ژئوپولتيك معاني مختلفي دارد. براي مثال مي توان آنرا مترادف؛ جغرافياي سياسي يا سياست در ابعاد مختلف و از جنبه هاي مختلف معنا كرد. اما در حقيقت؛ معني اصلي يا بين المللي آن؛ «رقابت بين دولت هاي قدرتمند يا همان ابرقدرت ها براي كسب برتري» . در بعدي كوچكتر؛ ژئوپولتيك به معناي «رقابت» بين دولت هاي كوچك يا ايالت هاي مختلف يك مملكت براي برتري و قدرت است.اما در بحث استراتژيك؛ ژئوپولتيك؛ به حفظ تماميت ارضي كشورها اطلاق مي شود. گاه آنرا مترادف با سياست گذاري بين المللي با تكيه بر توان نظامي درنظر مي گيرند.

گذشته از همه اين تعابير و بر طبق نظر نظريه پردازان قديمي و جديد؛ ژئوپولتيك به معني «رابطه بين المللي بين دولت ها و كشورها» معني مي شود. بر طبق اين نظريه و از اين ديدگاه؛ در دنياي امروز؛ ملتي برتر است كه برداشتي صحيح و دقيق از ژئوپولتيك داشته و براي دستيابي به قدرت و تسلط بر سياست حاكم بر جهان ابرقدرت ها؛ تلاش بيشتري بكند؛ به عبارتي شرط بقاي ملت ها؛ آگهي، تسلط و نفوذ در سياست حاكم بر جهان ابرقدرت هاست.اما؛ امروزه شاهد ظهور ديدگاهي جديد از مساله «ژئوپلتيك» هستيم. در اين نگرش نو؛ تلاش مي شود تا رابطه اي منطقي بين مفاهيم قديمي از ژئوپولتيك و ديدگاهي نو به نام جغرافياي اقتصادي برقرار شود؛ تلفيق اين دو نظريه به «ژئوپولتيك بحراني» معروف است.

مساله ژئوپولتيك بحراني؛ از سال ۱۹۷۰، با تحقيق و توجه عده اي از محققين به مسائلي خاص نظير فقر؛ جبر و زور؛ ناامني و... در بعضي كشورها مطرح شد. اين محققين عقيده داشتند؛ براي آنكه بتوانيم از «ژئوپولتيك» برداشتي صحيح داشته باشيم؛ ابتدا بايد به مساله «امنيت ملي كشورها» توجه كنيم. آنها معتقد بودند پيش از هر اقدامي؛ بايد مسائلي چون فقر و تنگدستي؛ جبر و زور؛ تبعيض ها و... در جوامع مختلف؛  مخصوصا پايين دستي ها؛ حل شده و پس از برقراري «امنيت ملي كشورها»؛ هرچند به طور نسبي؛ به سراغ بحث هايي چون «ژئوپولتيك» رفت.پيشگامان توجه به اين عقايد نو؛ «نئوماركسيست » بودند. اوج توجه به اين عقايد؛ نظريه هاي «تيلور» بود.

پس از اين تحولات و ظهور نظريه اي نو به نام «ژئوپولتيك بحراني» ؛ تعاريف و تعابير مختلفي به بازار سياست وارد شد.

در نظريه «ژئوپولتيك بحراني»، جهان؛ با سلسله مراتبي خاص؛ دولت ها و قدرت هاي خاص؛ رتبه ها: درجه ها؛ تبعيض ها؛ حساسيت ها و... معنا نمي شود؛ در اين ديدگاه «حكومت مركزي» يا «حكومت هاي خودمحور»؛ جايگاهي نداشته و اين يكي از نكات مثبت و جديد اين ديدگاه است. علاوه بر اين؛ اقتصاد و تكنولوژي؛ همپاي سياست ومسائل سياسي مطرح بوده و توجه به رشد و شكوفايي هر سه مقوله (اقتصاد؛ تكنولوژي؛ سياست) مطرح است. موقعيت جغرافيايي؛ در اين نگرش نو؛ عاملي براي برتري نيست و با تغيير ساختارهاي اقتصادي در جوامع؛ قدرت تفويض مي شود. مرزبندي هاي سياسي - جغرافيايي؛ فقط به وسيله دولت ها انجام نمي شود؛ بلكه «ارتباطات بين المللي كشورها»؛ شركت ها و موسسه هاي غيردولتي فعال و ... در اين مرزبندي ها نقشي فعال دارند؛ به عبارتي اقتصاد و تكنولوژي نيز عواملي مهم براي مرزبندي هاي سياسي - جغرافيايي هستند؛ به عبارتي ديگر «خودمحوري»  و «فاعل بودن» بعضي كشورها معنايي نداشته و آنچه تعيين كننده است؛ عوامل اقتصادي - سياسي است.با پايان يافتن دوران «جنگ سرد»؛ اوراسياي مركزي؛ به عنوان قطبي استراتژيك و اقتصادي در جهان سياست؛ مطرح شد. بسياري از كشورهاي اين ناحيه ازنظر سياسي و اقتصادي جزء كشورهاي ضعيف بوده و حمايت خود را ازجهت اقتصادي وابسته به «روسيه» مي دانند. علاوه بر اين كشورهاي اين منطقه (اوراسيا)؛ ازجهت اقتصادي؛ اجتماعي و سياسي؛ درگير كشمكش و رقابت اند.

نظريه پردازان عقيده «ژئوپولتيك بحراني»؛ دليل اين كشمكش ها را دو علت مهم مي دانند: ۱ - اعلام نوعي «ارتباط غيررسمي» بين اين كشورها و ۲ - وجود اعتقادات مذهبي در بعضي از كشورهاي منطقه.آسياي مركزي و قفقاز شمالي بين سلسله كوه هايي محصور شده اند كه اين كوه ها؛ «مجموعه كشورهاي اوراسيا» را از مناطق اطراف جدا كرده و اين كشورها را به مسيري خاص براي نقل و انتقالات و تجارت تبديل كرده است. در گذشته؛ اين منطقه پلي بين آسيا و اروپا بود و راه تاريخي و مهم «ابريشم» از آن مي گذشت.اگرچه منطقه آسياي مركزي و قفقاز؛ تمام منطقه اوراسياي مركزي را دربر نمي گيرد؛ اما تقابل تاريخ و تمدن؛ سواران و چادرنشين ها؛ و كشاورزان و... چهره اي ديدني از آن ساخته كه اقوامي چون عثماني؛ ايراني؛ قفقازي؛ مغول؛ تانگويش و تيبتان را در خود جا داده است. در قلمروي منطقه آسياي داخلي؛ اسلام؛ بودائيسم و شامانيسم و سرزمين هاي تجزيه شده روسيه و عقايد مختلف آنها ديده مي شود.

كاربرد دقيق نظريه «ژئوپولتيك بحراني»؛ دقيقا در اين منطقه نمود مي يابد. چراكه براساس اين ديدگاه نو؛ هرگونه بهره برداري اقتصادي و سود حاصل از اين تجارت؛ بايد بين كشورهاي منطقه و دول خارجي؛ به طور عادلانه تقسيم شده و تمامي كشورهاي منطقه اوراسيا بايد «سودي عادلانه» از اين تجارت ها دريافت كنند. از سوي ديگر؛ كشورهاي واقع در راه تزانزيت بايد از امنيتي مناسب از جهت «تجاري»؛ «اقتصادي» و «اجتماعي» برخوردار باشند. از اين رو؛ برعهده دولت و ملت هاي منطقه اوراسياست كه بازي را به نفع خود تمام كرده و براي دستيابي به ارتباط صحيح و دقيق در زمينه هاي مختلف (اقتصادي؛ سياسي و اجتماعي)؛ تلاش كنند.براساس نظريه «ژئوپولتيك بحراني»؛ بازيگران اصلي براي دستيابي به هدف مطلوب عبارتند از:

۱ - حلقه داخلي يا كشورهاي منطقه داخلي شامل؛ روسيه؛ ايران و تركيه

۲ - حلقه خارجي؛ شامل دو بخش كه عبارتند از: ۱ - كشورهايي كه ازجهت مسافت در فاصله اي دورتر قرار دارند شامل: چين؛ هند؛ پاكستان و افغانستان و ۲ - كشورهايي كه ازجهت مسافت به منطقه نزديكترند چون: روماني؛ اوكراين؛ بلغارستان؛ يونان؛ اسراييل و عربستان سعودي.علاوه بر اين كشورها؛ كه مهره هاي اصلي بازي اند؛ حضور كشورهايي چون ايالت متحده؛ اتحاديه اروپا؛ ژاپن و كشورهاي آسياي شرقي را نيز نبايد ازنظر دور داشت. علاوه بر كشورها و نقش اصلي آنها براي دستيابي به هدف نهايي و برتر؛ عواملي چون تفاوت زنگ و نژاد؛ سازمان هاي مختلف بين المللي؛ شركت هاي دخيل در معامله هاي انرژي و ... را نيز نبايد از نظر دور داشت. همه اين عوامل دست به دست هم داده و منطقه اوراسيا را رهبري كرده و آنرا هر لحظه دستخوش تغيير و تحول مي كنند...

  • مهدي پرويزي امينه: محقق مؤسسه بين المللي مطالعات آسيايي در دانشگاه آمستردام

مترجم: مهتاب - صفرزاده خسروشاهي ● منبع: روزنامه - همشهری