سيدحسين ملقب به جلال الدين ، فرزند سيداحمد حسيني اورازاني در يازدهم قوس ( آذر ) سال 1302 در سيدنصرالدين تهران به دنيا آمد.
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : كودكي جلال آل احمد در نوعي رفاه اشرافي روحانيت گذشت. جلال در اين باره مي گويد : « در خانواده اي روحاني ( مسلمان ـ شيعه ) بر آمده ام . پدر و برادر بزرگ و يكي از شوهرخواهرهام در مسند روحانيت مردند . و حالا برادرزاده اي و يك شوهرخواهر ديگر روحاني اند ، و اين تازه اول عشق است. كه الباقي خانواده همه مذهبي اند. با تك و توك استثنايي ». [ مثلا شرح احوالات ، از كتاب جلال آل احمد مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، گردآورنده : حميد تبريزي ، تبريز : نشر كاوه ، ص 62 ]
تحصيلات رسمي و حرفه اي : دوران كودكي جلال ، از بستر يك تربيت مذهبي آغاز شد ؛ با اتمام دوره ي دبستان ، پدرش او را نزد « سيد هادي طالقاني » برد تا از محضر اين استاد كه خود نيز در گذشته نزد وي تلمذ كرده بود ، استفاده نمايد. جلال با رسيدن به مقطع دبيرستان با منع پدر جهت ادامه ي تحصيل مواجه شد ، چراكه او اعتقاد داشت ....

« مدارس تحصيلاتشان به بي ديني مي انجامد » ، لذا بعد از مرگ برادر بزرگترش ، پدر عزم خود را جزم نموده بود تا از جلال جانشيني براي محراب و منبرش سازد. با بازشدن كلاس هاي شبانه ي دارالفنون ، جلال پنهان از چشم پدر ، در اين مدرسه ثبت نام نمود. او روزها به كار ساعت سازي - بعدها سيم كشي و چرم فروشي - مشغول بود ، و شب ها درس مي خواند. وي با درآمد كار روزانه دوره ي دبيرستان را تمام كرد و در سال 1322 موفق به اخذ ديپلم شد. پس از ختم دوره ي دبيرستان ، پدرش او را به نزد برادر بزرگترش در نجف اشرف فرستاد. پس از بازگشت از نجف در سال 1322 وارد دانشسراي عالي شد و در آنجا در رشته ي ادبيات فارسي ، ليسانس خود را گرفت. [ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي ، ص 63 ]
فعاليتهاي ضمن تحصيل : جلال اوايل سال 1323 ، عضو حزب توده شد. چون يك قصه و يك ترجمه ي او در مجله « سخن » به چاپ رسيده بود ، به زودي در حزب توده مورد تشويق قرارگرفت و مدير روزنامه ي « بشر » ارگان دانشجويان حزب توده شد و سال بعد مديرداخلي مجله ي « ماهان مردم » ارگان تئوريك حزب توده گرديد.[ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي ، ص 63 ]
وقايع ميانسالي : سيمين دانشور در مورد ازدواج خود با جلال آل احمد چنين مي گويد : « جلال و من همديگر را در سفري از شيراز به تهران در بهار سال 1327 يافتيم و با وجودي كه در همان برخورد اول درباره ي وجود معادن لب لعل و كان حسن شيراز ، در زمان ما شك كرد و گفت كه تمام اينگونه معادن در زمان همان مرحوم خواجه حافظ استخراج شده است ، باز به هم دل بستيم. ثمره ي اين دلبستگي ، چهارده سال زندگي مشترك ماست در لانه اي كه خودش تقريبا با دست خودش ساخته است. در اين چهارده سال شاهد آزمودن ها ، كوشش ها ، فداكاري ها ، همدردي ها ، سرخوردگي ها و نوميدي هاي جلال بوده ام و به او حق مي دهم كه اخيرا زودرنج و كم تحمل شده باشد. بچه هم نداريم كه بردباري را يك صف خواهي نخواهي براي او بسازد ». جلال آل احمد دوران جواني را در حزب توده گذرانيد ، اما طولي نكشيد كه در سال 1325 سرخوردگي او نسبت به حزب توده آغاز گرديد. نهال اين شك در ارتباط تنگاتنگ با دكتر اسحاق اپريم از طرفي ، و با خليل ملكي از طرف ديگر در طول يك سال رشد يافت تا كار بدان جا انجاميد كه در سال 1326 پس از شكست رهبري حزب توده در حوادث تاريخي آن سال ها ، با همفكري پنج تن ديگر از اعضاي كميته ايالتي حزب توده تهران ، به ويژه مهندس حسين ملكي و مهندس ناصحي و جواهري ( شاعر متخلص به رواهيچ ) و محمد سالك ( كه كارگر مكانيك بود ) و محمدامين رياحي ( كه بعدها دكتر ادبيات و محقق شد ) ، طرح استعفاي دسته جمعي شان را نوشتند. پس از خانه نشيني انشعابيون ، تنها جلال و تني چند از ياران جوان جلال در صحنه ماندند و به لحاظ آنكه ملكي را مظلوم ترين فردي مي ديد كه آماج تمام تيرهاي تهمت سرسپردگان شده است و احساس مي كرد بايد به دفاع از او برخيزد. در آن سال ، تنها مجال و منبري كه در اختيار جلال بود تا از آنجا به دفاع از مظلوميت و حقانيت ملكي برخيزد ، پيشاني سفيد مجموعه ي « سه تار » بود ، كه جلال نوشت : « تقديم به خليل ملكي » و اين كار در روزگاري شد كه براي تقرب به حزب توده و جريان چپ ، هر فرصت طلبي آماده ي فحاشي به ملكي بود. با اين تقديم ، انگار جلال مي خواسته است به ملكي منزوي و كناره گير بگويد : « مرد ، تنها نيستي. دلسرد نباش و در پيله نخز ». در سال 1328 جلال با خانم دانشور ازدواج نمود و بعد از گذشت يك سال ، دانشور با استفاده از بورس تحصيلي به آمريكا رفت و اين درست زماني است كه دولت دكتر مصدق بر مصدر امور مسلط گشته و روشنفكران ، نيروهاي ملي ، احزاب و مطبوعات فعال شده اند. جلال يكي از مهره هاي اصلي « نيروي سوم » بود. اين حزب از سازمان يافته ترين احزاب جبهه ملي بود كه از مصدق حمايت مي كرد. سال 1331 ، سال فعاليت هاي داغ و گرم سياسي جلال است. او در نبود همسر ، در عين فعاليت سياسي ، در تدارك ساخت منزلي در زمين وقفي بود كه از طرف وزارت فرهنگ به او داده بودند. در همين سال ، كتاب « دست هاي آلوده » نوشته ي ژان پل سارتر را ترجمه نمود و آن را تقديم كرد به : سيمين ، شريك زندگي اش. ابتداي سال 1332 جلال از حزب نيروي سوم كناره گرفت ؛ و چندماه بعد با كودتاي 28 مرداد ، حكومت دكتر مصدق ساقط گرديد. در پاييز همان سال ، جلال ، عيسي اسماعيل زاده و شمس آل احمد در خانه ي جلال در محاصره ي ماموران تيمور بختيار دستگير شدند ، ولي با نوشتن يك تعهدنامه توانستند خيلي زود از زندان آزاد شوند. متن تعهدنامه ي جلال بدين شكل بود : « من از ارديبهشت 1332 ، سياست را بوسيدم و گذاشتم كنار ». فرداي آن روز ، اين عبارت در صفحات اول كيهان و اطلاعات با تيتر درشت چاپ شد و اين مساله به عنوان يك افتخار براي تيمور بختيار بود . [ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي ، ص 63 ]
زمان و علت فوت : جلال آل احمد در روز سه شنبه 18 شهريور ماه 1348 ، در اسالم گيلان در گذشت. در مورد علت مرگ جلال هنوز ابهاماتي وجود دارد ، خانم سيمين دانشور همسر جلال و كسي كه جلال در مورد فعاليت هاي دوره ي تحصيلي خود چنين مي گويد : « سال هاي آخر دبيرستان با حرف و سخن هاي احمد كسروي آشنا شدم و مجل بعد با « مرد امروز » و « تفريحات شب » و بعد با مجله « دنيا » و مطبوعات حزب توده ... و با اين دستمايه ي فكري ، چيزي درست كرده بوديم به اسم انجمن اصلاح. كوچه انتظام ، اميريه و شب ها در كلاس هايش مجاني فنارسه درس مي داديم. و عربي و آداب سخنراني. و روزنامه ديواري داشتيم ، به قصد وارسي كار احزابي كه همچو قارچ روييده بودند. هركدام مامور يكي شان بوديم و سركشي مي كرديم به حوزه ها و ميتينگ هاشان ... و من مامور حزب توده بودم ». در آخرين لحظات زندگي وي در كنارش بود چنين مي گويد : « با دكتر عبد الحسين شيخ به خانه ميهن آمديم و من جريان واقع را براي دكتر شيخ گفتم. اوجلال را معاينه كرده بود و و علت مرگش را به اغلب احتمال ، آمبولي يا آنفاركتوس تشخيص داده بود. . [ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي ، ص 63 ]
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : جلال از نيمه ي دوم تيرماه 1326 معلم و كارمند وزارت آموزش و پرورش شد. در سال 1341 در زمان وزارت محمد درخشش ، دو سه سالي مشاور كتاب هاي درسي بود. يك سال نيز در زمان حكومت اسدالله علم كه وزارت فرهنگ آن به عهده ي دكتر پرويز ناتل خانلري بود ، منتظر خدمت ماند. او همچنين مدير يك دبستان نيز بوده كه قصه اش در « مدير مدرسه » آمده است. [ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي ، ص 63 ]
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : در كنار شغل معلمي و تدريس ، جلال با مطبوعات زمان خويش نيز همكاري داشته است. اين همكاري گاه به صورت بنيادي بوده است ، يعني به شكلي كه جلال فقط برايشان نمي نويسد ، بلكه در بنياد و اساس پايه گذاري آنان هم سهيم است. مطبوعاتي كه جلال آل احمد با آنها همكاري داشته عبارتند از : مدير داخلي روزنامه و هفته نامه بشر ( ارگان دانشجويان حزب توده ايران در سال 1325 و به صاحب امتيازي كيانوري ) ، مدير داخلي ماهنامه مردم ( مجله تئوريك حزب توده در سال هاي 1325 تا دي ماه 1326 ، به صاحب امتيازي فريدون كشاورز و سردبيري احسان الله طبري ) ، مدير داخلي نامه ماهانه شير و خورشيد سرخ ايران ( مدير اسمي آن ، دكتر ذبيح الله صفا بود ، اما عملا جلال آن را اداره مي نمود. 12 شماره از آن در سال 1328 منتشر شد كه در آن ايام ، جلال دانشجوي سال آخر دوره ي دكتراي ادبيات و ملزم به بيگاري براي استاد بود ) ، مدير داخلي روزنامه شاهد ( نشريه سياسي سال هاي 1329 تا 1331 به صاحب امتيازي علي زهري و سردبيري مظفر بقايي ) ، مدير ماهنامه علم و زندگي ( نشريه اي بود كه هرماه توقيف مي شد و به همين خاطر چندين اسم بر روي خود گذاشت تا توانست طي هشت ده سال ، 42 شماره درآورد. باني آن خليل ملكي بود و يك سال اول ، مديريت آن را جلال به عهده داشت ) ، مدير داخلي مجله نقش و نگار ( در سال 1334 به مديرمسئولي سيمين دانشور منتشر مي شد. به علت فقدان تجربيات مطبوعاتي سيمين دانشور ، عملا كارها به عهده ي جلال بود و خدمات فني آن را شمس آل احمد به عهده داشت ) ، مدير داخلي مجله مهرگان ( اين نشريه به صورت هفتگي و قطع روزنامه در سال 1327 منتشر مي شد. صاحب امتياز آن محمد درخشش و سردبيرش عبدالحسين زرين كوب بود كه جلال با وي مدد مي كرد. درخشش رئيس جامعه فارغ التحصيلان دانشسراي عالي و مهرگان ارگان جامعه معلمان بود. اين نشريه در برابر حزب توده موضع گيري هاي دقيق سياسي داشت ، و همين سوابق عاقبت صاحب امتيازش را به وزارت فرهنگ در زمان دكتر اميني به سال 1341 رسانيد ) ، ياري با مديريت تحقيقات اجتماعي ( مجله اي ماهانه و ارگان مؤسسه علوم اجتماعي دكتر نراقي بود. دوستان قديم جلال در سازمان ، پول آن را مي دادند و با توجه به آنكه تمام بار مجله بر دوش جوانان دانشجوي مؤسسه بود ، ليكن بهره برداري را نراقي مي كرد ، لذا پس از يكي دو شماره ، جلال از همكاري با آن دست كشيد ) ، سرپرست كتاب ماه يا كيهان ماه ( ماهنامه اي بود كه بيش از دو شماره دوام نياورد. با تلاش شمس آل احمد و زيرنظر شورايي مركب از : پرويز داريوش ، سيمين دانشور و جلال و با سرمايه ي مادي مؤسسه كيهان منتشر مي شد ) ، ياري با مديريت جهان نو (دوره ي جديد آن در سال 1342 به طور ماهانه منتشر مي شد. سه شماره ي مرتب ماهانه به همت و سردبيري رضا براهني و ياري جلال درآمد ، ولي با به وجودآمدن جو سانسور و امنيت ، سردبير آن عوض شد ) و همچنين در انتشار دو دوره مجله آرش از شماره 1 تا 13 به سردبيري سيروس طاهباز و از شماره 14 تا 20 به سردبيري اسلام كاظميه ، جلال آل احمد تلاش زيادي نمود. از برنامه هاي ديگر جلال در دوره ي ميانسالي ، ملاقات با دوستان و آشنايان و علاقه مندانش در پاطوق هاي خاصي در تهران بود. [ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي ، ص 63 ]
چگونگي عرضه آثار : جلال آل احمد نويسندگي را از سن شانزده سالگي يعني از سال هاي آخر دارلفنون آغاز نمود. اما چاپ كردن را از بيست سالگي تجربه كرد و اين زماني بود كه او سال آخر را در دارالفنون به اتمام مي رسانيد. كارنامه ي زندگي جلال را مي توان به سه قسمت تقسيم نمود : اول آثاري كه در زمان حياتش ، با نام خود يا بي نام و با نام مستعار خود به چاپ سپرد . دوم آثاري كه پس از مرگش درطي بيست سال اوصياي او به چاپ سپردند. اين آثار در زمان جلال به دليل سانسور و كج تابي هاي ناشران ، با توجه به قراردادهاي بسته شده به چاپ نرسيد.[ شمس آل احمد ، از چشم برادر ، ص 213 ـ جلال آل احمد ، مثلا شرح احوالات ، از كتاب مردي در كشاكش تاريخ معاصر ، نوشته حميد تبريزي

آثار:

از رنجي كه مي‌بريم، اورازان، پنج داستان، تات‌نشينهاي بلوك زهرا، جزيره خارك د‌ُر‌ّ يتيم خليج فارس، چهل طوطي، خسي در ميقات، در خدمت و خيانت روشنفكران، دستهاي آلوده، ديد و بازديد، زن زيادي، سرگذشت كندوها، سفر امريكا، سفر به ولايت عزراييل، سفر روس، سه‌تار، سوءتفاهم، غرب‌زدگي، قمارباز، مدير مدرسه، مكالمات، نفرين زمين، نون و القلم، نيما چشم جلال بود و يك چاه و دو چاله.

 

لاک صورتی