شکر
چون شقیق بلخی به مکه رفت و ابراهیم ادهم او را دید، شقیق گفت: ای ابراهیم، چه میکنی در کار معاش؟
گفت: اگر چیزی رسد شکر کنم و اگر نرسد صبر کنم.
شقیق فرمود: سگان بلخ هم این کنند که چون یابند مراعات کنند و دم بجنبانند و اگر نیابند صبر کنند!
ابراهیم گفت: پس شما چگونه کنی؟
فرمود: اگر ما را چیزی رسد ایثار کنیم و اگر نرسد شکر کنیم.
ابراهیم برخاست و سر شقیق را بوسید و گفت: و الله تو استادی
+ نوشته شده در ۱۳۸۰/۰۱/۰۱ ساعت 18:35 توسط استاد نصیری
|
به نام نقش بند صفحه خاک