met Mr. Rucastle coming out through this door, his keys in his hand, and a look on his face which made him a very different person to the round, jovial man to whom I was accustomed. His cheeks were red, his brow was all crinkled with anger, and the veins stood out at his temples with passion. He locked the door and hurried past me without a word or a look.
"This aroused my curiosity, so when I went out for a walk in the grounds with my charge, I strolled round to the side from which I could see the windows of this part of the house. There were four of them in a row, three of which were simply dirty, while the fourth was shuttered up. They were evidently all deserted. As I strolled up and down, glancing at them occasionally, Mr. Rucastle came out to me, looking as merry and jovial as ever. "'Ah!' said he, 'you must not think me rude if I passed you without a word, my dear young lady. I was preoccupied with business matters.'
"I assured him that I was not offended. 'By the way,' said I, 'you seem to have quite a suite of spare rooms up there, and one of them has the shutters up.'
"He looked surprised and, as it seemed to me, a little startled at my remark. "'Photography is one of my hobbies,' said he. 'I have made my dark room up there. But, dear me! what an observant young lady we have come upon. Who would have believed it? Who would have ever believed it?' He spoke in a jesting tone, but there was no jest in his eyes as he looked at me. I read suspicion there and annoyance, but no jest.
"Well, Mr. Holmes, from the moment that I understood that there was something about that suite of rooms which I was not to know, I was all on fire to go over them. It was not mere curiosity, though I have my share of that. It was more a feeling of duty—a feeling that some good might come from my penetrating to this place. They talk of woman's instinct; perhaps it was woman's instinct which gave me that feeling. At any rate, it was there, and I was keenly on the lookout for any chance to pass the forbidden door.
"It was only yesterday that the chance came. I may tell you that, besides Mr. Rucastle, both Toller and his wife find something to do in these deserted rooms, and I once saw him carrying a large black linen bag with him through the door. Recently he has been drinking hard, and yesterday evening he was very drunk; and when I came upstairs there was the key in the door. I have no doubt at all that he had left it there. Mr. and Mrs. Rucastle were both downstairs, and the child was with them, so that I had an admirable opportunity. I turned the key gently in the lock, opened the door, and slipped through.
"There was a little passage in front of me, unpapered and uncarpeted, which turned at a right angle at the farther end. Round this corner were three doors in a line, the first and third of which were open. They each led into an empty room, dusty and cheerless, with two windows in the one and one in the other, so thick with dirt that the evening light glimmered dimly through them. The centre door was closed, and across the outside of it had been fastened one of the broad bars of an iron bed, padlocked at one end to a ring in the wall, and fastened at the other with stout cord. The door itself was locked as well, and the key was not there. This barricaded door corresponded clearly with the shuttered window outside, and yet I could see by the glimmer from beneath it that the room was not in darkness. Evidently there was a skylight which let in light from above.
As I stood in the passage gazing at the sinister door and wondering what secret it might veil, I suddenly heard the sound of steps within the room and saw a shadow pass backward and forward against the little slit of dim light which shone out from under the door. A mad, unreasoning terror rose up in me at the sight, Mr. Holmes. My overstrung nerves failed me suddenly, and I turned and ran—ran as though some dreadful hand were behind me clutching at the skirt of my dress. I rushed down the passage, through the door, and straight into the arms of Mr. Rucastle, who was waiting outside. "'So,' said he, smiling, 'it was you, then. I thought that it must be when I saw the door open.'
"'Oh, I am so frightened!' I panted. "'My dear young lady! my dear young lady!'—you cannot think how caressing and soothing his manner was—'and what has frightened you, my dear young lady?'
"But his voice was just a little too coaxing. He overdid it. I was keenly on my guard against him.
"'I was foolish enough to go into the empty wing,' I answered. 'But it is so lonely and eerie in this dim light that I was frightened and ran out again. Oh, it is so dreadfully still in there!'
"'Only that?' said he, looking at me keenly.
"'Why, what did you think?' I asked.
"'Why do you think that I lock this door?'
"'I am sure that I do not know.'
"'It is to keep people out who have no business there. Do you see?' He was still smiling in the most amiable manner.
"'I am sure if I had known—'
"'Well, then, you know now. And if you ever put your foot over that threshold again'—here in an instant the smile hardened into a grin of rage, and he glared down at me with the face of a demon—'I'll throw you to the mastiff.'
"I was so terrified that I do not know what I did. I suppose that I must have rushed past him into my room. I remember nothing until I found myself lying on my bed trembling all over. Then I thought of you, Mr. Holmes. I could not live there longer without some advice. I was frightened of the house, of the man of the woman, of the servants, even of the child. They were all horrible to me. If I could only bring you down all would be well. Of course I might have fled from the house, but my curiosity was almost as strong as my fears. My mind was soon made up. I would send you a wire. I put on my hat and cloak, went down to the office, which is about half a mile from the house, and then returned, feeling very much easier. A horrible doubt came into my mind as I approached the door lest the dog might be loose, but I remembered that Toller had drunk himself into a state of insensibility that evening, and I knew that he was the only one in the household who had any influence with the savage creature, or who would venture to set him free. I slipped in in safety and lay awake half the night in my joy at the thought of seeing you. I had no difficulty in getting leave to come into Winchester this morning, but I must be back before three o'clock, for Mr. and Mrs. Rucastle are going on a visit, and will be away all the evening, so that I must look after the child. Now I have told you all my adventures, Mr. Holmes, and I should be very glad if you could tell me what it all means, and, above all, what I should do."
Holmes and I had listened spellbound to this extraordinary story. My friend rose now and paced up and down the room, his hands in his pockets, and an expression of the most profound gravity upon his face. "Is Toller still drunk?" he asked.
"Yes. I heard his wife tell Mrs. Rucastle that she could do nothing with him."
"That is well. And the Rucastles go out to-night?"
"Yes."
"Is there a cellar with a good strong lock?"
"Yes, the wine-cellar."
"You seem to me to have acted all through this matter like a very brave and sensible girl, Miss Hunter. Do you think that you could perform one more feat? I should not ask it of you if I did not think you a quite exceptional woman."
"I will try. What is it?"
"We shall be at the Copper Beeches by seven o'clock, my friend and I. The Rucastles will be gone by that time, and Toller will, we hope, be incapable. There only remains Mrs. Toller, who might give the alarm. If you could send her into the cellar on some errand, and then turn the key upon her, you would facilitate matters immensely."
"I will do it."
"Excellent! We shall then look thoroughly into the affair. Of course there is only one feasible explanation. You have been brought there to personate someone, and the real person is imprisoned in this chamber. That is obvious. As to who this prisoner is, I have no doubt that it is the daughter, Miss Alice Rucastle, if I remember right, who was said to have gone to America. You were chosen, doubtless, as resembling her in height, figure, and the color of your hair. Hers had been cut off, very possibly in some illness through which she has passed, and so, of course, yours had to be sacrificed also. By a curious chance you came upon her tresses. The man in the road was undoubtedly some friend of hers—possibly her fiance—and no doubt, as you wore the girl's dress and were so like her, he was convinced from your laughter, whenever he saw you, and afterwards from your gesture, that Miss Rucastle was perfectly happy, and that she no longer desired his attentions. The dog is let loose at night to prevent him from endeavoring to communicate with her. So much is fairly clear. The most serious point in the case is the disposition of the child."
"What on earth has that to do with it?" I ejaculated.
"My dear Watson, you as a medical man are continually gaining light as to the tendencies of a child by the study of the parents. Don't you see that the converse is equally valid. I have frequently gained my first real insight into the character of parents by studying their children. This child's disposition is abnormally cruel, merely for cruelty's sake, and whether he derives this from his smiling father, as I should suspect, or from his mother, it bodes evil for the poor girl who is in their power."
"I am sure that you are right, Mr. Holmes," cried our client.
"A thousand things come back to me which make me certain that you have hit it. Oh, let us lose not an instant in bringing help to this poor creature."
"We must be circumspect, for we are dealing with a very cunning man. We can do nothing until seven o'clock. At that hour we shall be with you, and it will not be long before we solve the mystery."
We were as good as our word, for it was just seven when we reached the Copper Beeches, having put up our trap at a wayside public-house. The group of trees, with their dark leaves shining like burnished metal in the light of the setting sun, were sufficient to mark the house even had Miss Hunter not been standing smiling on the door-step.
"Have you managed it?" asked Holmes. A loud thudding noise came from somewhere downstairs.
"That is Mrs. Toller in the cellar," said she.
"Her husband lies snoring on the kitchen rug. Here are his keys, which are the duplicates of Mr. Rucastle's."
"You have done well indeed!" cried Holmes with enthusiasm.
"Now lead the way, and we shall soon see the end of this black business."
We passed up the stair, unlocked the door, followed on down a passage, and found ourselves in front of the barricade which Miss Hunter had described. Holmes cut the cord and removed the transverse bar. Then he tried the various keys in the lock, but without success. No sound came from within, and at the silence Holmes's face clouded over. "I trust that we are not too late," said he. "I think, Miss Hunter, that we had better go in without you. Now, Watson, put your shoulder to it, and we shall see whether we cannot make our way in."
It was an old rickety door and gave at once before our united strength. Together we rushed into the room. It was empty. There was no furniture save a little pallet bed, a small table, and a basketful of linen. The skylight above was open, and the prisoner gone.
"There has been some villainy here," said Holmes; "This beauty has guessed Miss Hunter's intentions and has carried his victim off."
"But how?"
"Through the skylight. We shall soon see how he managed it." He swung himself up onto the roof. "Ah, yes," he cried, "here's the end of a long light ladder against the eaves. That is how he did it."
"But it is impossible," said Miss Hunter; "The ladder was not there when the Rucastles went away."
"He has come back and done it. I tell you that he is a clever and dangerous man. I should not be very much surprised if this were he whose step I hear now upon the stair. I think, Watson, that it would be as well for you to have your pistol ready."
The words were hardly out of his mouth before a man appeared at the door of the room, a very fat and burly man, with a heavy stick in his hand. Miss Hunter screamed and shrunk against the wall at the sight of him, but Sherlock Holmes sprang forward and confronted him.
"You villain!" said he, "where's your daughter?"
The fat man cast his eyes round, and then up at the open skylight. "It is for me to ask you that," he shrieked, "You thieves! Spies and thieves! I have caught you, have I? You are in my power. I'll serve you!" He turned and clattered down the stairs as hard as he could go.
"He's gone for the dog!" cried Miss Hunter.
"I have my revolver," said I.
"Better close the front door," cried Holmes, and we all rushed down the stairs together. We had hardly reached the hall when we heard the baying of a hound, and then a scream of agony, with a horrible worrying sound which it was dreadful to listen to.
An elderly man with a red face and shaking limbs came staggering out at a side door. "My God!" he cried. "Someone has loosed the dog. It's not been fed for two days. Quick, quick, or it'll be too late!"
Holmes and I rushed out and round the angle of the house, with Toller hurrying behind us. There was the huge famished brute, its black muzzle buried in Rucastle's throat, while he writhed and screamed upon the ground. Running up, I blew its brains out, and it fell over with its keen white teeth still meeting in the great creases of his neck. With much labor we separated them and carried him, living but horribly mangled, into the house. We laid him upon the drawing-room sofa, and having dispatched the sobered Toller to bear the news to his wife, I did what I could to relieve his pain. We were all assembled round him when the door opened, and a tall, gaunt woman entered the room.
"Mrs. Toller!" cried Miss Hunter.
"Yes, miss. Mr. Rucastle let me out when he came back before he went up to you. Ah, miss, it is a pity you didn't let me know what you were planning, for I would have told you that your pains were wasted."
"Ha!" said Holmes, looking keenly at her.
"It is clear that Mrs. Toller knows more about this matter than anyone else."
"Yes, sir, I do, and I am ready enough to tell what I know."
"Then, pray, sit down, and let us hear it for there are several points on which I must confess that I am still in the dark."
"I will soon make it clear to you," said she; "And I'd have done so before now if I could ha' got out from the cellar. If there's police-court business over this, you'll remember that I was the one that stood your friend, and that I was Miss Alice's friend too.
"She was never happy at home, Miss Alice wasn't, from the time that her father married again. She was slighted like and had no say in anything, but it never really became bad for her until after she met Mr. Fowler at a friend's house. As well as I could learn, Miss Alice had rights of her own by will, but she was so quiet and patient, she was, that she never said a word about them but just left everything in Mr. Rucastle's hands. He knew he was safe with her; but when there was a chance of a husband coming forward, who would ask for all that the law would give him, then her father thought it time to put a stop on it. He wanted her to sign a paper, so that whether she married or not, he could use her money. When she wouldn't do it, he kept on worrying her until she got brain-fever, and for six weeks was at death's door. Then she got better at last, all worn to a shadow, and with her beautiful hair cut off; but that didn't make no change in her young man, and he stuck to her as true as man could be."
"Ah," said Holmes, "I think that what you have been good enough to tell us makes the matter fairly clear, and that I can deduce all that remains. Mr. Rucastle then, I presume, took to this system of imprisonment?"
"Yes, sir."
"And brought Miss Hunter down from London in order to get rid of the disagreeable persistence of Mr. Fowler."
"That was it, sir."
"But Mr. Fowler being a persevering man, as a good seaman should be, blockaded the house, and having met you succeeded by certain arguments, metallic or otherwise, in convincing you that your interests were the same as his."
"Mr. Fowler was a very kind-spoken, free-handed gentleman," said Mrs. Toller serenely.
"And in this way he managed that your good man should have no want of drink, and that a ladder should be ready at the moment when your master had gone out."
"You have it, sir, just as it happened."
"I am sure we owe you an apology, Mrs. Toller," said Holmes, "for you have certainly cleared up everything which puzzled us. And here comes the country surgeon and Mrs. Rucastle, so I think. Watson, that we had best escort Miss Hunter back to Winchester, as it seems to me that our locus standi now is rather a questionable one."
And thus was solved the mystery of the sinister house with the copper beeches in front of the door. Mr. Rucastle survived, but was always a broken man, kept alive solely through the care of his devoted wife. They still live with their old servants, who probably know so much of Rucastle's past life that he finds it difficult to part from them. Mr. Fowler and Miss Rucastle were married, by special license, in Southampton the day after their flight, and he is now the holder of a government appointment in the island of Mauritius. As to Miss Violet Hunter, my friend Holmes, rather to my disappointment, manifested no further interest in her when once she had ceased to be the centre of one of his problems, and she is now the head of a private school at Walsall, where I believe that she has met with considerable success.
www.world-english.org