اولئک کالانعام بل هم اضل
در آیه 179 سوره مبارک اعراف، از کسانی یاد شده است که داری قلب هایی غیر فقیه، چشمانی نابینا و گوش هایی ناشنوا هستند و «آنها چون چهارپایانند بلکه گمراه تر».
وقتی برای اولین بار موجودی به نام محسنی یا به قول خودش وارطان مقاله ای سست در برابر یکی از مطالب من نوشت تا ادای منتقدین را دربیاورد، من با بررسی وبلاگش مطمئن شدم که این بابا بنای رسیدن به حقیقت ندارد و
فقط برای تنویر افکار عمومی پاسخش را دادم. دوستان معتقد بودند که طرف، ارزش پرداختن ندارد، اما من هدفم نه خود او بلکه بازدیدکنندگان بود و در پایان مقالهء «شبه نقد با ادبیات نفاق» گفتم که این مطلب بیش و پیش از آنکه پاسخ به شخصی باشد که دروغ می گوید و خود می داند که دروغ می گوید ، کتیبه ای است تقدیم به کسانی که چشمانشان همواره به روی حقیقت باز است و از دیدن نور خورشید چهره در هم نمی کشند و از شنیدن صدای حق رو ترش نمی کنند و در واقع تقدیم به کسانی است که وقتی به حقیقتی برخوردند ، صرف نظر از مواضع قبلی زبان به تمکین می گشایند.
در این مرحله قضاوت برای همگان آسان است ؛ همگان، به جز کسانی که مشی شان چون وارطانک ماندن در مرداب و عدم تمکین به حقیقت است.
در مرحله اول مشارٌالیه مقالهء مرا از ریخت انداخت و بعد با ادبیات نفاق شبه نقدی نوشت. او فکر کرده بود که با یک بچه مدرسه ای مثل خودش رو به روست و با یک تحریف و شبه جواب و چند تا فحش همه چیز به نفع او تمام می شود. بعد از پاسخ مستدل من وی دوباره با تحریف متن اصلی ، به برخورد با مطلب تحریف شده پرداخت.
اما او تا چه زمان می توانست این مسیر را ادامه بدهد؟ هر چه جلوتر می رفتیم دست وی در تحریف مطالب و عدم توانش در پاسخ گویی، بیشتر برای خوانندگان رو می شد ؛ این بود که نقشهء انحراف بحث طراحی شد.
ابتدا ساسان چند نظر جعل کرد و بعد همه چیز به هم پیچید. دست آخر هم که وارطانک مدعی شد به نامش در وبلاگ خودش نظر داده اند!
این دیگر خیلی خنده دار است. مشارٌالیه به جای حذف نظری که اگر راست بگوید از خودش نیست ولی در وبلاگ خودش درج شده، به همین مسئله که انحرافی است ، دامن می زند و از پاسخ گویی به اصل ماجرا طفره می رود و بلافاصله پایان بحث را اعلام می کند. به این می گویند روباه صفتی. واقعاً او چه پاسخی برای این پرسش دارد که آیا مدیر یک وبلاگ نمی تواند نظری را که به نام خودش و در وبلاگ خودش نوشته شده، حذف کند؟! و مگر مخاطبین وبلاگ قدرت تعقل خود را از کف داده اند که این دروغ و تناقض آشکار را باور کنند؟!
به گمانم با توجه به نشست های اخیر محفل نشینان خوزستانی، وارطانک بدش نمی آید که اعتراف به برخی اشتباهات و توهین ها را نیز تکذیب کند، اما حیف که آن اعتراف در متن مطلب «ای کاش سید بودم» نوشته شده و جای تکذیب ندارد.
وارطانک آن قدر از روشن شدن واقعیت هراس داشته که این بار حتی لینکی به وبلاگ من نداده است، مبادا فرد روشن ضمیری بیاید و حقیقت دستگیرش شود!
البته این حرکت هم از جوجه مدعیان روشنفکری (به ضمیمهء زرشک) قابل پیش بینی بود ؛ وقتی گنده های اینها مثل حجاریان و گنجی به خاطر دنیا (ملک ری و عمر سعد را در تاریخ به یاد دارید؟) با تحریف واقعیت ، کتمان حقیقت و دروغ پردازی مفتضحانه ، تبدیل به عروسک کوکی و دنبالکِ دشمنان قسم خوردهء مردم ایران می شوند، دیگر از جوجه فکلی هایی که مهم ترین انگیزه شان از کار سیاسی «گرل فرند – بوی فرند» بازی است ، چه انتظاری می توان داشت؟
یک نکته ناگفته ماند ؛ در تمام این مدت وارطانک و جوجه های کوتوله ای چون خودش، انواع توهین ها را در حق من روا داشتند که نشان از ادب و تربیت ذاتی شان دارد و مگر بناست ما از این توهین ها بترسیم و از میدان به در شویم؟
ما به یاد داریم که در طول حیات پرافتخار انقلاب اسلامی ایران، تروریست ها با این شیوه کسانی را کوبیده اند و در عوض باعث انزوای بیشتر خود و محبوبیت آن چهره ها نزد افکار عمومی گشته اند.
بهتر می بود که وارطانک به جای فرار از واقعیت و اظهار تجارب قبلی خود (مثل استفاده از چنته) ، پاسخ گوی موارد اشکال در مورد قسمت های حذف شدهء مطلب من باشد و البته این توقع از وارطانک بیجاست چون اصولاً او بحث را منحرف کرده است تا پاسخ گو نباشد.
من اگرچه گفته ام «لکم دینکم ولی دین» ولی در هر حال به وظیفهء شرعی خود عمل می کنم و اگر از حق خودم در برابر توهین ها و اهانت ها بگذرم، از تکلیف شرعی در برابر انحرافات و شیطنت ها نخواهم گذشت.
از جسارت احتمالی نسبت به کسانی که نادانسته با این موجود همراه شده اند و به خباثت این موجود آگاه نیستند یا دست کم خود از این خباثت بری هستند، پوزش می خواهم و در پایان باز هم یادآوری میکنم که
این مطلب بیش و پیش از آنکه پاسخ به شخصی باشد که دروغ می گوید و خود می داند که دروغ می گوید ، کتیبه ای است تقدیم به کسانی که چشمانشان همواره به روی حقیقت باز است و از دیدن نور خورشید چهره در هم نمی کشند و از شنیدن صدای حق رو ترش نمی کنند و در واقع تقدیم به کسانی است که وقتی به حقیقتی برخوردند ، صرف نظر از مواضع قبلی زبان به تمکین می گشایند.