نگاهي به تحولات جغرافياي سياسي ظهور جغرافياي سياسي بصورت يک شاخه منسجم جغرافياي انساني از پديدههاي قرن حاضر است ولي اين بدان معنا نيست که در گذشته فيلسوفان و نويسندگان بزرگ به تاثيرات متقابل سياست در مظاهر گوناگونش، و محيط فيزيکي توجهي نداشتهاند از نوشتههاي هرودوت، افلاطون ، ارسطو، فتسکيو، و هگل چنين بر مي آيد که اين نويسندگان، مشاهدات جغرافيايي - سياسي خود را بدون آگاهي از وجود چنين شاخه مستقلي تحت عنوان جغرافياي انساني به رشته تحرير در آوردهاند در ميان متقدمان ارسطو بويژه با شکلدهي يک دولت ايدهآل ريشهاي عميق براي برخي مفاهيم جغرافياي سياسي بوجود آورد وي معتقد بود که در يک دولت ايدهآل و نمونه نسبت بين جمعيت و وسعت قلمرو و کيفيت آنها مهم است وي براي پايتخت شدن يک شهر، شرايطي را لازم ميدانست و درباره ترکيب ارتش و نيروي دريايي، چگونگي مرزها و ساير عوامل بحث کرده است و در تمام اين بحثها به ماهيت محيط فيزيکي بويژه آب و هوا به عنوان يک عامل تعيين کننده اشاره دارد. سه قرن بعد از ارسطو، امسترابو، جغرافيدان يوناني- رومي کتابي در هفده جلد نوشت که در واقع توصيفي از جهان شناخته شده آن روز بود. در قرون وسطي، علم و دانشوري در اروپا تحتالشعاع مذهب قرار گرفت در حالي که در جهان اسلام جغرافيا در بين تاجران ، مورخان، جهانگردان و فيلسوفان مسلمان رواج پيدا کرد. ابنخلدون مورخ، فيلسوف و جامعهشناس مسلمان، يکي از نويسندگان بود که پس از سفرهاي طولاني، در کتابي که قرن چهاردهم ميلادي در شرح احوال خود نگاشت تز معروف خود را درباره قبيله و شهر ارائه داد و به نقش محيط طبيعي اين واحدها به عنوان عوامل تعيين کننده اشاره کرد. در اواخر قرن نوزدهم «کارل ريتر» در برلين نظريه رشد دولت را مشابه به آنچه ابنخلدون در پنچ قرن پيش از آن ارائه کرده بود مطرح کرد با اين تفاوت که آن را قابل قياس با موجود زنده ميدانست به همين دليل نظريه وي را نظريه ارگانيسم مينامند. دروده جديد تحول در جغرافياي سياسي با فردريک راتزل آلماني آغاز ميشود راتزل به دليل ارائه مفاهيم و متدلوژي جديد در جغرافياي سياسي، پدر اين دانش شناخته شده است کتاب جغرافياي سياسي راتزل نخستين کتابي است که تحت اين عنوان به رشته تحرير در آمده، هر چند حاوي بسياري از کارهاي گذشتگان است راتزل از جهتي ديگر بنيانگذار ژئوپولتيک نيز محسوب ميشود، گرچه خود اين اصطلاح را به کار نبرده است. وي در زمره جغرافيداناني است که به وارونيسيم اجتماعي اعتقاد داشتهاند او در کتاب خود به دو عامل وسعت و موقعيت جغرافيايي اشاره کرده است. همزمان با رشد ژئوپولتيک دوره تمرکز روي مطالعه واحدهاي سياسي بويژه دولت آغاز ميشود و کم و بيش تا امروز ادامه دارد غالب جغرافيدانان برجسته قرن 20 با ارائه نظريات خود درباره چگونگي پيدايش و بقاي دولتها، در پيشبرد اين مطالعات نقش بسزايي داشتهاند. از اوايل دهه 60 ميلادي ظهور چندين روند جديد در جغرافياي سياسي قابل ذکر است. اين تحولات را در چهار بخش عمده ميتوان بررسي کرد: 1- تغيير در مقياس موضوعات مورد بررسي جغرافيدانان سياسي بطور سنتي تمايل به مطالعه در مقياس کلان يعني مسائلي در سطح دولت (کشور مستقل)، بينالمللي و جهان داشتهاند در حالي که امروزه در صد بالايي از بررسيها در سطح محلي و با مقياس کوچک (ميکرو) انجام ميگيرد. 2- جابجايي در خود موضوعات مورد مطالعه 3- اتخاذ متدولوژيهاي نو 4- توجه به نظريه
سازمانيابي سياسي فضا: ريشههاي نظام دولت دولت در معناي عام تقريباً معادل و هم معناي کشور مستقل است و به يک واحد سياسي با مشخصات زير اطلاق ميشود. 1- سرزمين: معمولاً سرزمين دولت نه تنها بخشي از خشکيها و آبهاي سطح زمين بلکه جو فراز آنها را نيز در بر ميگيرد و مرزهاي آن بايد کم و بيش از نظر بينالمللي مشخص و شناخته شده باشد، اعماق زمين نيز به صورت يک گوه مخروطي تا مرکز زمين، جزيي از سرزمين دولت محسوب ميشود. 2- جمعيت: سرزمين دولت بايد مسکون و داراي جمعيت دائم باشد. يک منطقه بدون جمعيت يا با جمعيتي که بطور موقت در آن سکونت دارند، هر قدر هم بزرگ باشد دولت محسوب نميشود. 3- حکومت: مردمي که در يک سرزمين زندگي ميکنند به نوعي نظام اداري نيازمندند تا بتوانند نقشهاي مورد نظر خود را ايفا کنند. هيچ دولتي بدون سازمان سياسي نميتواند موجوديت پيدا کند. 4- حاکيمت: مهمترين وجه تمايز دولت از ساير واحدهاي سياسي حاکميت است. حاکميت در مفهوم خارجي آن به قدرت مطلقه دولت و اين که هيچ دولت و اين که هيچ قدرتي را برتر نميشناسد اشاره دارد به بيان ديگر، استقلال و آزاد بودن از نظارت مستقيم يک قدرت خارجي، ذاتي دولت است. سرزمين و ويژگيهاي آن در اين بخش، برخي ويژگيهاي اساسي سرزمين يعني وسعت، شکل و موقع جغرافيايي و اهميت سياسي آنها بررسي ميشود. الف) توسعه ارضي: توسعه ارضي از چند طريق از جمله: 1- اشغال 2- مرور زمان 3- کشور گشايي 4- واگذاري 5- توسعه طبيعي صورت ميگيرد ب) تحصيل حقوق گاهي حق استفاده از سرزمين، بدون انتقال عنوان يا حاکيمت آن از طرف يک دولت به دولت ديگر واگذار ميشود اين حقوق ممکن است زير عنوانهاي مختلف اجاره يا حقوق ارتفاقي حاصل شود. ج) وسعت سرزمين طبقهبندي کشورهاي از نظر وسعت به دليل گستره بسيار وسيع آنها، چندان مفيد به نظر نميرسد. به علاوه، وسعت به تنهايي و بدون توجه به جمعيت و چگونگي پراکندگي آن موقعيت جغرافيايي و ويژگيهاي فيزيکي سرزمين (آب و هوا، ناهمواري و منابع طبيعي) نميتواند معياري براي قدرت باشد. بنابراين بهتر است تفاوت ميان کشورها بيشتر از نظر کيفي نه کمي بررسي شود. معمولاً وسعت زياد يک دولت، با اين تصور که از نظر آب و هوا و منابع طبيعي داراي تنوع بيشتري است و از نظر دفاعي و نظامي هم نسبت به کشورهاي کم وسعت برتري دارد به عنوان عامل قدرت مطرح ميشود. اگر کشوري در برگيرنده اراضي وسيع غير قابل کشت و خالي از سکنه باشد و جمعيت آن به واسطه کوهستاني و صعبالعبور بودن و صحرايي بودن مناطقش، از يکديگر جدا افتاده باشند اداره چنين کشوري نياز به تاسيسات زير بنايي دارد که اين امر مستلزم هزينه زيادي است. دولتهايي که سرزمين آنها به صورتي است که زمينهاي وسيع خالي از سکنه ميان مناطق پر جمعيت و حاصلخيز آن فاصله انداخته است، مثل منطقه «سپر» کانادا، سعي دارند با تشويق مردم به سکونت در مناطق بکر، آثار منفي اين وضع را جبران کنند. نتيجه اين که بزرگي يا کوچکي وسعت سرزمين، به خودي خود، دليل قدرت يا ضعف آن نيست بلکه نکته مهم اين است که آيا سرزمين ميتواند تامين کننده نيازهاي مردم خود باشد يا نه، و برخورد مردم نسبت به سرزمين خود و بهرهبرداري از آن چگونه است؟ د) شکل سرزمين پس از وسعت، شکل يکي ديگر از ويژگيهاي کالبدي دولت است که ميتواند بر کارکرد و روابط بينالمللي آن تاثير داشته باشد. هر دولت به اين دليل که يک واحد سرزميني است، داراي شکلي خاص است که با ديگر دولتها تفاوت دارد. البته، اهميت آن اولاً از جهت فاصلهاي است که ميان دورترين نقاط پيرامون و مرکز جغرافيايي کشور وجود دارد و ثانياً به دليل مشکلاتي است که از اين نظر ممکن است در اداره امور کشور به وجود آيد.
کشورها را بر اساس شکل سرزمين ميتوان به گونههاي زير تقسيم کرد: 1- کشورهاي جمع و جور (فشرده) برخي از کشورها شکلي جمعي و جور نزديک به دايره يا مستطيل دارند به سخن ديگر در اين کشورها اراضي کلاً در اطراف يک هسته مرکزي قرار گرفته است کشورهاي اروگوئه، بلژيک، لهستان، روماني، مجارستان و کامبوج نمونههايي از اين گروه هستند. 2- کشورهاي طويل به سرزمين گفته ميشود که طول آن حداقل 6 برابر عرض متوسط آن باشد. بهترين مثال براي اينگونه کشورها شيلي، نروژ، توگو، گامبيا، ايتاليا، پاناما و مالاوي است.
 
3- کشورهاي دنبالهدار در برخي کشورها با وجود اين که بخش اعظم خاک آنها به شکل فشرده ديده ميشود وجود يک زايده بصورت شبه جزيره يا دالان که از بدنه اصلي دور شده و توسط خاک کشورهاي همسايه محصور شده است، شکل خاصي به آن ميدهد اين کشورها به کشورهاي دنبالهدار موسومند بهترين نمونه اين زايدهها را ميتوان در کشورهاي زئير و ناميبيا در آفريقا و کشورهاي افغانستان، برمه (ميانمار فعلي) و تايلند در آسيا مشاهده کرد. 4- کشورهاي پارهپاره برخي کشورها داراي بخشهاي انفرادي و مجزايي هستند که توسط خاک کشور ديگر و يا آبهاي بينالملل از يکديگر جدا شدهاند در نتيجه اين چند پاره شدن خاک، پي آمدهاي خاصي وجود دارد، معمولا ارتباط ميان بخشهاي پراکنده يک کشور مشکلتر از کشورهايي است که خاک پيوسته دارند. ايجاد وحدت ملي در چنين شرايطي به سختي صورت ميگيرد در چنين کشورهايي مساله انتخاب پايتخت که بايد در يکي از بخشهاي کشور باشد، منشا اختلاف ميان واحدهاي داخلي ميشود و نظارت موثر حکومت بر اين واحدهاي پراکنده با مشکل روبرو ميشود. به عنوان مثال ميتوان از کشور اندونزي نام برد.
 
- کشورهاي محيطي در نقشه سياسي جهان، کشورهاي انگشت شماري را ميتوان يافت که سرزمين دولتي ديگر را کاملاً در محاصره خود دارند. چنين کشورهايي که به نام کشورهايي محيطي معروفند. در موقعيتي قرار دارند که براي عبور به مقصد کشور محاطي يا درونگان، چه از راه زمين و چه از راه هوا بايد از خاک آنها گذشت نتيجه اينکه کشور محيطي از ديد سياسي در سنجش با کشور محاطي موقعيتي برتر دارد براي نمونه دو کشور ايتاليا و آفريقا جنوبي را کشورهاي محيطي و کشورهاي سنمارنيو و لسوتو را کشورهاي محاطي يا درونگان مينامند.

هـ) موقعيت سرزمين مکان يک دولت ار دو جهت قابل بررسي است: 1) از نظر موقعيت رياضي آن بر روي کره زمين که از روي مدارات و نصفالنهارات مشخص شده و مکان مطلق خوانده ميشود. 2) از جهت مکان نسبي، موقعيت رياضي يک کشور که در واقع ميزان دوري يا نزديکي به خط استوا و دو قطب را مشخص ميکند تعيين کننده شرايط آب و هوايي يک کشور است. منظور از موقعيت نسبي، نزديکي يا دوري از دريا، يا مجاورت با يک دولت پر قدرت و توسعه طلب است. کشورهاي جزيرهاي و يا کشورهايي که به کلي در خشکي محاط شدهاند، دولتهايي که مجاور يک کانال و يا تنگه بينالمللي استراتژيک قرار دارند، مزايا و مشکلاتي دارند که بررسي آنها از نظر جغرافياي سياسي مهم است. از طرف ديگر بايد دانست که گرچه مکان نسبي يک دولت ثابت است ولي اهميت آن با گذشت زمان تغيير ميکند و بيشتر معلول جابهجايي قدرت و تغيير در برداشتها و ادراکات جامعه بينالملل است. در ارزيابي قدرت هر دولت، عامل دوري يا نزديکي با دريا، همواره مورد نظر بوده و بر اساس همين عامل نظريههاي مهم ژئوپوليتيکي هارتلند (مکيندر) و تفواق قدرت دريايي (ماهان) ارائه شده است. از نظر جغرافيايي سياسي يکي از پيچيدهترين مسائل در روابط بينالملل دسترسي دولتهاي محصور در خشکي (بدون ساحل) به دريا و منابع آن است. دولتهاي محصور درخشکي براي دسترسي به دريا هيچ راهي جز عبور از سرزمين کشور ديگري که سر راه آنها واقع شده، ندارند. اگر دولت معبد (ترانزيت) داراي راههاي پيشرفته و تسهيلات بندري کافي باشد و رفتاري دوستانه و توأم با همکاري در پيش گيرد مسألهاي بوجود نميآيد ولي اغلب مشاهده ميشود که عبور مستلزم پرداخت عوارض سنگين بوده و به دليل موانع مختلف به حالت تعليق در ميآيد در نتيجه باعث انزواي دولت محصور در خشکي ميشود امروز حدود سي کشور در خشکي محاط بوده، از دسترسي مستقيم به دريا محرومند.

موقعيت سرزمين :
|